بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- فیلسوف اینگلیسی- جناب اقای اریک متیوز-بحثی دارند- که ایشان عاشق فلسفه فرانسه ک من انرا فلسفه مدرن نامیدم وبافلسفه سنتی ویا کلاسیک- یک شکاف وجود دارد فلسفه محض عقلانی صرف است همه مولفهرا عقل تعین میکند ویک نتیجه عقلانی صرف است مثلا یکبحث فلسفه محض الهیات است- ان این است که قدرت حافظه الهی بینهایت سرعت دارد پس زمان صفر است- علم هم بی نهایت است پس هرموجودی میتواندخداوندمنان طراحی کند- اما خداوندمنان ماده نیست واشعهای هم ازدرون به خارج نمیرود همه چیزدردرون است چگونه یک موجودمادی خلق میشود یعنی فقط ارداه میشودکه طبق طرح خلق شود کافی است رابطه ذات بامخلوق چگونه تبین علت ومعلولی میشود مانن ان کهفردی ی سین راصورکند واراده کندوسیب حاضر شود فلسفه محض به این سئوال پاسخ میدهد- اما فلسفه مدرن یک مولفه ان عقل است نه بصورت کاربرد محض بلکه سعی میکند مولفه های فرهنگ درموردیتغیر وتحول جدید بدهد که نواقص قبلی را نداشته باشندویا برای شرایط روز کارائی بهتری داشته باشند-من دقیق نمیدانم شاید این وظیفه علم کلام باشد ادیان یک فلسفه عقلانی دارند براساسی گفته شد یک فلسفه مدرن هم رادارند-کهتغیرات مدلل میکند نمیشود بین دین حضرت ادم علیه السلام بادین حضرت اسلام شکاف هاراپر کرد وبین فلسفه محض وبافلسفه مدرن شکاف هارا پر کرد این سبک اندیشه درسیاست غرب هم نفوذ کرده است وبرای خوداش جا پیدا کرده است امروا لیس شاعری درفصاحت وبلاغت پادشاه شعر گفتندولیدرمحتوا هجو است جنایات هائی یاد میدهد که قابل گفتن نیست پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلامپذیرفتند که پادشاه شعر است وفرمودند فقط یک بیت انرابخوانید قبلا اعراب بنظر میرسدکه میگفتندمثلا شما حق کمتری داری فلانی حق بیشتر دارد ایشان فرمودند هرکاری کهانسان میکند یا حق است ویاباطل است کلمه باطل قبلا چه معنا داشته است من نمیدانم حضرت رسول اکرم صلواته علیه واله والسلم به این بیت اشاره کردوقران هم این کلمه رانتخاب کرد وبساربکاربرده است قران درسوره برائت اینده امویان ربخوبی مشخص کردوفرمود با طاغوت مداوم درجدال باشید حتی ضربات یدی = دستی بزنید اجازه ندهید تسلط کامل پیداشود تاروحیات مردمومونین سرد ونامیدنشوندبلکه تحرکیدرانها بوجود بیاید تا باطل حذف شود-درشرایط امروزی امریکا فقط قدرت مانور درخاورمیانه دارد وازان امپیریال تنها یک عکس کوچک باقی مانده است مانندشاهنشاهی محمد رضا شاه- وبرای حفظ اینمقام مداوم میخواهد در سطح جهانی بعنوان امپراطوریک بعدی انهم فقط قدرت ظاهر شود بایدبا او واردچالش وحتی برخورد نظامی کردامروزه درغرب انواع روشنفکری مبتذل- حتی اسلامی دارد پرورش میدهد یک از اقایانکهخودرا اسلامی ودارای دکترا است میفرمیاد اسلام بیشاز امریکا یادردان دمکراتیک است زیرا یک حقوقی بنام عرف را قبول دارد که اگر جامعهحقی راقبول کرد ان عرف است ربطی به وحی ندارد ووحی بران سایه نمیاندازد مثلایک نمایندکمونیست میتواند واردمجلس شودیاخانمی حجابرا قبول نداشته باشد- -بسیارخوب زمانی بودکهمردم وحتی رهبران مسیحیت میگفتند که خورشید دور زمین میگیرد ولی بعضی از عقلا گفتندبرعکس است-پس ما حرف عرف را قبل داریم نکته دراین است دربین پنچ گانه تکالیف بیشترینمولفه -مباح است حرام بسیارکم است وحلال هم زیادنیست ولذا عرف میتواند ابعاد زیادی درا دربر بگیرد- ان چهارگانه خداوندمنان میفرماید من منت عظیمی برسرشمادارمکه دین وپیامبران برای شما ارسال کرده ام حقیقتا تاامروز بشریت عاجز است این مطلبرا بخوبی درک کند- خانمی که بخاطر یک دزدی کوچک درامریکازندانی میشود ئبعد با خانم های دیگر که خیلی ازانها دانشمندان بودند صحبت میکند که شما واقعا جنایت کردید ومیرسد که کتاب انجیل رابخواند وتقاضا میکندبایک کشیشی بحث کند ان خانم ها گفتند که ماتوبه نمیکنیم زیرا براساس علم ودرک ما کاراشتباه نکردیم- ایشان از انجیل کمک میگیرد وسرانجام انهامتنبه میشوند وتوبه میکنند وایشان بیرون میاید که مردم را متوجه مسائل کند عرفکه نمیتواند غیر عقلانی باشد وقران میفرماید تمام ایات برای شماخیراست بله میخواهند همان سرنوشت جناب اقای دکتر مصدق درایران تکرارشود وانگلستان وامریکا برای دلسوزی مردم ایران وجهان یک کودتا درست کنندپس فردای اش داد از برابر حقوق میزند و همجنس گرائی نشانه درک عدالت و برابری و حقوقمدنی وازادی ودوستدار بشریت وغیره میزندودین بهئی ووهابی وغیره نشانه درک عمیق وبرابری با تمدن غرب وازادگی وغیره تلقی میکند
مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی از پیشکسوتان پژوهش و مطالعات دینی در کشور است که شخصیت علمی و فرهنگی او بر کسی پوشیده نبود. او بیش از دو دهه استاد دانشگاه تهران بود. در میان تالیفات او، کتاب **پس از پنجاه سال** ، پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین (ع) از جمله کتابهای مطرح در تحلیل واقعه عاشورا برای علاقه مندان است که به رخدادی که در سال 61 هجری و درست پنجاه سال پس از وفات پیامبر در سال 11 هجری اتفاق افتاد، میپردازد.
