سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم-برگرفته از سایت –پارس نیوز-همزمان با ایام شهادت بزرگ بانوی اسلام حضرت زهرا(س) و ایام فاطمیه بخشی از سخنانعلامه عسکری(ره) درباره کسانی که پیش از شهادت زهرای مرضیه به عیادت ایشانرفتند، در ادامه می‌‌آید:

عیادت ام‌ّسلمه

شاید اولین بار حضرت ام‌ّسلمه (رضوان‌الله علیها) به عیادت دختر پیامبر(ص) رفت، البته او از دیگران جدا بود و پیوندی جدا ناشدنی با خاندان نبوت داشت،گزارش تاریخی می‌گوید: آنگاه که دختر پیامبر(ص) به بستر افتاد، بانویبزرگوار، ام‌ّسلمه، به عیادت و دیدار ایشان رفت. در این ملاقات ناگزیرسخنان زیادی ردّ و بدل شده است؛ اما تاریخ بیش از این گزارش نکرده است کهام‌ّسلمه به محضر دختر پیامبر(ص) عرضه داشت: ای دختر رسول خدا! شب را چگونهصبح کردید و حال شما چطور است؟ کلماتی که عیادت ام‌ّسلمه در جواب شنید، ازرنج و دردی عظیم خبر می‌داد.

دختر پیامبر(ص) فرمود: «در میان اندوه و سختی!‌ غم و اندوه فقدان پیامبر وبزرگی ستمی که بر وصیّ و جانشینش رفته است، به خدا قسم، حرمت وصیّپیامبر(ص) را زیر پای گذاردند و مقام امامت و رهبریش را برخلاف قرآن وتفسیر آن، از دستش ربودند و دلیل کارشان کینه‌ای بود که از جنگ بدر و احداز او در دل پنهان داشتند».

اسناد بیش از این در مورد عیادت ام‌ّسلمه گزارش نکرده‌اند و البته اینمقدار هم برای نشان دادن مشکل آن روز عالم اسلام کافی است و کاری که دخترپیامبر(ص) می‌خواست انجام بدهد، انجام شده بود.

* عیادت زنان مدینه

یک‌ بار هم زنان مهاجر و انصار یا زنان مسلمان مدینه نزد دختر پیامبر(ص) جمع شدند تا از ایشان احوالی بپرسند و این عیادت، آن زمانی بود که بیماریایشان شدت یافته بود، نویسنده‌ «بلاغات‌النساء» می‌گوید: زنان مسلمان بهنزد ایشان رفته بودند، ما این نقل را می‌آوردیم: در هر صورت آن‌ها از دخترپیامبر(ص) پرسش احوال کردند و گفتند: دختر رسول خدا(ص)! با این بیماری درچه حالی هستی؟ حضرت صدیقه(س) به جای احوال‌پرسی، از دردها و رنج‌های خودسخن گفت.

در واقع ایشان علت بیماری خود را بازگو کرد و فرمود: «به خدا سوگند! دنیایشما را دوست نمی‌دارم و از مردان شما بیزارم. آن‌ها را آزمودم و از آنچهکردند، رضایت ندارم... وای بر آن‌ها! چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرارگیرد و خلافت بر پایه نبوت استوار بماند؛ یعنی همان‌جا که محل فرود جبرئیلامین بود» و این‌ها - چنانکه اشاره شد - رنج‌های اصلی دختر پیامبر(ص) بود،رنج‌هایی که ابراز می‌شد تا نشان بدهد انحراف در کجاست و از کجا شروع شدهاست.

*عیادت خلفاء

روزها می‌گذشت و بیماری دختر پیامبر(ص) شدّت بیشتری می‌گرفت، گردانندگانامور، دیگر تعلل را به مصلحت ندیدند. شاید به خاطر این برای مردم این همهبی‌اعتنایی قابل توجیه نبود.

جریان عیادت دو صحابی در «تاریخ الخلفاء»، «ابن قتیبة دینوری» و «دلائلالامامة» طبری صغیر وجود دارد، اما تفصیل دقیق‌تر در نقل صدوق در «عللالشرایع» آمده است، در نقل ابن قتیبه، خلیفه دوم پیشنهاد ملاقات و عیادتدختر پیامبر(ص) را به خلیفه اول می‌دهد، اما در نقل صدوق، از این پیشنهادسخنی در میان نیست، خلیفه دوم طبق نقل ابن قتیبه می‌گوید: ما فاطمه را نسبتبه خودمان خشمناک کرده‌ایم، بیا با هم به عیادت او برویم(شاید بتوانیم ویرا از خودمان راضی کنیم؟!)، بعد با هم به در منزل دختر پیامبر(ص) می‌روند واز ایشان اجازه‌ ملاقات می‌خواهند که جواب رد می‌شنوند، به نقل صدوق،آن‌ها نه یک بار بلکه بارها برای عیادت می‌آیند، اما راه نمی‌یابند.

نپذیرفتن ملاقات حاکمان به ویژه وقتی که بارها اتفاق بیفتد، به طور قطع درجامعه انعکاس می‌یابد و آثاری نامطلوب برای آن‌ها به بار می‌آورد و این،همان چیزی بود که دختر پیامبر(ص) می‌خواست؛ این، خود یک مرحله‌ دیگر ازمراحل مقابله و مبارزه‌ دختر پیامبر(ص) با صاحبان قدرت در آن روز بود،بالاخره آن‌ها با وساطت امیرالمؤمنین علی(ع) به محضر دختر پیامبر(ص) راهمی‌یابند، اما آیا زور و تهدید به کار رفته بود یا فقط خواهش و تمنّا بود؟نمی‌دانیم!

