بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- تمام مخلوقات- علت میخواهد- وبرای هر علت نزدیک علت واسطه وعلت دور میخواهد وبرای خداوندمنان سر سلسله علت- علت نمیخواهد پس اثبات خداوندمنان اسان تر اثبات مخلوق است-اینمطلب را ااقای راسل بخوبی درک کرده استولی بقول مرحوم ایت اللهمحمد تقی جعفری علیه السلام ارا ان کار میکند- زیرا درت کلیسا بسیارقوی بود ومعلوت های علمی را دربعضی موارد که مطابق کتاب انجیل نبود رد میکرد انها لجاجت میکردند وایشانهم لجاجت میکرد برای خدای- خدا ی دیگر همچنان ادامه پیدامیکند واقای مارکس لجاجت کردکه بدون علت تز به انتی تزتبدیل میشود-ولی درمراحل تاریخی وغیره همیشه دلیل اورده است خداوندمنان سمبل یکتایی است- واحد است امام صادق صلواته الله علیه ازکسی سئوال کرد خداوندمنان که اکبراست یعنی چی؟؟ انجناب گفتند ازهمه بزرگتر است- ا یعنی صفت عالی – بزرگترین است اما-امام فرمودند غلط است خاوند بزگترین است یعنی دیگران ممکن الی نسبت بهه فر دارندست کبیر باشند درحالییکه مخلوقات همه ناچیز هستند وان ناچیزی هم ازجانب خداوندمنان است—با زبان ریاضی ساده است میشود هرعددنسبت به بینهایت صفر است ونسبت به هم فرق دارند- باید گفت یکتا خدای بزرگترین- غیرازاین باید گفت سبحان الله درتسبیحات حضرت زهر علیها سلام اول الله اکبر حقکم وناقص اشتباهات زیادی میکند تا به علم برسد پس باید سبحان یعنی منزه کردن از نقص که باید دنبال علم برود وانهم علم الهی وتادی عقل جوا میدهد وبعد الحمدالله تمام صفات الهی ستایش انگیزاست ودرحد کمال حقیقی است مطلب کامل میشود نسبت خداوند به مخلوق صفت نور- چهار نوع نسبت داریم که بها ن تقابل گفته میشد رو بروی هم- یکی تناقض است یعنی هم دیگر را یانقض میکنند نابود نسبی میکنند-مثلا شب وروز باهم نمیشود ولی یکجا شب است ویک جاروز است- تقابل دیگر عدم وملکه است خار بنفش نداریم این عدم است ولی خارسفید غالبا اینطور است اینملکه است یعنی سفیدی ملک او است مال او است بهزن پادشاه ملکهدمیگویند که همیشه ملک او است درمرگ پادشاه اوراهم میکشتند که به پادشاه ملحق شود ویا کسی حق نداردپس از مرگ پادشاه با او ازدواج کند- تضاد یک امر ساختگی است- سفید وسیاه میگویند تضادداد گرما وسرما تضاد دارند وغیره اما درباره خداوند ومخلوق نسبت کدام است انسان نور است وخداوند منان هم نور است ونور کبریت هم نور است این چگونه میشود- از حس تا ذات الهی نور حسی یک درجه از نور است مثلانور شمع امانور خورشید انچگونه است نمیشود گفت بینهایت شمع است ان برای بیان درشک میافتیم مثلا مانند شمع نیست تعریفی دیگر دارد بهانمیگویند شک اور هرجه بگوید اصطلاحا تشکیک یعنی شک اور ولی یکدرجه بالاتر است بهصفات مثبت انسان درروح انهم تاریکیهای جهالت درک را تامیرسیم به خداوندمنان که صفات اش نور هستندنابود میکند انهم نور است ولی مانند صفات بشری ومخلوق نیستند-حال چراخداوند جسم لازم ندارد لازم بودن جسم برای ضعف روح است بینهایت که ضعفی ندارد که روح جسم داشته باشد