دکتر شهیدی در این کتاب بیش از آن که در جستوجوی چگونگی آن رخداد عظیم باشد، به دنبال چرایی حادثه عاشورا بوده است:
«مقصود من از نوشتن این یادداشتها مقتلنویسی، تبلیغ مذهبی و حتی نوشتن تاریخ نیست. من کوشیدهام تا خود بدانم آن چه رخ داد، چرا رخ داد؟» (پس از پنجاه سال، ص 7)
کتاب پس از پنجاه سال، نه روایت زندگی امام حسین(ع) بلکه تحلیل و علتشناسی عاشوراست. بیان حوادث تاریخ صدر اسلام برای نویسنده چندان موضوعیت ندارد. او تلاش میکند تا به واسطه مرور بر آنچه در این پنجاه سال بر جامعه مسلمین گذشت، چرایی این حادثه را بازگو نماید.
منطق تاریخ
دکتر شهیدی علت فاجعه را فقط در سال 60 و 61 هجری جستوجو نمیکند او نقطه عزیمت خود را برای تحلیل حادثه، سالها قبل قرار داد و به همین دلیل نامی این گونه برای اثر خویش برگزید.
دکتر شهیدی این حادثه تاریخی را به مثابه یک معلول مورد بررسی قرار میدهد و تلاش میکند که علل و ریشههای آن رخداد را برجسته نماید. او برای یافتن علل این حادثه شگفت، از سالها قبل و از تحولاتی که قدم به قدم مسیر فاجعه را پیمودند سراغ میگیرد.
رویکرد معطوف به علتشناسی و تلاش برای درک چرایی حادثه و پرسش از زمینهها و بسترهای رخداد عظیم عاشورا از برخی پیشفرضهای دکتر شهیدی در نگارش کتاب پرده برمیدارد که مولف خود نیز به آن اشاراتی داشته است: «حادثه جزئی از تاریخ است، تاریخی که رویدادهای آن یکی معلول دیگری است.» (پس از پنجاه سال، ص 7)
«حادثهها مانند حلقههای زنجیر یکی به دیگری بسته است و نمیتوان آنها را از هم جدا کرد.» (پس از پنجاه سال، ص 20) «پدید آمدن هر حادثه، حادثه دیگری را به دنبال دارد.» (پس از پنجاه سال، ص 38)
«برای دریافت حقیقت تاریخی ـ هرچند بر اساس مظنه و احتمال هم باشد ـ خواندن متن تاریخ آن سالها به تنهایی کافی نیست، بلکه باید تاریخ را با دیگر شرایط از جمله وضع جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی سنجید.» (پس از پنجاه سال، ص 4)
آنچه کتاب پس از پنجاه سال را از دیگر آثاری که آنها نیز از صبغه تاریخی برخوردارند جدا میسازد، رویکرد عبرتجویانه آن است. مراجعه به تاریخ کم نیست. آنچه کمیاب است، نگاه عبرت جویانه است. در پرتو چنین نگاهی به گذشته است که تاریخ مشعلی میشود که مسیر آینده را روشن میسازد. تاریخ، گرانبها سرمایهای است که آن را تنها با نگاه عبرتجویانه میتوان به دست آورد.
دکتر شهیدی به تکرار پذیری تاریخ و ثبات قواعد حاکم بر کامیابیها و ناکامیها اعتقاد دارد. از همین روست که بیمناک تکرار سرنوشت تلخ نخستین انقلاب اسلامی بود.
«من در این کتاب از زاویهای بدین حادثه نگریستهام که در گذشته کمتر بدان توجه کردهاند. اگر در چنین کوششی توفیق یافته باشم، یقین دارم آنچه به دست آوردهام، عبرتی برای حال و آینده خواهد بود. چه اگر قهرمان حادثه کشته شده است [اما] آنچه او برای آن میجنگید و آنان که برای رسیدن به هدف، بدو وعده یاری دادند و به وعده خود وفا کردند یا نکردند، در طول تاریخ فراوان بوده و هستند و خواهند بود.» (پس از پنجاه سال، ص 8)
استاد شهیدی بر شیوه کار تاریخنگاران گذشته این اشکار را وارد میبیند که آنها غالبا به روایتگری و نقل حوادث اکتفا کردهاند و از تحلیل تاریخ و تبیین درسها و عبرتهای آن غفلت ورزیدهاند و به همین خاطر جامعهها را از گرانبهاترین قسمت سرمایه گذشته خویش محروم ساختهاند. او به روایتگری تاریخ به دیده یک وظیفه آن چنان که بایسته و شایسته بود، همت میگماردند، چه بسا جوامع، خطاها و شکستهای کمتری به ثبت میرساندند و موفقیتهای بیشتری از خویش به یادگار میگذاشتند.
«حقیقت این است که تاریخنویسان قدیم نمیخواستهاند یا نمیتوانستهاند هر حادثهای را ـ هرچند اهمیت بسیار داشته باشد ـ از جهت اسباب و علتهای اجتماعی، اقتصاید و مردمشناسی تحلیل کند. اگر تاریخنویسان گذشته وظیفه خود را انجام داده بودند. اگر فقط به نقل روایت اکتفا نمیکردند، مسلما امروز تاریخ صورت دیگری داشت...» (پس از پنجاه سال، ص 19)
کتاب پس از پنجاه سال، سی فصل دارد. سیزده فصل نخست آن برای ورود به جزئیات حوادث سالهای 60 و 61 هجری و بیان وقایع نهضت سیدالشهداء، حکم مقدمهای را دارد که هرچند مقدمه است، اما جان کلام و کلید تحلیل حادثه را در خود جای داده است. سیزده فصل نخست، عهدهدار بیان حقایق پشت پرده حادثه عاشورا است، یعنی روشن ساختن تحولاتی که یکی پس از دیگری بر جامعه ساخته و پرداخته رسول خدا وارد آمد و آن را آن گونه دگرگون ساخت که پس از پنجاه سال، یزید بر جایگاه پیامبر تکیه زد و بر قتل حسین فرزند همان پیامبر فرمان راند.
آری، در کوفه آن شب که همپیمانان، عهد خویش گسستند و مسلم بن عقیل، نماینده حسین را رها کردند، غیرت سوخته بود، شرم و حیا بیمعنی گشته، مردانگی و جوانمردی، به تمامی فراموش شده بود، اما نباید دچار اشتباه شد، چرا که اینها به یکباره انجام نشده بود. استاد شهیدی، در کتاب خود به دنبال برجسته ساختن تغییرات و تحولاتی است که قدم به قدم جامعه را به فاجعه عاشورا رسانده بود.
معمای عاشورا
او برای نخستین بار سوالاتی، راجع به آن حادثه مطرح نمود که برای جوانان مسلمان تازگی داشت. سوالاتی تاملبرانگیز بود و پاسخی که استاد ارائه میداد، الهامبخش.
