سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- دو روز قبل متاسفانه شنیدیم که حضرت  جناب اقای العصفور رحمت الله علیه به رحمت الهی رفتند- بهحق یک شخصیت تاریخی وعلمی استان فارس بودند- جای ایشان تا ابد خالی است تاریخچه ایشان در سابق درشهر بمبی بودند برادر ایشان فامیل بمبی روگرفتندایشان درسطح خودتاحد اعجاز میرسد- که همی نقدربگویم ما ایشان در پارک نزدیک خانه میدیم که همیشهصورت ایشان میزد و لباس- ساده شیکی مپپوشیدند واستادزبان عرب ی بودن نقش اجدادی در هند- وکتاب قران رامطالعه میکردند ورزی من ازایشان سئوال کردم که بقول خارجیان هابی شما چیست یعنی تفنن- فرمودندمن نهج  البلاغه را حفظ کردم ومیخواهم بزبان ساده عربی تفسیر کنم – من گفتم انرا چاپ میکنید فرمودندخیر فقط برای خودم است—وکلاس کنکور زبان عربی ایشان درشیراز همتایی نداشت مادرمن بعداز پانزده سال در اموزش وپرورش هوس دانشگاه کرد قبلا هیچ مطالعهای نداشت نزدایشان رفت که عربی یادبگیرد مداوم مایوس میشد وایشان دل وجرئت دادند وتشویق میکردند ودرزبان فارسی چند شعر ومطلب رابه ایشان یاددادندوایشان درکنکور عربی راصدزدوادبیات فارسی بالاتراز هشتاداوردند- جناب اقای العفور اخرین دوره دردانشکاهتهران که استادایشان حضرت ملک الشعرا جناب اقای بهاربود وفرمودند ایشان یکلباس فیدمیپوشید و به ایشان ترغیب کردنکه کروات بزنید ایشان نپذیرفتند وبایک کلاه عرق چین سفید سرکلاس امدند ویک دفعه من یک شعر عرفانی ترجمه کردم ومقداری به شعر گفتم ایشانفرمودندحال وقت اینمسائل نیست روی مطالب ملی ومیهنی کارکنید که تاحدی زیادمورد توجه ایشانبوده است وفرموده است دروضع مردم دقت کنید ما اشعارناب داریم- وعجیب مذهبی بودکهنگفتنیمن دریک جلسه شاگردان ایشان خواستم واردیکمتن زیربنای درموردی ازیکمقوله اسلامیشویم فقط پنچ دقیقه بهمن فرصت دادند بعد ایشان انمطلبراگرفت باورنکردنی بود که سئوالاتی که یهود ومسیحیت واهل تسنن وسکولار میگیند همه راپاسخ دقیق داد- جد ایشان در شهربمبی استاد زباه عربی در دبیرستان ها بزبان انکلیسی واردو تدریس میکردند ودرحوزه شیعه برای طلبه بزبان اردو انگلیسی زبان عربی را تدریس میکردند یک پست بالا به ایشان دادند اقایان هندی معترض شدند که ایرانی به هندمیایند وپست بالا میگرند که باید مال هندیها باشد ایشانمیفرماید دیگر جا ما اینجا نیست هرچند عذر خواهی میشود قبول نمی کنندوبه شیراز میاند دراخر شهر یک اطاق بزرگ میگرنند وانجا زندگانی میکنند وپول خود را بامهارت درتجارت واردمیشوند که بنظرحقیر درتجارت چای وکم کم بهثروت میرسند—وایشا تصورنمی کنم حتی یکبار درزندگانی اخم کرده باشند حافظهای نگفتنی کهتمام کت دیرستانی ودانشگاهی حفظ بودند وقتیکه بچه ای دبیرستان نمونه میگفتند ساعت دیگر امتحان طبیعی داریم ده دقیقه اخر اجازه بدهید که مطالعه دکنیم ایشان کتابرا میگرفت صفحه خاصیراباز میکردویک سئوال میکرد درجواب درستمیماندند وایشان انراشرح میداد ومیفرمودچراخوب درس نمیخوانید ومیگفتن کلاس مختلف کنکور   مطالعه میکنم ایشاشهرت دارددریک جسله معلمین فردی ازایشان درباره ایشان فرمودند ا ایشانهمیشه مدریرت وبارزس امتحانات نهای ششم بود سرجلسه ورقه یک دانش اموز میدید ومیفرمود جونمرگ شده نوک زبای ان این است یا شاگرد میخواست ورقه تحویل دهد بهایشانمیگفت مگردرحال هپروت هستی صفحه فلان که اینطورشروع میشود برو ازنوبنویس- همه مراقبین رابیرون میفرستاد –کهبروید میوه وشیرینی بخورید روی تخته سیاه درس میداد-وزنگ تفریح من بحثی منطقی – اسلامیمطرح میکردم وایشامیفرمودند فلان پرفسور فرانسونی اینطورحل کرده است ومن راهحل خودر میگفتم وبسرعت بیان میکردندمنبع شماچیست ومن چندمنبع را میگفتم یک روز درخیابان باهم برخورد کردیم وفرمودند منخیلی سعی کردم تلفن شمارپیداکنم نشد واز شما کمک میخواهم- ایشان دکترای ادبیات فارسی دریک دانشگاه ازاد میخواند ویک ماموریت داده بودند یک کتاب برای دانشجویان بنویسد ودرضمن یکسال ایشان بهروسیه ودانشگاه مسکو رفته است که درباره تحلیل ادبیات فارسی انجا بخواند- ایشاخونده بود اس بایدچندمقاله تحقیقاتی انجام دهد یک موضوع داده بودندکه حتی درسطح مرجعیت دنی ایران خوانده نمیشد ودرسطح عرب تعداداندکی میتواستند دراین مقوله بحث کنند بهمن فرمودندفلانی شمامنبع زیادبلد هستی کتابی دراین موضوع خواندنمن گفتم در سطح هفت وهشت صفحه میتوان حرفهای بزنم ولی  شما به حوزه خاص بیاید استاد دهقان یک نحوی یادگیر کلاسیک خاص خود دارد-که بامن دریکجهت است وایشانزد ان استادمعزرسیدند وفرمودند بحثی عمیق وبازوای خاص است سادهترین کتاب اش فلان است ایشان فرمودند که من پنچاه صفحه یا بکیرم کافی است که بقه کتابرابخوانم وبعد انسا پردازی کنم ایشان فرمودند امکان ندارد درس شروع شد سه ساعت درسه سطر ایشان عینک رابداشت ومداد روی دفتر گذاشت وفرمودند طلبه بیچاره چگونه اینرایادمیگیرد وچگونه من اینمطلب را بهاقایان روئسی حالی کنم تاصفحه پانزده اول بایدایشان حدس معنای لغت بکند هیچگاه درست ازاب درنیامد وکتابی هم نبود منمدتها فکر میکردم که انسان تاچه زوایا وبطون پیش میرود البته اینعظمت مایه اسلام است ایشانفرمودند کافی است اگرمدرک دادند وبه ها ونداندند بهجهنم ورفتن یادش بخیر وانشالله درنزدعلی علیه السلام اینمطالبراعالی میفهمند


ارسال شده در توسط علی

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3
خرداد 3
تیر 3
مرداد 3
شهریور 3
مهر 3
آبان 3
آذر 3