بنا به نقل صدوق، امیرالمؤمنین(ع) به دختر پیامبر(ص) فرمود: «این‌ها از منخواسته‌اند که از شما برایشان اجازه‌ ورود بگیرم»، دختر پیامبر(ص) عرضهداشت: «به خدا سوگند! به ‌آن‌ها اجازه نمی‌دهم و حتّی یک کلمه هم با آن‌هاسخن نخواهم گفت تا پدرم را ملاقات کرده، از آنچه آن‌ها نسبت به من انجامداده‌اند، شکایت کنم»، امیرالمؤمنین(ع)‌ فرمود: من ضامن شده‌ام که آن‌ها بهملاقات تو بیایند! دختر پیامبر(ص) عرضه داشت: اگر ضامن شده‌ای، خانه‌،خانه‌ توست، من نیز به هیچ‌ وجه با تو مخالفت نخواهم کرد، آن‌کس را کهمی‌خواهی و صلاح می‌دانی، اجازه بده!

به این شکل یا به هر صورت دیگری، حاکمان به خانه‌‌ دختر پیامبر(ص) راهیافتند. وقتی نزد دختر پیامبر(ص) نشستند، سلام گفتند، به اتفاق ناقلان،دختر پیامبر(ص) سلام آن‌ها را جواب نگفت و حتی روی خویش را از آنان به سویدیگری گردانید، صدوق نقل می‌کند: آن‌ها از جای برخاسته، به مقابل روی دخترپیامبر(ص) رفتند، نمی‌دانیم این حادثه چند بار تکرار شد تا بالاخره خلیفهاول چاره‌ای نیافت و به همان شکل با ایشان سخن گفت. در اینجا هم بین مأخذاختلاف است.

ما نقل صدوق را می‌آوریم؛ خلیفه اول گفت: «ای دختر رسول خدا!‌ ما آمده‌ایمتا رضایت شما را به دست آوردیم و آتش خشم شما را نسبت به خود خاموش کنیم. از شما می‌خواهیم که ما را ببخشی و از آنچه نسبت به شما انجام داده‌ایم،درگذری»! دختر پیامبر(ص) فرمود: «من با شما سخن نخواهم گفت تا پدرم رادیدار کنم و از رفتار شما دو نفر به ایشان شکایت کنم»، آن‌گاه رو به علی(ع) کرد و گفت: «من با آن‌ها حتی یک کلمه هم سخن نمی‌گویم تا اینکه از آن‌هاچیزی را بپرسم که آن دو از رسول خدا شنیده‌اند، اگر در این مورد راستگفتند، آن وقت تصمیم خواهم گرفت»‌، آن‌گاه آن‌ها را قسم داد و فرمود:‌ شمارا به خدا سوگند، آیا از رسول خدا این سخن را نشنیده‌اید که: «رضای فاطمهاز رضای من است و خشم و غضب فاطمه از خشم و غضب من؟ هر که او را دوست داشتهباشد، مرا قطعاً دوست داشته است و هر که فاطمه را راضی کند، مرا راضی کردهاست و هر که فاطمه را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است؟» پاسخ دادند: «چرا، ما این سخن را از رسول خدا شنیده‌ایم»، دختر پیامبر(ص) فرمود: «من،خدا و و ملائکه‌ او را شاهد می‌گیرم که شما دو نفر، من را به غضب آوردید ورضای خاطر مرا به جای نیاوردید و وقتی پیامبر(ص) را دیدار کنم، از شما نزداو شکایت خواهم کرد.»

خلیفه اول گفت: «من از غضب خدا و غضب تو - ای فاطمه - به خدا پناه می‌برم»،آنگاه با صدای بلند گریه کرد، دختر پیامبر(ص) فرمود: «سوگند به خدا، در هرنمازی که بخوانم، تو را نفرین خواهم کرد»، خلیفه اول گریه‌کنان از محضرایشان خارج شد.

*پیغام ملاقات

تاریخ، یک درخواست عیادت دیگر را نیز گزارش کرده که آن‌ هم به سرانجامنرسیده است، گویی بعد از آن، حال دختر پیامبر(ص) چنان رو به وخامت رفته وحتی امکان عیادت هم وجود نداشته است، در آن روز که زمان آن را به درستیروشن نیست، عباس، عموی پیامبر(ص)، برای برادرزاده‌اش - امامامیرالمؤمنین(ع)- پیغام فرستاد که: «برادرزاده! عمویت سلام می‌رساند ومی‌گوید تنها خدا می‌داند که چه اندوهی از خبر بیماری دختر محبوب پیامبر(ص) بر دل من وارد شده است، من فکر می‌کنم او در میان ما اولین کسی باشد که بهپیامبر(ص) ملحق می‌شود، اگر تو هم حال او را چنین می‌بینی، در صورتی کهحادثه‌ای پیش آمد، مهاجران و انصار را جمع کن تا با شرکت در مراسم تشییع ونماز بر ایشان، شکوه دین را آشکار کنند»، امام در جواب عمو تشکر کرد، سپساز مظلومیت و حقوق از دست رفته‌ دختر پیامبر(ص) سخن گفت، در آخر فرمود: «عمو! از تو می‌خواهم که از این خواسته درگذری. زیرا فاطمه(س) به من وصیتکرده است که کارهای مربوط به مرگ او را مخفی دارم».

 



  • احمد

1394/01/0615:184 0

لـعـن الله قـاتـلیـک و ظـالـمـیـک یـا فـاطـمـة الـزهـرا سلام الله علیها
اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک

 


ارسال شده در توسط علی

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3