بسم الله الرحمن الرحیم-بر گرفته از سایت دفتر خاطرات پارسی بلاگ-دلم از مهر او تار عشق می بافد از شوق دیدارش شعر خواهم آویخت مهربانترین نگاهش را بر دیوار دل گرمترین کلامش را بر گوش جان تا در زمستان فاصله کور نماند اجاق خاطره-زندگی حوصله است در پیچ و تاب خاطره ها در چکه چکه های لحظه ها در خوابِ بی خوابی زندگی نگاه یخ زده ای به فردای نامعلوم به تباهی هر روز به نفسهای ایستاده ی یک طفل معصوم زیر آوار جنگ و کشتار نامحدود زندگی همین ناخوشی های تلخ است چه چیز تلخ تر از گذر ثانیه های عمر من و تو؟ و به دلخوشی بی خودی و خنده ی رنگ شده در پشت نقاب زندگی حوصله است که به سر آمده و رو به تمام است همین م.م هفت آسمان ??منبع پست در پارسی یار #هفت_آسمان #پارسی_بلاگ
زیبای من چشمهایت حکایت تاریخ است ابروانت ریاضی پلکهایت انشاء موهایت تمام درسهایم است میخواهم همیشه از بر باشمشان تا آموزگار دلت باشم ... ??منبع پست در پارسی یار #علیرضاخان #پارسی_بلاگ #پارسی_یار
786 چشم دل.. چشم دلم در ماجرای عشق تو، بی تقصیر نیست... چشم دل سیراست و، چشمم سیر نیست... هرگاه روبروی آینه ایستادم، ترا دیدم وخود ندیدم... آه ازاین پریشانی دل، که بی تْاثیر نیست... ای طبیب تپشهای قلبم، گاه بانیم نگاهی... بیا مداوا کن ، که هنوز هم دیر نیست-گاهی دلت میخواهد به اندازه ی تمام دنیا از غوغای واژهـ ها به سُـکوت علیه السلام پناه ببری و گاه میخواهی بلندترین واژه هـایَت را بر سر دنیا فریـاد بزنی و دست آخر هروله کنان میان سکــوت و فریــاد با خود زمزمه کنی: «وَ تِلکَ الاَیّامُ نُداوِلُها بَینَ النّاسشهید غلامعلی پیچک مسئولیت ما.مسئولیت تاریخ است... بگذارید بگویند:"حکومت دیگری بعد از حکومت علی بود به اسم حکومت خمینی. با هیچ نا حقـی نساخـت تا سرنگـون شد." ما از سرنگونی نمیترسیم. از انحـــــرافـــــــــ...میترسیم-»-
مام زندگی ام را زیرو رو کردم شاید برایت جایگزینی بیابم غافل از اینکه همه زندگی ام فقط "تو" بودی ...
بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- کسبه محترم منصافه قیمت گذاری کنند ومردم هم چانه نزنند انشاالله برکت های مختلف پیدا بشود-
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-اول شرق وغرب بدانندکه پشت فرهنگ ما را نزدیک خاک میرسانید ولی دوباره بلند میشود ولی مال شما به خاک افتاد دیگر بلند نمیشود تا توبه کنید تا خداوندمنان را بشناسید- امروز درباره منافقین در سایتهای فارسی مطالعه میکر دم- یکبار استادمعزز مرحوم علی اکبر حسینی سروری استاد دانشگاه فرمودند من میروم مردم مستضعف را بیدار کنم شمابروید به دانشگاهیان ودانشجویان یادبدهید- .ما این فرهنگ را نمی شناسیم- غرب وشرق فرهنگ روشنفکری مارا بلد است- ولی فرهنگ توده ضعیف مارا نمیداند- ریس وقاضی دادگاه شکات منافقین دردو دقیقه مسائل را روشن کرد- که نفوذ ی توسط ساواک در سازمان مجاهدین اولیه وارد کردعوامل خوداش وبعد مابقیه افراد وطن دوست ر ا پبداکرد وکشت وعوامل خودر ا به رهبری رساند- نفوذی اولی جریان منافقین را کمونیستی کرد وبعد انهاراکشت باندخودرابامکتب غربی تبلیغات اشنا کرد مثل ابوبکربغدادی که جوانان راجذب کندبا چه اروپایی وبیشتر امریکایی-وهمینکه اسلام رشد کرد جهت امریکایی -روسی کرد هردو در ایران میدانستند که امام الخمینی رحمت الله علیه برنده است ایندو باهم هرکدام باسبک خود عمل کردند روسها از منافقین اطلاعات میخواستند وبه انها تجهیزات واسلحه میدانند وبهترین افراد که از جهتی باهوش هستند واز جهتی احمق هستند جمع کردند وتشکیلات اداره کردند توسط ساواک-مهره اقای محمد رضا سعادتی جاسوس مسعود رجوی است وطرف روسی ان- اقای محمد رضا سعادتی- است اسنادی که مثلا درباره اهداف امریکا ایران است خودامریکایی گفتند چه اسراری بدهید وازان طرف ما ل روسها همینطور ولی یعضی ساواکی برگشتنئد .