بسم الله الرحمن الرحیم-نیم نگاهی به فیلم ارگو- مقدمتا – تمدن اروپا یک تمدنی درقبل یک تمدن مذهبی بوده است لذا از معنویت نسبتا خوبی برخورداربوده است وشخصیت هائی چون شکسپیر ساخته امروزه گرچه دواتیشه به سمت سکولارسیم حرکت میکند لی ارزش های معنوی تاحدودی ارج میدهد من پس از سه که لندن رسیدم درتابستان بود ادرس نزدیک ترین کتابخانه را گرفتم ورفتم یک کتابخنه کوچکی بود که بر ای بچه های کودکستان درست شده بودودر سالن میز وصندلی درحدانها بود وبه دیوار سرتاسر قفسه کتاب بود که بچه ها میامدند غیر از ساعت نقاشی معلم یک کتاب انتخاب میکرد وبرا ی بچه میخواند وجالب انکه درتمام موضع ها برای انها کتاب داتشتندومقدار کمی درحد بالاتر بود ودودخترخانم پشت میز بودند وپس ازده دقیقه ثبت نام من گفمئ راجع اسلام کتاب دارید؟ باور کنید نزدیک بودسنکپ کند که من کمی ترسیدم وباجدیت خیر مانداریم ولی داستانهای معروف به زبان ساده داریم ومن نمیدانستم که کسی به کتابخانه رود وکتاب نگیرد خیلی زشت است وبرگشتم در بین راه هنوز چند قدمی نرفته بودم خانمی بسیارقدبلند وبالاس تاحدودسنتی با خشم به اندودختر نگاه کرد وسرش تکان داد انها گفتند ایشان کتاب درباره اسلام میخواست د ه دقیقه هردوبر به هم نگاه کردیم چشمان ابی مخصوص داشت که پشت رنگ ابی نقره ای رنگ بود وبه من اشاره کرد وکتابخانه رامعرفی کرد ومن دوکتاب انتخاب کردم- ومن هاج ومات بودم اصلا انگلستان به دین نحو نمیشناختم- در لندن یک دیپلمات پاکستانی بود که قبلا وزیر کشور بوده است واختلاف نظر پیدا میکند با حزب وبه انگلستان مهاجرت میکند فارسی رابخوبی صحبت میکرد ویک سوپر مارکت داشت وبالای ان تجارت خانه اش بود که از پاکستان جنس وارد میکرد علت دوستی ما این بود روز ی درمدرسه به اصطلاح خانم ناظم مرا خواست والبته هروز مقداری ازمقرارت میگفت که درجای خوداش خیلی زیبا بود به من گفت شما حق ندارید به پسری بگوئید شماین دختر خانم راه نرو چون میخواهم با ایشان ازدواج کنم وگرنه کتک میخوریویا به دختر خانم بگوئی که شما رابط ات را ابااین اقاپسر قطع کن زیرا من میخواهم با شما ازدواج کنم- من گفتم من مسلمان هستم ایشان چون شما مسلمان هستید من این حرف میزنم وبعد اضافه کرد که درمرحله اول پاکستانی هستند ودوم ایرانیها وسوم اعراب وبه همین علت مااز مسلمانان پسر انتخاب نمیکنیم دختر انتخاب میکنیم سرم شاخ داوردبه خاطر پاکستانی ها نمیتوانستم مطلب رابخوبی هضم کنم ودوم اعراب وایرانی ها یک محلی از اعراب داشتند ولی بعدفهمیدم بسیارنادربوده است وانهم به این بهانه بوده است که پسر مربوطه کتک بزنند که بی جهت رذوی ماشین مینوشته است شتر سوار جای من پارک نکن- من پرسیدم ان پاکستانی فقیر بود یا ثروتمند- ایشان گفت بسیارٍثروتمنددرنتجه روز ی درخرید ازمغازان انجناب که خیلی ارزان میدادباایشان اشناشدم وایشام میفرمودند من ملل دنیا بخوبی میشناسم ودربین ملل بهترین مردمان ایرانی هستند وانهم مردمان علمای قم متفکرترین مردمان جهان من جریان رابرای ایشان تعریف کردم وگفتم نظر شما چیست ایشان امدن هر فرد پاکستانی به انگلستان یعنی وردن زهر است واینجا فردفسیل میشود ویک