بسم الله الرحمن الرحیم- - فاطمه سلام الله علیها وا لها وبعلها-بخش هجدهم-نظریات شخصی است- اصحال سر رسول الله اعظم صلوالت الله علیه واله والسلم طبق عقل وعرف باید اشخاص خاصی باشند که عموما بد ودسته نقسیم میشوند گروهی که حق بیان سرر ا ندارنند فقط ان سر برای انها است وگروهی طبق دستور میتوانند انرا افشا کنند- بیشترین اسرار الهی ورسول اعظم صلوات الله علیه واله والسلم را هلبیت مکرم ایشان فاش کردند حال اگر کسی جزو اصحاب سر نباشد وواقعا اهلیت انرا هم نداشته باشد سری رابیان کند که از رسول اعظم باشد بطور یفین باید کاسه زیر نیم کاسه باشد سری را که هیچ کس انرا نداند چنین امر این نتجه الزاما دارا است که مقام قرب ایشان بالاتر ازهمه است درحالیکه خود ایشان اذهان داشته باشد که دیگران برتراز ایشان هستند یک پاردوکش وپازلی بوجود میاد که عقلا را حیران میکند وفقط نادانها هستند ویا انهائی که خود را به نادانی میزنند سریع میپذیرند ومیبایست چنین فردی هم از علوم بسیاری هم اگاه باشد وجالب انکه زمانی که جناب ام المومنین عایشه پیش حناب عثمان رفت که فدک را به حالت اول دربیاورد که ایشان فرمود همانطور که شما از چنگ حضرت فاطمه علیها سلامالله در اوردید ومنهم با همان دلیل از چنک شما درمیاورم ایشان ابراز داشت یک عربی این حدیث رابرای پدر من نقل کزده است ایشان جواب دادند عربی که صورت خود را با شاش شتر میشورد پول بهاو بدهی همه چیز میگوید واقع جالب است عدالت جناب عثمان رای را قبول ندارد ولی فعل را میپذیرد وبعدا رندان به همین دلیل ساختگی جناب ابوبکر از اصحاب سر ومقام ایشان را بالاتر از همه دانستند- اما حدیث با ": نحن معاشر انبیا": شروع میشود چند حدیث داریم که با همین کلمات شروع میشود که احتمالا حضرت برای تاکید بیشتر مطلب انرا بیان کردهاند ویک نوع شکست نفسی هم دارا است ودرتمام موارد تاکید بران مطلب بوده است که مسلمانان انرا مهم دانسته وبه انعمل کنند کاملا مشخص است که ساختگی است قبل از انقلاب هرچه به جوانان که بعضا دانشگاهی بودند ولو میخواستند یک کار ساده ضد شاه کنند به انها گقته میشد سر خود عمل نکنید به دام میافتید میگفتند همه جوانب را درنظر گرفتهایم ویک نکته را بدشانسی میاوردند وفکر ان را نکرده بودند وبه دام میافتادند- نکته حائز اهمیت این است اولا بایدانرا عقلانی میکردند مثلا به این ترتیب که پیامبر اکرم از خداوند وحضرت فاطمه سلامالله علیها خواسته است که موافقت کنند ان ملک را بهد از رحلت ایشان به بیت المال واگذارنند که صرف تهیه.وسائل ارتش شود وجناب ابا ابکر هم یک نامه بامهر امضا بگیرد تا دهانها بسیته شود وبهتر انکه چند شاهد عادل راهم همراه خود کند چرا برای انکه قباله وصیتنامه پیامبر اکرم صلواتالله علیه واله والسلم این بند دران نیست واز لحاظ شرایط فقهی تازمانی که سند معتبری نداشته باشد معتبر خواهد بود حالا فرض کنیم همین حدیث مورد بحث را پیامبر اکرم صلوا ت الله علیه واله والسلم فرموده باشد جناب ابابکر باید سئوال بفرماید که من جواب مغایر بودن را با قران چه جواب دهم ایا ایشان این مسئله در قران نمیدانستند بعید است یا مردم را نادان ویا مطیع علی اطلاق میدانستند؟