«چه شد اجتماع مسلمان آن روز در مقابل این حادثه تا آن حد خونسردی و بیاعتنایی نشان داد؟ حسین و یاران او چه جرمی مرتکب شده بودند که فقه مسلمانی کیفر آن را قتل میدانست؟» (پس از پنجاه سال، ص 15)
«در کوفه هنوز عدهای از صحابه پیغمبر میزیستند... اینها میتوانستند با همکاری گروه بزرگی از تابعین و سران شهر، حاکم کوفه را مجبور کنند تا راه دیگری جز آن چه در پیش گرفت، اختیار کند ولی چنین نکردند، چرا؟» (پس از پنجاه سال، ص 16)
«در سال شصت و یکم، عدهای از یاران پیغمبر در شام به سر میبردند و بعضی از آنها در نزد یزید مقامی والا داشتند. چرا در این حوزه مسلمانی هیچ گونه اقدامی برای مخالفت با این فاجعه به عمل نیامد؟» (پس از پنجاه سال، ص 16)
اساسا طرح جدی این سوال که «چه شد که حسین، فرزند رسول خدا و بزرگمرد جهان اسلام، به دست مسلمانان کشته شد؟» خود سوالی تازه و بدیع بود.
مسیر فاجعه
کتاب پس از پنجاه سال، کتابی تلخ است که شاید تلخی آن به خاطر صداقت نویسنده در روایت تاریخی تلخ باشد. نویسنده تلاش نمود تا با مرور بر آنچه در این پنجاه سال بر جامعه مسلمانان گذشته است، چرایی حادثه عاشورا را بازگو نماید: «دستاویز قرار دادن سنتی برای محو سنت دیگر، به گناه رنگ دین دادن، تبعیض در اجرای احکام الهی، از بین بردن اصل مساوات اسلامی، سبقت در اسلام را بهانه امتیازطلبی قرار دادن، فخر فروشی درباره اصل و نسب، تغییر ارزشها، ارتجاع جاهلی، حاکمیت جریان نفاق، برتری فروشی نژادی، پناه بردن به مسائل کلامی برای فرار از زیر بار مسئولیت، بیاعتنایی به عدالت، فراموشی برادری اسلامی، گرمتر و گرمتر شدن بازار حقیقتپوشی و دین فروشی...»
آری به این ترتیب هیچ چیز، غیر طبیعی رخ نداد. مسیری که جامعه مسلمین انتخاب کرده بود، اگر جز به کربلا ختم میشد موجب تعجب بود. از میان آنچه بر مسلمانان گذشت تنها به برخی موارد اشاره میکنیم که دکتر شهیدی در کتاب خویش نقش آنها را در انحراف و سقوط برجستهتر می بیند.
بیست و پنج سال کافی بود
از همان آغاز که سقیفه برپا شد و خلافت رسول خدا از موضع خود خارج شد، عدالت رو به فراموشی نهاد و البته در همان حد متوقف نماند و آرام آرام بیعدالتی به دیگر شئون زندگی مسلمین نیز راه یافت. در اجرای احکام خدا تبعیض را مجاز شناختند، در بهرهمندی از بیتالمال مسلمین، اصل مساوات اسلامی را نادیده انگاشتند و به تدریج کرامت انسانها را فراموش کردند و عرب را بر غیر عرب، قریش را بر غیر قریش و بنیامیه را بر سایر تیره برتری دادند.
گامها رو به عدالت نبود و هرچه زمان میگذشت مسلمانان از عدالت موجود، فاصله بیشتری میگرفتند و عدالت که فرو ریخت، تقوا نیز بر جای ماند. برادری نیز فراموش گردید، مال و مقام اصالت یافت، برابری به سخره گرفته شد، فخرفروشی، تجمل و اشرافیت عادی شد و حقوق انسانها انگار گردید، سنت رسول خدا از رونق افتاد و بار دیگر ارزشهای جاهلی رواج یافت: «چون پیغمبر از جهان رفت و ابوبکر اعلام داشت رئیس مسلمانان باید از قریش باشد و همین که در بودجهبندی، عمر پرداخت رقم بالاتر را به این طبقه مخصوص گردانید و همین که مال فراوانی زیر دست و پای آنان ریخته شد، اشرافیت معنوی با اشرافیت مادی در هم آمیخت و رفته رفته اصل مساوات اسلامی از میان رفت تا آنجا که در پایان خلافت عثمان، قریش، نه تنها از جهت تصدی مقامات مهم دولتی بر غیر قریش برتری یافت، بلکه مقدمات برتر شمردن عنصر عرب از دیگر نژادهایی که مسلمانی را پذیرفته بودند فراهم گردید. در دوره معاویه این برتری فروشی آشکار گردید... با اعتراف به برتری نژادی عرب از غیر عرب، اصل دیگری از اصول مسلمانی نادیده انگاشته شده و اجتماع اسلامی که بر پایه مساوات استوار بود به دور پیش از اسلام که در آن نسب بیش از هر عامل دیگر به حساب میآید، نزدیکتر گردید.» (پس از پنجاه سال، ص 51)
اگر به جزئی از بیعدالتی رضایت دادیم و آن را رسمیت بخشیدیم، دیگر نمیتوان به توقف آن در همان حد امید بست. بیعدالتی به سرعت سرایت میکند و بافتهای به هم تنیده جامعه را یکی پس از دیگری آلوده میسازد و این قانون اجتماع است. هیچ چیز همچون بیعدالتی، بیعدالتی را توجیه نمیکند. ظلمپیشگان در کمیناند که از جزئیترین بیعدالتی، بهانهای بسازند تا قید و بند عدالت را از پای تمایلات خویش بردارند. استثناء بر عدالت تا آن حد فزونی یافت که عدالت، خود خلاف اصل گردید. مسلمانان سالها پیش، قبل از عاشورا، عدالت را سر بریدند.
اشرافیت، میوه تلخ بیعدالتی، تازیانهای بود که روح محرومان و پابرهنگان را میآزرد. عروس دنیای تجمل، به تمام قد خود را به رخ میکشید. دنیا طلبان برای تصاحب، به رقابت برخاستند، سکه سکه بر زرهای خود افزودند و برای فقیران سهمی جز حسرت باقی نگذاردند. قبله مسلمانان یکبار دیگر عوض شد و به زودی، خدا ناآشناترین نام برای آنها شد.
«در خلافت عمر با فتح ایران و مصر و متصرفات امپراتوری روم، ناگهان درآمد مسلمانان افزایش یافت... پیدا شدن این ثروت، عمر را به فکر انداخت که چه کند... سرانجام با مشورت صحابه، نوعی بودجهبندی به وجود آورد. نام هر یک از مسلمانان را در دفتری ثبت کردند و با رعایت سبقت وی در اسلام و با نزدیکی او به پیغمبر برای او مقرری نوشتند.