فردهچل وهفت میشود خیلی سخت است که کسیبه انگلستان سالم بر گردد مگر پایه نیرومندی داشته باشد ایشان زمانی ما به انگلستان امدیم به خانم ام گفت بایدتحصیالتعلیه داشته باشی وگرنه دختران ما ازدست میروند وایشان قبول کردوسرانجام قبول کرد وتحصیلات عالیه کردوبه دخترانم گفتم بهترین مدرسه رانتخاب میکنم که مال یهودیان ثرزوتمندبود هرچه انها یادگرفتند شماهم بایدبگیرید وهرچقدر میخواهیدمن معلم خصوصی میگریم شاگردان اهل هنر زیادی بودند وتمام ان هنر ها دختران من یادگرفتند وباحجاب میرفتند وجزو شاگران ممتاز بودند وکم کمن ازمن اجازه گرفتند که دختران یهودی به خانه بیایندودرباره اسلام صحبت کنند وبا اجازه انها من گاهی دربحث شرکت میکردم- من یک دروه پاکستانی شناسی وانگلستان شناسی خدمت ایشان گذراندم- ایشان هر فردی میاید وبیشتر انگلیسی مثلا قهوه کوچک میخرید وایشان نگاه میکردکه چشمش به قهوه بزرگ ومیگفت انرابردار وفرد گفت پول ندارم وایشان جواب میداد نیازی به پول نیست ومردملندن این موضوع فهمیسده بودن از ایشان خرید میکردند ومقداری هم زیادی میدادند وبعضی خیریه ها کمک زیاد ی میکردند- روز یمن درمغازه مقابل ایشان بودم میخواستم خریدکن ودرضمن باصاحب مغازه که پاکستانی بحث سیاسی داشتم ناگهان یک عده به کودکستانی وبه چند بچه بزرگ- شعار دادند ضدناسیونالیست ومن نفهمیدم از کجا چوپ های بزگ که سرانها یک تیغ تیز بود ردیفی مثلا به قهوه به پفک میزد وچجهاربچه کودکستانی یک بچه بزرکتر از یک کیسه برزنتی سبز کمرنگ چهارت چکش بیرون اوردوبه انها گفت بهویترینبزنید وخوداش کشیه محکم به شیشه زد وشیشه ترک برداشتو ایشان یک اطاق شیشهای داشت ورفت داخل ان اطاق انها کیسه های ارد به شیشه میزدند وایشان از اطاق اشاره میکردکه هرچه میخواهیدبیرید وپس از مدتی صدای واژیر پلیس امد در حدود ده دقیقه طول کشیدتا امد ولی انها به محض انکه صدای اژیر درامد فرار کردندومن به ایشان رفتم درحالیکه خوداش را میتکاندمن گفتم برایمن مسجل شدکه کارخودانگلیس هااست ایشان گفت نه کار ناسیونالیست ومن گفتم به هیچ وجه وایشان فرمود ازموقعهای که بادست اش نشان میداد یک جزوه تا اندازه انگشت درباره اسلام نوشتم این بازی شروع شده است ولی من از رونمیروم جزوات درگیری هم در راه است- گنگ ها درانگلستان مال سن بالاست وبه دجهت به مغازه حمله ور میشوند- یک فردی ازانهادزدی کند وصاحب مغازه انرابه پلیس تحویل دهد وانها به هیچ وجه ویترین رانمیشکنند ومقداری خرابکاریمیکنند وپول دخل را میزنندذوسپس باچاقو به صاحب مغازه حمله ور میشوند وصاحب مغازه اسحله گرم دارد انرا نشان میدهدوپلیس برق اسامیرسد واگر هم فرار کنند همیشه به دام افتادند ودوم زمانی است یکی از افراد درمغازه درگوشه دنج مواد ردوبدل کندوصاحب مغازه بفهمد واورالو بدهد هر مغازه خسارت ببیند پلیس برگه دارد وانرا پر میکند با مشورت با صاحب مغازه ویک بر گ به ایشان میدهد وان برگ رادارئی میپذیرد واز مالیات کم میکند ولی جناب پاکستانی گفتند نیازی به برگ پلیس نیست وهرچقدر تشخیص میدهید ما پرداخت میکنیم ومن گفتم اینهم یک نشانه دیگر که انگلیس میخواهد راه را گم کند دوطرف د ارد-ادامه دارد