بسم الله الرحمن الرحیم-نیم نگاهی به توحید بهائیت- جناب استاد اعظم بهائیت دراستان فارس جناب چهره نگاریم جلسه خصوصی ویزیت به من دادکه توسط هم شاگردی من اقای مهدیزادهدر دبیرستان شاپور ان زمان که بعدا بنهام جناب ابوذر رحمت الله بود وحالا پارک عمومی شده است- بحث به مسئله توحید رسید ایشان کمی رنگ اش باخت وکمی سفیدشد خنده شیرینی بر لب اورد وچشمانش حالت عقابی گرفت ودرمن به حالت عجیبی خیره شد وگفت والله حقیقت این است-کهجناب بهالله همرا ه پنجاه نفر به باغی دربغداد که نام انراهم گفت نشسته بود وایشانبر تختی وافراد همدرکنار ایشان روی صندلی یکدفعه افراد متوجه شدند که روحیات ایشان درحال تغیر است وعلت رپرسیدند وایشان اشاره کردندکه ساکت باشید وسپس فرمودند- که خبر مهمی را به شما میدهم ولی تازمانی که نگفتم به کسی نمی گوئید وان این است من که مقابل شمانشسته هستم خدای شما هستممن گفتم علکس العمل حضار چه بود ایشان گفت اول انها شوکه شدند چون خدارا قبلا به نحوی دیگری باور داشتند- لذا باوراش برای انها کمی سخت بود من پرسیدم اعجازی را طلب نکردند گفت چرا وایشانفرمود میخواهید من سه باربرق راقطع ووصل کنم وایشان این کار کردند دران اطراف سگ نبود وایشان گفتند الان چند سگ پیدا میشود وبالافاصله چند سگ پیدا شد- شروع به پارس کردند واز دری وارد باغ شدند وبه نزدایشان امدند ونگاهی به ایشان کردند ورفتندند که جمعیت یکدفعه به سروری عظیمی رسیدن وباغ را چراغان کردند وسه روز بزن وبکوب را انداختند ایشان بعدا فرمودند من خدایان زیادی راخلق کردم که یکی ازانها پامبر اکرم را به پایمبری مبعوث کرد وخدائی جناب سید علیمحمد شیرزی هم که بابیت برگشته بود تضمین پیداکرد وخیال مسحییت وبخصوص یهود راحت شد ودین انها موجه تر گردید ودیگرنمیشود به انها سنگزد