نامی ازکنستانتین سیمونوف درباره زندگی نامه خاطرات شعرها به خانم اش
منتظر من باشید! به والنتینا سرووا
منتظر من باشید و برمی گردم! با تمام توان صبر کنید! صبر کنید وقتی باران زرد ملال آور می بارد به شما بگویید که هیچ چیز درست نیست. صبر کنید که برف به سرعت می بارد. صبر کنید وقتی تابستان گرم است. وقتی هیچ منتظر مردان دیگر نیست و همه گذشته فراموش شده است! صبر کنید وقتی کسانی که با شما منتظر هستند حوصله و خسته و غمگین باشند، و وقتی به نظر می رسد، از دور، هیچ نامه ای هرگز نمی آید!
منتظر من باشید و برمی گردم! با صبر و شکیبایی منتظر بمانید وقتی که به تو از بر می گویند که باید فراموش کنی. و وقتی مادر و پسرم بالاخره از من دست می کشند و دوستانم با غم و اندوه دور آتش می نشینند و در مورد گذشته صحبت می کنند و به یاد من یک لیوان شراب تلخ می نوشند - صبر کنید! عجله ای برای نوشیدن با آنها ندارید! به آنها بگویید صبر کنند و ببینند!
منتظر من باشید و من برمی گردم و از هر سرنوشتی فرار می کنم! "فقط باشانس زیاد!" آنها خواهند گفت، کسانی که منتظر نماندند. آنها هرگز نخواهند فهمید که چگونه، در میان کشمکش، با انتظار تو برای من، عزیزم، زندگی مرا نجات دادی! فقط من و تو می دانیم که چگونه بامندرسادگی زندگانی کنی- شما می دانستید چگونه صبر کنید!فقط تو نه هیچ کس دیگر