سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

 

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- سخنرانی رهبر معزز وباعظمت خود از نشانه های اخر الزمان است- حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم – درفتح مکه درکنار کعبه یک سخنرانی کردند وامروز را تشریح کردند منجمله فرمودند که مسلمانان بعلت بی قیدی ودنیازدگی وپذیرش حکومت هائی تصور میکردند برای انها رفاه وپیشرفت وبهروزی میاورد وضد اسلام ومن خواهندشد- وخداوندمنان مداوم انهارا تنبیه میکند تاانکه غرب برانها مستولی میشود ودرحدیثی دیگر کبوتر های نامه رسان سمبل نمایندگان خارجی شرق وغرب برای انها پیام میاورد یعنی انها اطاعت میکنند وزندگانی انها خالی از ایمان میشود وخداوندمناندانهارابه هردرجه ازجهنم که میخواهد میفرستد-تاانکه جریانی رخ میدهد- انهم ازقم-حضرت سلمان صلواته علیه میپرسد غرب قوی هستند زیرا ان زمان شرق کاری به مسلمانان ندارد وچینی ها وکمونیست بامسلمان ازدر دوستی درامد ه اند حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه اله والسلم میفرمایند- انهاقوی هستند ولی مشکلی برای انهابوجود میاید که دیگربخود مشغول میشند ونوع انرامشخص نمی کنند-کهامروز کورنا بنام کوید-19 اغاز ان است ولی فرمودند مرگ سفید یعنی مرگی اب بدن کم میشود وفرد سفید میشود- حضرت مرحوم ایت الله کرامت الله ملک حسینی رحمت الله علیه فرمودند بالترین عذاب برای کشورهای اسلامی فاسد است که بیشترین ان متعلق بهمراکش است که ساختمانها دردیف مانند انکه زلزله امده باشد فرومیریزد درحالیکه درمصر وحتی عربستان چنین اتفاقی نمیافتد- جالب است بحرانی در عراق بوجودمیاید-که سرچشمه ان امادگی برای فتح فلسطین میشود وبزرگترین پشتیبان ایران ویمن خواهد بود ودرلبنان مسلمان اماده جهاد با اسرائیل میشوند ومردمی که برای اربعین رفتن ندا میاید حاضر هستید براینبرد به فلسطین بروید همگی میذیرنند وباطی الارض معمولی ظرف چند دقیقه به فلسطین میرسند-همگی ما مسئولیت داریم وخدای ناکرده ازما سئوال میشود چراگفتی به من چه-باید پاسخوئی درخور ومعذوریت داشته باشیم در زمان سالها ده چهل دونفر از شیراز به اربعین رفته بودند انزمان رسم بود اول میابیست به سفارخانه ایران دربغدادبرونند ودرانجا نام ان ها ثبت شود بههفردی که نزدیکی خانه مابود وماباهم درمسجد اشنا شدیم وزمانی کهبرگشتهبود از همسایگان تنهامن به نزد ایشان رفته بودم- به ایشان گفته بودند هرگز به اربعین نرو ایشان هم نذر داشت- به بابل میرود وباگروه بابل چندنفر عرب بودد روز ها درغار وشب ها حرکت میکردند- ایشان یک کیسهضخیمی از نایلون درست کردهبود که دران لباس عربی بود ودریک ساک اب ومقداری سیب بوددردست میگرفت ویک لباس سیاه ضخیم پشمیتن اش بود انرا باصورت خودگل الود کرده بود ویک بسته ازشاخه های گیاهان مردابی مثل تاج درست کرده بودوارد مرداب بین بابل وکربلا میشوند به اایران افراد یاد داده بودن-که- بیست وچهار ساعت-در مرداب خواهید بود-وکوچترین تکانی بخورید که اب مواج شود هلی کوپتر میفهمد وهمه جارا برگبار میکشد وفقط موقع تخلیه اندکی میتوانید جابجا شوید- وفرای هرکدام چائی معین کردند هلی کوپتر امد رگباری بست کهاز چهارمتری من عبور کرد ما شب ازمرداب خارج شدیم وبسمت طلوع خورشید رفیت موارد استان کربلا شدیموارد یک محل شدیم که فقط سه خانه داشت یک منبع اب بلندی بود که به یک لوله از زیر ان اویزان بود ویک شیر فلیکه داشت زیران لباس رابرون اوردیم وشستیم وخودرا تطهیرکردیم وولباس عربی راپوشیدیم ورفتیم باز به سمت طلوع خورشید به یکجاده خاکی رسیدیم صبر کردیم تا عدهای که گوسفند برای کربلا میبردند چند الاغ واستر وشتر داشتند انها اشنا بودند گفتند بهمحض انکه خاکی از سمت کربلا ماد شما خودرا درزیر شتران واسب وغیره ویاداخل گوسفندان قایمکن این حیوانات دستاموز هستد کاری باتوندارند گشت میاید اتفاقاازتو سئوال میکند میفهمد عرب نیستی-و- شما تحویل ایران میدهد-ولی چنین نشد ومانزدیکی کربلا فرمودند ه شمادیگرازاد هستی ومن نمیدانستم که پلیس شیراز انجا ماموردارد به مسافرخانه نبایدمیرفتم به شیراز باز گشتم –چند روز بعد پلیس من را خواست وریس پلیس بهمن گفت به سفراربعین رفتی ؟؟ دران مسافرخانه اقامت کردی گفتم بلهمن   چنین کردم- ایشان گفتند مگردرسفارتخانه به شما نگفتند که بهسفراربعیننرو چرارفتی و برای ما دردسر درستی کردی این دفعه اخرت باشد برو- من خیلی تعب کردم ویک استواری درشهربانی بود کهقوم وخویش دور زن خود یاخود ایشان –بود ازاو پرسیدم چگونه اینها فهمیدند گفت فلانی لو داده است که ماموربودیک روز درپیاده روی خیابانی عبور میکردم- متوجه شدم دارند درباره کربلا وسفر اربعین صحبت میکنند ویکی ازانها بسیارمطلع بود ومیگفت بنظرم به زودی رفتن به اربعین ازاد میشود- دوست اش که رفت من از ایشان درخواست کردم شما شماره تلفن خودرا بدهید- واسم مبارک خود ات رابگویئ د چون من نذر دارم وباید بروم ازشما سئوال کنم ایشان شماره تلفن راداد واسم اش را گفت من باتعجب واندکی خشم گفتم شمابودیدکه منرالودادید-؟؟ سرش روی سینهمن گذاشت حال بگرید وبگرید پیراهن من خیس شد- سرش رابرداشت وگفت من امام حسین علیه السلام-را نمیشناختم- خانم من باماشیتصادف کرد ازماشین من هیچ چیزی باقی نماند وپای ایشان معیوب شد ومادرزن من درطبقه دوم بالای   ابخور پنچره میرفت .شیشه پاک میکرد تعادل خود رازدست داد ومرد ودخترمنهم مسئله پیدا کرد- من سه بار به کربلا رفتم وگوسفند نذر کردم-حال کمی اوضاع تغیر کرده است-منرابخش گفتم همین موضوع در روزنامه بنویس ایشان بااستحکام گفت نوشته ام-


ارسال شده در توسط علی

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3