دیری نگذشت که تنی چند از بزرگان صحابه با همین درآمد به تجارت و مضاربه پرداختند و از این راه ثروتی سرشار اندوختند. به موازات این درآمد، از غنیمتهای جنگی هم که پیاپی افزایش مییافت، نصیب بیشتری به آنان میرسید. نتیجه آن شد که طبقهای تازه در اسلام پدید گشت که اشرافیت معنوی و مادی را با هم درآمیخت. عمر تا آنجا که میتوانست کوشید تا نگذارد این دسته به خرید خانه و مزرعه بپردازند؛ چرا که میترسید به مال اندوزی عادت کنند و فاسد گردند... عمر میکوشید این دسته را در مدینه نگاه دارد، علاوه بر آن مراقب بود بزرگان این طایفه، شغلهای مهم را به عهده نگیرند... عمر هرگاه میخواست حاکمی را به شهری بفرستد، نخست میگت تا دارایی او را صورت میگرفتند و پس از مدتی به حساب او رسیدگی میشد.
... سیاست خشن مالی که عمر پیش گرفت بر قریش ناگوار آمد و سرانجام خلیفه در توطئهای که ظاهرا چند تن از سران این طایفه ترتیب دادند، کشته شد... همین که عمر کشده شد، بار سنگینی از دوش اشراف مالاندوز برخاست، آسودگی خاطر آنان وقتی به کمال رسید که پس از عمر، عثمان زمامدار مسلمانان گشت. سیاست مالی عثمان، قریش و جز قریش را بر دستاندازی به مال مسلمانان گستاخ کرد...
به روایت ابن سعد، به زبیر بن عوام ششصد هزار درهم و به طلحه دویست هزار درهم بخشید و مروان به حکم را ششصد هزا دینار داد. ابن سعد نوشته است هنگامی که زبیر مرد، خانهها و سرزمینها در مصر و اسکندریه و کوفه و بصره به جای گذارد. ترکه زبیر چهل میلیون و از آن طلحه سی میلیون [دینار] بود.» (پس از پنجاه سال، صص 54 ـ 56)
دکتر شهیدی به نمونههای دیگری از جلوههای دنیاگرایی در میان بزرگان صحابه اشاره میکند که همگی از ایجاد شکافی عظیم میان مسلمانان و پدید آمدن طبقهای خاص از اشراف حکایت دارد. آنچه دنیاگرایی را در میان مسلمانان دامن میزد و شدت میبخشید این بود که صحابه اشرافی، به واسطه سابقه و مصاحبت با رسول خدا از شرافت معنوی نیز برخوردار بودند. دکتر شهیدی در میان عواملی که انحراف مسلمین را زمینهساز شدند، سهم دنیاگرایی را بیش از سایرین میداند.
«در مدت نیم قرن، عاملهای چندی در سقوط جامعه اسلامی موثر بود، اما هیچ یک از آنها در شدت اثر به پایه این عامل ـ رغبت به مال اندوزی ـ نمیرسد.» (پس از پنجاه سال، ص 61)
علی آن گاه که به خلافت رسید، وارث آن همه اشتباه بود که گذشتگان او مرتکب شده بودند. از سال دهم هجرت که رسول خدا از دنیا رخت بربست تا سال سی و پنجم، بیست و پنج سال فاصله است و این مدت برای تغییر روحیهها و رویهها اصلا زمان اندکی نیست. نهجالبلاغه گواه است بر مشکلات علی، آن گاه که او در قامت خطبهها و نامههای خود، مردم را از دنیاگرایی برحذر میدارد و فرمانداران خویش را به خاطر عدول از سیره نبوی، مورد مذمت قرار میدهد.
علی (علیه السلام) برای احیای سنت پیامبر مجبور شد به روی کسانی شمشیر بکشد که دیروز در جنگ با کفار همگام و همپای او بودند. دشمنان علی این بار گرچه به نام خدا اما به خاطر دنیا میجنگیدند. دشمنی با علی از آن رو بود که اجازه نمیداد میان سخن و عمل او فاصلهای ایجاد شود. او گذشته را از یاد نبرده بود. میدانست که در فاصله سخن و عمل است که اشراف سر برمیآورند و حقوق محرومان و پابرهنگان لگدمال میشود.
«میتوان گفت هیچ سالی برای انتخاب علی برای زمامداری، نامتناسبتر از سال سی و پنجم هجرت نبود. مدت یک ربع قرن از عصر پیغمبر میگذشت. در این مدت، بسیاری از سنت وی به هم خورده بود، صراحت دین جای خود را به سیاست سازش داده ود و علی با سیاست سازش کارانه میانهای نداشت.» (پس از پنجاه سال، ص 90)
بسیاری از اصحاب پیغمبر را میشناسیم که در جنگهای اسلام جان خود را بر کف نهادند و برای رضای خدا به پیشواز دشمن رفتند. بسیاری از آنان را میشناسیم که در مصرف بیتالمال دقت به کار میبردند اما همین که سایه محمد از سر آنان کم شد، همین که سادگی و بساطت عصر او و چند سال پس از او از میان رفت، همین که درآمدهای سرشار از کشورهای فتح شده نصیب آنان گردید، دیگر حاضر نشدند آسایش خود را به هم بزنند... منطقی دیگر برای توجیه کار خود به کار بردند تا روزی که درخت بدعت ستبر شد و شاخههای بسیار برآورد. شاید آنان در آغاز راضی نبودند کار به این جا بکشد ولی چنین پایانی حتمی بود، زیرا اگر جزئی بیعدالتی در اجتماعی پدید آمد و فوری برطرف نگردید، بیعدالتیهای دیگر را یکی پس از دیگری به دنبال خواهد داشت.» (پس از پنجاه سال، ص 58)
فرار از خدا به بهانه خدا
دکتر شهیدی در معرفی عواملی که انحراف جامعه اسلامی را سرعت بخشید، به رواج مباحث کلامی اشاره میکند که بسیاری به آن توسل میجستند تا با تاویل کلام خدا از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند، کاهلی خویش در انجام وظایف دینی را موجه جلوه دهند و خطاهای خود را به آیات خدا و سخنان پیامبر اکبر منتسب سازند. ارزشها را مقابل یکدیگر نهادند، برخی را بهانه برای فرار از برخی دیگر قرار دادند. آیات خدا را تکه پاره کردند، آنها را که گریبانگیرشان بود، یکی پس از دیگری از صراحت انداختند تا فضا را غبارآلود کنند تا در پناه ابهام، آنچه میخواهند، انجام دهند تا هیچ چیز را غیر دینی تلقی نکنند، بلکه همه چیز را دینی جلوه دهند.