با بچه های مخلص کار کردند بیشاز 700 نفر جاسوس روسی را ازایران اخراج کردندکه یکی از انها مرحوم شهید کجویی بود جالب سران منافقین در زندان میبرنند که انقلابیون مذهبی دستشان بها نهانرسد ودرانجا عملیات را اداره میکنند- که اینها دراینده به پست های مهمی برسند همینکارا باتونس کردند وهمه جا همین روش پیاده کر د ند- یکی وکیل مطالعه کزده است که گفتند منافقین امریکایی کشتند دروغ بوده است یک مشت خاک هم به انها نزدند وبرعلیه خاندان پهلوی مقالات مینوشتند درواقع عبد خاندان پهلوی بود ند وعلت کشتارهم که امروزه اسرایل میکند این بود کهجوانان به شسمت امام الراحل رحمت الله علیه میرفتند واز داخل میفهمیدند که انها کاری کارستان نمی کنند.مردم را میکشتند که طرفداران نظام سرمایه داری نابود میکنیم وباید باید جامعه بی طبقه توحیدی روی کاربیاید- فهمیده بودند شهیدکردن امام علینه اسلام خیلی خطرناک است ولی افراد کلیدی ار ام ارام شهید کنند که اولین انها میبایست درسال53 خضرت ایت الله دکتر بهشتی رحمت الله علیه باشد
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی اسست- هر دستوری وامری در فقه محدودیت دارد این محدودیت از شرایط بوجود می اید- هر حکمی باید وارد محدودیت خوداش بشود- به ان دخول در محدودیت گفته میشودحنابله ومالکیه به استحسان معتقد هستند در علم اگر بدیهی نبود باید دید درعمل چگونه میشود-عموم نص نص یا کلی- است یافرعی است چناچه فرعی دارد تعبد میاورد یعنی دلیل نمیخواهد ولوان فرعی مشکلاتی داشته یاشد نمیشوداستحسان کرد راه دیگری را طی کرد مگر بازنص داشته باشد-مثلا عربستلن وارد چنگ بخاطر غزه نمیشود چون مشکلات دارد دو مطلب را بیان کنیم یکی قاعده نفی حرج است یعنی خداوندمنان کار مشکل رااز بشرنخواسته است- اگر فرد کمی سر درد داشت میتواند نماز را روی صندلی بخواند ویا اعتنا نکند قول خود یا لفظ خود بر دکتر ارحجیت دارد میگویم حاکم است ودکتر محکوم است ولی نمیتواند نماز رانخواند- ولی به نزد دکتر رفت ودکتر فرمود ایستادن برای قلب شما خوب نیست اینجا امر دکتر حاکم است-یا غذای طیب یعنی از جهات مختلف پاک وسودمند وخوش خوراک باشد اصطلاح میگویند لطیف باشد خوب همه غذاها که گفته نشده استمیتوان باعقل تشخیص داد-اگر قران دلیل کلی اورداول به روایات بر برگردیم هم معنارا خوب بفهمیم هم فرع یامصداق را وبفهمیم ضیق است یعنی محدود به همان فرعیات است- یاموسع است میتوان از عقل استفاده کرد- جناب ابوحینفه میفرماید بسیاری از احادیت درست بودنش اشکال دارد پس عقل ولی مالکی میفرماید هرچه اصحاب گقتند درست است انهم مشکلات دارد پس هردو به مشکل برخورد کردند- میشود یک پزشک بگ.ید دراینمورد علم ناقص است من شخصا اصولاش وفروعات اش را درست میکنم نمیشود همه جا ما به عقل رجوع کنیم بگویم استحسان- کمی عقل- مسءله راحل میکند
جوی از شعار تا عمل
خون هایی که ریخت و جان هایی که فنا کرد
هادی شبانیدوشنبه 21 خرداد 1403
فرقه رجوی
مسعود رجوی در سخنرانی خود در 22 خرداد 1359، جوری حرف زد که انگار جان انسان ها خیلی برایش اهمیت دارد. اما عملکردش و رویکردش نسبت به جوانانی که به شعارهای او اعتماد کردند دقیقاً خلاف این موضوع را به اثبات رساند.
در طی این سالها، ثابت شد که تنها چیزی که رجوی به آن می اندیشید تثبیت جایگاه خود در قدرت و کسب قدرت بوده است. او هیچ ابایی نداشته و ندارد که در این راه چه خون هایی ریخته شود و چه افراد بیگناهی سلاخی شوند.
