بسم الله الرحمن الرحیم—یکی از بحثهای مطرح روشنفکری سابق که چرا علما بخصوص حضرت الله العظمی حائری رحمت الله علیه موسس حوزه علمیه قم و وحضرت ایت الله بروجرودی رحمت الله علیه چراخودشان درانقلاب مشروطیت وپس ازان عقب کشیدند-ودوم ان اقتدار عظیم اسلامی چطور شدتوسط کاترین وملکه ویکتوریا بادهوا شد وجامعه میرفت که نامی از اسلام نباشد یک نکته حائز اهمیت استکه تاریخ اثبات میکند گرگان عوام رامیتواند باهر سازی برقص دراورند ولی خواص نباید اینچنین باشند- بقول انگلیسی بایدمعدن شناس سوزن راازدل کوه بیرون اورد- به نظر حقیر روحانیت درست تشخیص داد- جامعه زمانی به بحران میرسد که همه چیز یادرست است ویاهمه چیز غلط است ونسبیت را درک نمیکند وشرایط درک نمیکند ویاقضاوقدری است ویا قضا وقدر بچه گول زنک روحانیت است- ایرانیان قبلا کمترین شناخت راازغرب داشتند ولی انگلستان وروسیه رابخوبی میشناختندودرباره پیشرفت غرب به این نتجه رسیدندکه هوش انها جهنمی است دائی من تعریف میکرد که من پس ازمدتی یک ماشین دست دوم روسی خریدم فروشنده به منگفت ماشین محکمی است ولی مواظب باش پیچ های ان شل نشود یاخودت بلدی انرا سفت کن ویابده انرا گاراز سفت کند وپس ازمدتی من مقداری یادگرفتم وکنجکاوهم بودم وبخشی باز میکردم ودباره میبستم ومدتی گاراز نداشتم ودم خانه انر پارک میکردم وروزی داشتم پیچ سفت میکردم یک اقائی نزدیک شد وگفت شما میکانیک هستید گفتم خیر وایشان باغضب گفت پس راچرا اچاردست گرفتی من در تمام محله خواهم گفت که ایشان میکانیک نیست شما ابروی میکانیکراخواهید برد ومن به ایشان گفتم که لطفا یکدست منراکتک بزن وشماهرچه میخواهی برو بگو- ومثلا برقی به خانه می امد وما اطاقها وجاهای مختلف نشان میدادیم وایشان تصمیم میگرفت که این اطاق یک شعله بس است وجای شعله معین میکرد وماند ان وکسی جرئت نداشت اظهار نظر کند ایشان اضافه کردم من روز باماشین.و ررفتم وماشین روشن نشدوبا گاری انرا به گاراژبردم- ومیکانیک ازمن پرسید چکار کردی ومن جریان گفتم وسخت عصبانی شد وگفت فردا مغزت راتعمیر نکنی ومن مدتها مینشستم ونوبت خود راعقب میانداختم ومیکانیکی یاد میگرفتم بطروی ماشین خودم ودیگران دربیابان تاحدودی راه میانداختم- اما دواخانه اوائل شیشه های بزرگ سفیدی بود که دوا دران بود ونام دوا به فرانسه بود وقیتکه سئوال میکردیم اسم این قرص چیست عصبی میشدند شما به اسم چکاردارید ما بایدبلد باشیم وبیشتر این قرص ها مثل هم بودند ویک وقرص ها در کاغذ شیرنی ویا شکلات میپیجدند که مختلف باشد وانها راقاطی نکینم بعضی خوش سلیقه جعبه های درست کرده بودند وبیشتر درجعبه سیگارهما میگذاشتیم وبعضی شیشه هااصلا اسم نداشت و وبیشتر ساختگی بود ومردم برای انها اسم درستکرده بودند مثلا شیشه اول ردیف دوم-0 سفید گچی وغیره ولی به مرور زمان شخصا معتقدم هیچ کس درجهان سوم به اندازه ایرانیان غرب وشرق رانمی شناسد واین هنر روحانیت بود تا حقیقت راخودشان لمس کند- اگرر وحانیت انزمان میخواست وارد میدان شود- میبایست باغرب وشرق درگیر شود وایران نمیتوانست خود کفا باشد لذا باغرب رابر شرق ترجیح داد وچون شرق مسائلی مثیت داشت با انهاهم درگیری سختی نکرد وحضرت علی علیه السلام یک جمله طلائی دارند که میفرمایند که دشمن ایمان شمارابیاد شما میاورد- وهرکس از غرب به ایران میامد میفرمود که سیگار فروش در غرب همه چیز داردحتی ماشین وشایع کرده بودن که قضا وقدر فقط برای روحانیت کار گشا است عدم مبارزه باغرب چون غرب مسیحی بود ومسیحیت درغرب بادو لبه قیچی سکولار وکمونیست روبرو بود وچناچه اسلام هم اضافه میشد مسیحیت ضعیف میشد واطز طرفی حمله مسیحیت به اسلام شروع میشد وسکولاریسیثم سرانجام حمله خودرا به اسلام شروع میکرد وکمنیست درحال حمله بود وضعیت اسلام درانزمان که مردم درست مانند عصر جاهلیت عرب رهبران خود راقبول داشت واین رهبران مخالف مذهب بودند مسئله ساز میشد