«هواخواه هر فرقه یا هر نحله و یا هر پیشوا یا طرفداران هر نوع تفکر علمی یا سیاسی، کوشیدند تا برای اثبات درسیتی نظر خود از ظاهر معنی آیه قرآن پشتوانهای دست و پا کنند.» (پس از پنجاه سال، ص 66)
«هر تاویلی به تاویل دیگر میکشد و هر گریزگاهی به گریزگاه دیگر منتهی میگردد تا آنجا که دیگر بین آنچه بوده و آنچه هست فاصلهای عمیق پدید میآید. کار افراط در تاویل تا به آنجا کشید که کشنده فرزندان پیغمبر هم برای توجیه کردار زشت خود به آیه قرآن متوسل میشد و کشته شدن حسین را نتیجه کرداری وی و تقدیر خدا میشمرد.» (پس از پنجاه سال، ص 67)
چاره کار جز به قیام نبود
زمان میگذشت و با گذشت زمان مردم از تربیت اسلامی آنچنان که خواست پیامبر بود، دور میشدند. در غیاب سنت نبوی، بار دیگر عادات جاهلی سر برآورد و ارزشهای پیشین رونق گرفت و مبنای رفتارها و قضاوتهای مردم شد و اگر در این میان کسی همچون ابوذر، به اقامه امر به معروف و نهی از منکر همت میگمارد و به مبارزه با بدعت دعوت مینمود، طرد و نفی میشد.
بسیاری از مسلمانان از اساس، مسلمانی را آن گونه که باید، نیاموخته بودند، چرا که شیوه پیامبر را شاهد نبودند و آنها هم که برجای پیامبر مینشستند، در شیوه و سیره، آینهدار صادق رسول خدا نبودند و آن دسته از مسلمانان که به روش پیامبر آشنا بودند، برخی در کار کتمام و حقیقتپوشی بودند و برخی نیز با جعل و تاویل و تفسیر خودساخته به حقیقت فروشی میپرداختند. در این کار تا بدان جا پیش رفتند که امر بر خود آنان نیز مشتبه و وجدانشان آسوده میشد، اما آنچه متوقف نمیشد، انحراف از سنت رسول خدا بود.
«اکثریت قریب به اتفاق نسل مسلمان که آن روز در شبه جزیره عربستان زندگی میکرد، در پایان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش یافته و در آغاز حکومت معاویه وارد اجتماع شده بودند. پنجاه سالههای این نسل پیغمبر را ندیده بودند. شصت سالهها هنگام مرگ وی ده ساله بودند.» (پس از پنجاه سال، ص 107)
«آنان که سال عمرشان بین بیست و پنج بود، آنچه از نظام اسلامی شعبه، سعد بن عاص، ولید، عمر بن سعد و دیگر اشراف زادههای قریش اداره میکردند، مردمانی فاسق، ستمکار، مالاندوز، تجمل دوست و از همه بدتر نژادپرست. این نسل تا خود و محیط خود را نشناخته بود، حاکمان بی رحمی بر خود میدید که هر مخالفی را میکشت یا به زندان میافکند، اعتراض کننده را گرفتن، تبعید کردن، به زندان افکندن و کشتن، برای آنان پیش افتاده و سیرتی رایج بود که نظام جاری مملکت بر آن صحه میگذاشت.» (پس از پنجاه سال، ص 108)
«هر اندازه مردم از دوره محمد (ص) و اصحاب پرهیزکار او دور میشدند درک حقیقت دین برای آنان مشکل میشد و به هر نسبت که از فهم معنی دین بیبهره میماندند، روح تقوا در دل آنان میمرد و با عفاف و پارسایی وداع میگفتند.» (پس از پنجاه سال، ص 60)دکتر شهیدی در کتاب پس از پنجاه سال به فراموشی فریضه امر به معروف و نهی از منکر و فراگیری روح بیتفاوتی و بیاعتنایی در برابر ظلم اشاره میکند و وقوع این امر را البته باید طبیعی دانست.
وقتی جامعه از کتاب خدا و سنت رسول اکرم فاصله میگیرد، وقتی معیارها دگرگون میگردد و جایگاه معروف و منکر عوض میشود، وقتی قبح ریا و خدعه و نیرنگ فرو میریزد و انسانها به ظاهر بسنده میکند، آنگاه ظلم، قاعده رایج میشود و فریاد برای عدالت تحملناپذیر میگردد، بازار عافیتطلبی رونق میگیرد، حتی بسیاری از آگاهان نیز سر در گریبان فرو میبرند تا ظلم را نبینند تا تکلیف را کتمان کنند تا خیال خویش آسوده دارند، اما واقعیت تغییر نمیکند. توقع ظلم گاه آن قدر اندک است که برای همراهی با آن، سکوت نیز کفایت میکند.
«دور افتادگی از دین و احکام اسلام و گرویدن به سنتهای منسوخ شده دیرین برای مردمی که اجتماع نیم قرن پس از محمد را تشکیل میدادند طبیعی بود. در اجتماعی که دین و تقوا بر آن حکومت نداشته باشد، پیدایش و شیوع هر منکر، چندان غیر عادی به نظر نمیرسد.» (پس از پنجاه سال، ص 62)
«در بیست سال آخر این پنجاه سال، دیگر سخن در این نبود که زمامدار باید چه کند؟ عادل باشد یا نه؟ اگر بر خلاف عدالت رفت باید بدو هشدار داد یا نه؟ آنچه در این سالها مهم مینمود، این که چه باید کرد تا زمامدار را راضی نگاه داشت.» (پس از پنجاه سال، ص 32)
زمان گذشت و پس از پنجاه سال، کار مسلمانان به آن جا رسید که یزید بر جایگاه پیامبر خدا تکیه زد. هر آنچه رخ داد بر اساس اختیار و خواست مسلمانان بود. آنها مسیری را انتخاب کرده بودند که در نهایت به یزید ختم شده بود. یزید بر مسند پیامر نشست تا یک بار دیگر این آیه قرآن تفسیر شود که «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»، خداوند احوال هیچ قومی را تغییر نمیدهد، جز متناسب با آنچه که آنها بری خود رقم میزنند.
جامعه مسلمین، همان که رسول خدا خود آن را تاسیس کرده بود و بر آن حاکمیت داشت پس از پنجاه سال این چنین دچار انحراف و سقوط شد و این واقعیت حکایتگر آن است که خداوند به سعادت و سلامت هیچ قومی متعهد نیست مگر آن که آنان خود طریق هدایت را انتخاب نمایند و بر پیمودن راه هدایت استقامت ورزند که البته اگر چنین شد خداوند از نصرت خود دریغ نمیورزد.
