بسم الله الرحمن الرحیم-شعری از جناب اقای رضا جان نثار": عشق ورزیدم رفتم و شد:"- با کراوات بدیدار خدا رفتیم شد- بر خلاف جهت اهل ریا رفت شد-ریش خود در از ادب صاف نمودم با تیغ- همچو اینه با صدق وصفا رفتم شد- با بوی ادکلنی گشت بمعطر بدنم- عطربر خود زردم وغالیه سا رفتم شد- حمد را خواندم وان مد والا الظالین را ننمودم زته حلق ادا گفتم وشد- همچو موسی نه عصا داشتم ونه نعلین- سر خوش وبی خبر ولی بی سر وپا رفتم شد- لن ترانی نشیندم ز خداوند چو او- ارنی گفتم وگفت رئا رفتم وشد- تو تنت پیش خدا روز وشبان خم شد وراست- من خدا گفتم واو گفتا بیا رفتم وشد مسجد ودیر وخرابات بدادم نرسید- فارغ ازکشکمش این دو سه تا رفتم شد- خانقاه هم ملک ابی بی سقف وستون – پیر من انکه مرا دادندا رفتم شد- گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو- تا بدین سان شدم از خلق رها رفتم شد-