او با فریب و نیرنگ و با وعده و وعید و شعارهای توخالی تعدادی افراد را به درون تشکیلاتش کشاند. در ابتدای پیروزی انقلاب به نوعی و بعد از آن هم به طرق دیگر. مثلاً عده ای را از اردوگاه های اسرای ایرانی در زمان جنگ ایران و عراق به درون کمپ هایش کشاند و عده ای را از میان جوانان جویای کار در ترکیه و دیگر کشورها به قربانگاهش منتقل کرد.
او به بچه های اعضا هم رحم نکرد، زمانی آنها را برای بهره کشی بیشتر از والدین شان به کشورهای اروپایی و امریکای شمالی فرستاد و در سنین نوجوانی دوباره برای قربانی شدن به عراق بازگرداند.
رجوی به همین جا بسنده نکرد و خانواده را با انقلاب کذایی مریم رجوی از بیخ و بن نابود کرد. او با این کار در واقع اعضا را به نابودی کشاند.
مریم و مسعود رجوی در تمام این سالها او هر گاه متوجه شد نفس تشکیلاتش به شماره افتاده است، تعدادی را به کشتن داد تا با خون شان فرقه دست سازش را از نابودی و هلاکت نجات بدهد.
اما در کنار همه این شعارها اگر به بحث مرگ افراد توجه کنیم متوجه می شویم چگونه افراد با یک پیام مریم رجوی عملا به فراموشی سپرده می شوند و دیگر برای سازمان مهم نیست .
بهتر است به قسمتی از پیام های مریم رجوی در مورد مرگ افراد طی ماههای قبل توجه کنیم، همه پیام ها یک محتوا بیشتر ندارد. روحیه جنگاوری اش در برابر دشمن و مسئولیت پذیری ، پرداخت بها ، گوهر بی بدیل و یار مسعود ، راهگشا در پهنه های نبرد ، فروتنی و تواضع انقلابی ، پایداری در اشرف و لیبرتی ، با صدق و فدا و سرفراز ، بردن آزادی و عدالت برای مردم ایران ، ایمان و پشتکار و جدیت در کار ، پایداری پر شکوه در برابر شکنجه روانی 320 بلندگو و هزاران اراجیف مفتی که هیچ خریداری ندارد! سخنان مریم رجوی برای همه فوت شدگان کلیشه ای و تکراری است و برای اینکه به نیروهایش امیدواری بدهد عنوان می کند در آینده جوانان و شورشگران و زنان راه درگذشتگان سازمان را در پیش خواهند گرفت !!!.
چرا تاکنون این همه سال مسعود و مریم پیامهای مختلفی در مورد مرگ افراد تولید کرده ولی خبری از جوانان و شورشگران ادعایی آنان نیست ؟ مردم ایران به چنان شناختی از ماهیت رجوی ها رسیدند که مطمئن هستند سازمان مجاهدین یک سازمان تروریستی است و هیچ جایی در داخل کشور ندارد. اما سئوال بعدی چرا همه افرادی که فوت می کنند به خاطر بیماری و محاصره پزشکی است؟ چرا برای معالجه افراد ، شما آنان را به کشورهای پیشرفته اروپایی برای درمان نمی فرستید؟ چرا باید فقط نیروهای پائین تشکیلات به بیمارهای سخت دچار شوند؟ چرا هیچ کدام از مسئولین سازمان به بیماری های سخت و جانکاه دچار نمی شوند؟ آیا در درون سازمان مجاهدین بیماری هم باید به سراغ نفرات رده پائین برود یا اینکه ریگی به کفش دارید؟ چرا مریم رجوی باید برای درمان به بهترین کشورهای اروپایی برود ولی یک فرد در آلبانی به خاطر بیماری جان بدهد و شما مانند مرده خواران متنظر مرگ او بوده تا با دادن پیام به مرده خوری خود بپردازید. چرا افراد تا وقتی زنده هستند هیچ ارزشی برای شما ندارند؟ چرا ارزش انسانها در سازمان تان بعد از مرگ شان شناخته می شود؟ چرا تا وقتی زنده هستند باید توی سرشان زده شود و از حق آزادی بیان و انتخاب محروم باشند؟ چرا افراد باید از داشتن خانواده محروم باشند و هزاران سئوال دیگر که متاسفانه رجوی ها چنان اختناقی در تشکیلات برقرار نمودند که آزادی بیان جرم محسوب می شود.
پس می توان نتیجه گرفت رجوی بعد از سر دادن شعار در 22 خرداد 59 به فکر پر کردن آسمان از مرده بوده است و برای خون اعضا نقشه ها داشته و دارد.
هادی شبانی