*دنیاطلبی و اشرافیت، بیعدالتی و تبعیض، فراموشی برادری دینی، فخر فروشی به اصل و نسب، نژاد پرستی و زیر پا نهادن احکام خدا همگی به یکباره در قامت یزید تجسم یافت. آری به این ترتیب هیچ چیز، غیر طبیعی رخ نداد. هر آنچه گذشت، بر اساس اختیار و خواست مسلمانان بود* .
«بیش از چهل سال از مرگ پیغمبر نگذشته بود که رسم دیگری از رسمها جاهلیت زنده گردید. چنان که در نظام قبیله رسم است، هرگاه شیخ بمیرد، فرزند ارشد او جای وی را میگیرد، معاویه درصدد برآمد این رسم را زنده کند.» (پس از پنجاه سال، ص 84)
از زندگی یزید آنچه میدانم این است که تربیتی درست نداشت. روزی معاویه از مادرش شنید که میگوید: پوشیدن عبا و زندگی در خیمه را بیشتر از ماندن در کاخ و جامه حریر بر تن کردن دوست میدارم، او را با فرزند وی به قبیلهاش فرستاد. یزید در آن جا تربیتی بیابانی یافت، نه درسی خواند نه کمالی اندوخت و چون میان صحرانشینان پرورش یافته بود، گفتاری روان داشت و شعری نیک میسرود... تنها هنری که آموخته بود همین شعر گفتن اوست به حکم زندگی چادرنشینی، اسب سواری و شمشیرکشی را نیز چنان که نوشتهاند، میدانست. اما آنچه نمیدانست، آیین مسلمانی و فقه اسلامی بود... آماده بودن وسایل زندگی آرام، شکار و شراب و سگبازی، از او موجودی عیاش، هوسباز و بیبند و بار ساخته بود.» (پس از پنجاه سال، صص 87 ـ 88)
کار مسلمانان به آن جا رسید که چاره کار جز به قیام نبود و سرانجام امام حسین (علیه السلام) قیام نمود. از خواستههای او میتوان دریافت که جامعه مسلمانان در آن روزگار گرفتار چه واقعیتهای تلخی بود.حسین (علیه السلام) خواهان زنده شدن سنت و میراندن بدعت بود. همان سنتی که سالها فراموش شده بود و همان بدعتی که همگان به آن خو گرفته بودند.او خود مردم آن روزگار را چنین توصیف نموده بود، مردم بندگان دنیایند، دین را تا بدانجا خواهانند که کار دنیا را با آن به سامان رسانند و آن گاه که روز امتحان فرا رسد، تنها اندکی از آنان دل در گروه دین دارند.
حسین را سرانجام روز عاشورا در کربلا به شهادت رساندند. اما حقیقت ن است که آنها از همان روز که اساس ظلم را بنیان نهادند، در کار کشتن حسین بودهاند.
«حسین همچون پدرش مرد دین بود، نه مرد سیاست سازشکارانه و دین را همان میدانست که جدش از نخستین روزهای دعوت خود اعلام کرد، اجرای عدالت با گرفتن حقوق ضعیفان از متجاوزان. در حالی که در سراسر قلمرو اسلامی آن روزگار، نشانی از این عدالت دیده نمیشد، تشریفاتی که به نام دین در مسجدهای مکه و مدینه و دمشق و کوفه و بصره انجام میگرفت، چندان بهتر از مراسمی نبود که عرب پیش از بعثت محمد در مسجدالحرام در کنار خانه کعبه انجام میداد. تشریفاتی بیروح برای مردمفریبی یا خود را فریفتن.
او در قیام خود خدا را میخواست؛ پس از خدا مردم را. او میدید آنچه خدای اسلام به نام عبادت بر مسلمانان واجب ساخته، به خاطر آن است که آنان را مسلمانانی پاکدل، پاکاعتقاد و مسلمان دوست بار آورد تا آنچه را که روح اسلام خواهان آن است تحقق یابد.
از نظر او دین در نماز جمعه و خطبه آن که تمام کوشش خطیب صرف میشود تا جملهها با سجع و قافیه ادا گردد خلاصه نمیگشت. او دین را سنت خدا میدانست که باید در اجتماع مردم جاری باشد. سنتی که در آن مردم با یکدیگر برابرند و هیچ نژاد بر نژاد دیگری برتری ندارد...» (پس از پنجاه سال، ص 117)
دکتر شهیدی در این کتاب از حقیقتی سخن میگوید که هرگز با گذشت زمان غبار کهنگی بر آن نمینشیند. حقیقتی که مسلمانان همواره به یادآوری آن نیازمندند:«اگر جزئی بیعدالتی در اجتماعی پدید آمد و فوری برطرف نگردید، بیعدالتیهی دیگر را یکی پس از دیگری به دنبال خواهد داشت.» (پس از پنجاه سال، ص 85)
جامعه اسلامی همواره به کتاب پس از پنجاه سال محتاج است به خاطر هشداری که در آن نهفته است. هشداری خلاصه در این سوال که: «وقتی اصلی در اجتماعی به هم خورد، چه کسی ضمانت میکند که نسلهای بعد، اصلهای دیگر را به نفع خود به هم نزنند؟
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- کتاب تفسیر سوره برائت ویاتوبه- به نگارش رهبر انقلاب ىامت بقاهو و افاضاته که نشان ازبیزاری خداوندمنان از مشرکین است وسپس از منافقین- مشرکین یک ترس از خداوندمنان و ازبت داشتند ولی از دیدگاه تعلیم وتربیت خاص خود ىشان توجیه میکردند- ولی منافقین ترسی ازخىاونىمنان وبت ندا شتند وهردو را هم قبول نداشتند- درحقیقت به کافر محص تبدیل شدند-مفسر گرامی درحدود 104 صفحه مبانی تحقیق وتفسیرخودشان بیان کردند گرچه باختصار استنشان میدهد این سوره به چه مسائل مختلف وتاحدی پیچیده رادربر میگیرد- که بخوبی مشخص میکند کاربشر انروز نبوده -است کل قران یک هدف دارد که هدف خلقت رامشخص میکندوراه رسیدن به هدف راهم مشخص میکند-که همانصراط المستقیم است وحال این ا نسان چگونه بیاندیشد وچگونه عمل کند وموانع کدام است من متوجه شدم این منافقین ومخالفین همان موانع را رشد دادند- وشیطان هم درهمان جهت کار میکند-قران یک تعلیم رامطرح میکند ویک تربیت را-درتحقیق اول نبایدازاول گفت جواب این تحقیق فلان است مغز منحرف میشود تنها خداوندمنان است که میتواند اینچنین بکند- درثانی برای رسیدن به هدف میفرمایند ما هدفان هرچه نزدیک ترشدن به حقیقت هستیم-که از گذشته نزدیکتر بشود این دال براین است جهان هستی پیچیده است- یم اصطلاح است بهانگلیسی میشود اپروج- با فتحه همزه- یعنی لاحظ کردن تربیت علمی برای تحقیق کردن- اول راهازهمهراها سادهتر باشد وموانع کمتر داشته باشد - قواعد وقانونهای شناخته شده برای تحقیق بیشتر وباکیفیت بهتر داشته باشد منابع علمی زیادتری داشته باشد نمونه های مشابه تاحدی بهتر از دبگرتربیتهای تحقیقاتی بهنتایج بهتری رسیده شده باد وقوانین ریاضی واماری بهتری داشته باشد این تربیت علمی راه برای رشد وعمل کردن به تعلیم باز میکند تربیت وتعلیم هردو محصول تفکرسازنده و منصفانه است لذا دراین سوره میفرماید هرکس عقل بهتری بکاربرد ان موفقتر خواهد شداین یک سنت الهی است وهرکس بهسمت مخالف حرکت کرد وجعلیاتی ساخت وفریب ایجاد کردخداوندمنان افرادی خلق رمیکند که برعلیه انهامبارزه کند وتضادی اشکار بوجود بیاورند وکه بنبردی خونین تبدیل میشود وانها هم سرانجام شکست میخورند-وازهمانجهت کهانها فکر میکند قدرت پیدا میکند باعث ضعف انها میشود وجالب است که عرب جاهی تحقیق کردن بلد نبوداز طری لعجاز قران واعجاز رسول اکرم صلواته الله علیه واله و السلام-که این ایه انکم خیرلکم راقبول کردوبه ان عمل کرد علوم بشری تاحدی پی به بعضی حکمتها برده است
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- کانال کمونیستی ایرانی درغرب- خانمی برای دفاع از حقوق خانم ها حرف های مفت کمونیستی درباره زنلن را که دیگر درهمان کشورها که مبتکر ان بودند رنگ باخته بتجربه درک کردند غلط است را تکرار میکنند وحماقت خودرا اشکار میکنند چون تنها ارزش کار گر است خانمی که درخانه میکند کارگر نیست پس ارزشی ندارد واین امر یک ضد ارزش است که خانم هارا بهبیرون کشاند تا کار گرشود وبچه هادرتحت مهد کودکان وغیره قرار داد وفقط جمعه شب به خانه بیایند و شنبهشب به محل اردوگاهی خودبروند-تازنان کارگر شوندوارزش پیدا کنند مانند مردان- برای برابری زنان رابردن در معادن ذغالسنگ دران دخمه های تاریک پراز گرد وخاک ذغال وابهای مردابی سیاه واقایاستالین میخواست میزان تولیدافزایش \یدا کند واقای خروشجف که ریس معادن بود میگفت اینهامثل خر کار مکینند باید دستگاه ها واو میگفت کارباید باسرعت وافزایش پیدا کند وانزنان باان حال به خانه میامدند خداوندمنان زنان مانندروغن ماشین کهگرما میگیرد واگرنباشد ماشین میسوزد ویا انکه درکامپوتر ویا کولر درگرما اندام زنان وروحیان انها میتواند هیچان وخستگی وناراحتی برطرف کند- درامریکا که مثلابین دوتیم بسکتبال بهمحض دانکه هیچان ونارحتی بهاوج میرسد چندین دختر خانم یک رقص هماهنگ میکند وبشدت هیچان پاپین میاید برای این خصوصیات ارزشی قایل نیستندمقاله قبلا از نان المان که دربنادر کار میکنند و کلاهای سنگین را جا بجا میکند در قاعدگی انها ود دردعضلات وطپش قلب وغیره مشکلاتی کشف کردندولی میخواهند بگویند زنن المان مانندمردان سخت کوش کار میکنند- شغل بیرو باشرایط که مساپل خانوادگی بابحران روبرو نشود زیاداست معلمی -پزشکی- پرستاری سیاست وهنر - اش\زی- ارایشگری ومدریت مغازهای زنانه وغیره ورشتهای دیگربشرطی که تاثیر منفی برانها نگذارد وگرنه کانون گرم خانوادگی بوود نمیاید و\ول بدست میاورد که زیادارزشی ندارد مگردریک شرایط بحرانی -ودرکانادا اثابت شده است زنانیباروی نیمه برهنه برای رهگذاران ایجا مشغله وعصبانیت میکند- نقش کولر که خانم هادارند وبسیارمهم است درشرایط ارامش بدست میاید وانهم دررایط امن وراحت که کمتر دربیرون وجود دارد- رقابت بامردان ومرد زدگی این مساپل حلال نیست وتاثیرات بعدی دربچه ها وخانواده میگذارد هنوز زوداست که اسرارهای الهی پی برد وبهحکمتهای الهای وخداوندمنانمیفرمایدشمانادان هستید ومن اگاه وشمافقیر هستید ومن غنی هستم پس ازمن تبعیت کنید وتوکل کنید
بسم الله الرحمن الرحیم نظریات شخصی است- سوره جمعه وسوره منافقیندوت از سوره های بسیارمهم هستند پشت سرهم هستند ودرنماز خوانده میشوند- بنظ در سوره جمعه جنایات کاران یهویدبیشتر مورذدنظر است درمنافقین جنایاتکاران اسلامی مورد نظر است- خداوندمنان دراخر سوره میفرماید خیر الرازقین- یعنی بهترین ها به شما به اندازه زیاد میدهیم ولی در عصر جاهلیت خداوندمنان الرازقین است ولی خیرالرازقین نیست- جریان این بوده است بیشتر تجار بضاعت کمی داشتند جز سه نفر ابوسفیان- حضرت ابی الب علیه السلام وضرت خدیجه صلواته اله علیها مابقه بضاعت کمی داشتند وبه محض ان که خبرسان هشدارمیداد بزودی کاروان می اید جنس خوب چون گران بود کم بود بیشتر کالاهاارزان قیمت وچنگی بدل نمیزد زن ومرد میدویدند تا بهترین رابخرند امروز درموقهای خاص حتی درامریکا درصف میخوابند تابخرند درنماز جمعه این اتفاق افتاد وقران میفرماید هول نکنید به اندازه کافی خواهد امد مهم درک مطالب رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم وتجار هم میگوید بعدازنماز جمعه جنس را بفروشید وتصور نکنید عداز نماز جمعه کسی برای رید نمیاید اینطور نیست وهمیشه ا زخدواند فضل را یا بهترین را طلب کنید دراول ایه میفرماید ما فضلرا تعین میکنی وداری فضل عظیم هستیم ولی بشرط لیاقت وشایستگی که ما انرا تشخیص میدهم با ملاک شخصی نه با ملاک شما حرف یهود همین است شایستگی وقوانین راماتعین کنیم نه خدوندمنان ونه پیامران -که متاسفانه ازیهودپیروی کردند- ولی نفهمیدند که این دین جهانی است وایندهگان بدنبال حق وحقیقت خواهندرفت ومشکل افرین خواهید شد وماند یهود نمیتوانید مدیریت یک طرفه درست کنید انچنان که یهود کرد- نکته دیگر همه هستی تسبیح میکند رمز بودن است پس شما تسبیح کنید چرا تسبیح کنید که نقص عیب وکمبود وهر امر منفی را از خداوندمنان بردارید یهود برای انکه کار سکولار کند نقص وعیب بهخداوندمنان وپیامبران صلواته علیهم اجمعین نسبتداد وخودرا رطرف کند این نواقص معرفی کرد وتا اعراب تا حدی هم کردند- خداوندمنان خودر ملک القدوس والعزیز والحکیم معرفی کرده است ملک همان
پادشاه است همیشه قلدر زمانه وستمگربوده است حتی یهودی ویا مسیحی باشد قدوس حضرت اساتد معززوعلامه مرحوم ایت اله دکتر مرتضی مطهری علیه السلاممیفرماید این عنوان بههیچ وجه نمیشود ترجمه کرد برای قریب به ذهن یکمادر اگاه پراحساس عقلانی تا حدی مطلبرا روشن میکند لطیف است رحمانی است نورانی است وغیره العزیز سرنوشت یهودرا مطالعه کنید وسیلی های اب دار وچوب کاری به موقع ببنید ولی پوست کلفتی میکند- یهود از جنبه ای اگردین را کنار بگذارد شکوه وجلال ودها ن مردم بست -ازدست میدهند واز طرفی هم تورات راتحریف میکند ولی مدانند که درقیامت اهل جهنم هستند ولی بهروی خود نمیاورند ودر بین دقطب گیر میکنند دروغهای میسازنند و به مردم میگویندما فوقاش دهروز بیشتر درجهنم نخواهیم بودولی میدانند که دروغ میگویند ومداوم خودرا فرزندان خدا میدانند واز مرگ به ئهمین دلیل می ترسند فقط بدنال لذاتهای دنیائ هستند ومذهب صوری وجلوه گری برای دیگران انجام میدهند- انها مانند چهرپائی هستند که تورات را حمل میکند ولی ان چهارپا چیزی از تورات نمیفهمد این همان ظاهر سازی است- واضافه میکند که همه ایات الهی را تکذیب کردن بعدمیفرماید مثال بدی دارند این مثالبد نیست ولی قران مثال بد-را بیان نکرده است و عد قران میرفماید خداوندمنان به ظالمین علم زیاددارد بعد مشخص میند هم درافکار شما ظالمین هستید وهم دراشکارهم کارهائی که انجام میدهد ظالمین است است وجالب انکهذ این صفات به اعراب جاهلیت نداد مگر برای منافقین ودر منافقین خدوندمنان جای توبه ر باز میگذارد ولی دریهود چنین نمی گوید- واشار دارد که اگر پیامر از شما بود وقران برایشما می امد همان کار سنتیرا میکردید
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- ایه درقران- که مهترین معنی ان نشانه است- نشانه- علامتی است که انسان انرابرای درک یک معنای پنهان میسازد مثل علائم راهنمائی درجاده ها است 0 راهنمائی به یک امر پنهان است درعلوم نماد است-مثلا حرف اف انگلیسی به معنای فورس- یا نیرو است- یا مثلا -فروعنی-درقران382 مورد امده است-معنانی دگر ان قصد- مکث منظور توجه کردن است- انتظار داشتن- جماعت این بسیار جالب است برای همه باید گفت ویا یاد داد- شگفتی ک ههبه نکته ویامطلبی پنهان انسان دس پیدا میکند- درقران شگفتی اولیه ان این است کهمعجزه است یعنی فرد عاجز است که مانند ان ایه رابیاورد ازلحاظ فصاحت و بلاغت- فصاحت خوش اهنگ وخوش گوش برای شنیدن باشد هرچه کلمات خوش گوش باشد رغبت برای گوش کردن بیشتر میشود وبلاغت معنارادر کمترین لغات برساند کهاعراب با ساختن اعراب وبابها وبعضی تغیرات کلماترا کوتاه کردن - قران دراوج است- کلمه ذکر یعنی یاد اوری مطلبی که درعمر خود فراموشنباید کرد وبه ان عمل کرد- ومیشود به دیگران هم تعلیم اگربخواهیم تاکید کنیم مثلا میشود ذکر ذکرا- اگربخواهم هم تاکید کنیم ویک معنا به ان اضافه کنیم0 طی یک جریانی میشود دکر یعنی عبرت هم از کسانی به ان عمل نکردند که درفارسی پند گرفتن میشود معنی میدهد توجه کنید
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- استاد مرحوم ایت الله محمد تقی جعفری علیه السلام- میفرماید که قران میفرماید ما به شما کرامت دادیم که از بعضی موجودات برتر باشید یعنی از بعضی موجودت متر هستید وایشان این برتری نسبت به موجودات این دنیائی مطرح میکند وبرتراز فرشتگان نیست اما اادیثزیاد است که انسان بلقوه است میتواندا فرشتگان بالاتر برود ان بعضی نمیتواداز انان برتر باشد فقط چهار ده حضرات معصوم علهیم السلام الله هستند ادم علیه السلام وقتیکه شرایط راپذیرفت خداوندمنان فرمودند این فرد نادان است انسان محال است که اشتباه وخطا نکند- جز چهارده معصوم علیهم سلام الله - ولی بهشتی هم شد چرا- میگیوند درزمان ذر یا ذره خداوندمنان همه انسانها به نحوی حاضر کرد وانبیا اعظام علیهم السلام هم درخطی در مکان بالا تر قرارد داد فرمودند این جنابان میایند ونماینده من هستند وهرکس انها اطاعت وپیروی کند فائزین است وهرکس اطاعت وپیروی نکرد اهل جهنم است عدهای گفتند ما اطاعات میکنم وعدهای گفتندماراخلق کنید ولی اطاعت نمیکنیم- عداهای هم گفتند اگربه شفاعت امام حسین علیه السلام نایل میشویم ماراخلق کنید واگر نمیشویم خلق نکنید- ازجمله حضرت ادم علیه السلام