بسم الله الرحمن الرحیم- -نقدی بر مقاله ":وصیت نامه ای نامه امام اعظم رحمت الله علیه- بخش ششم- نصیحتی به برادران مصری-عبدالناصر درحقیقت راهی برای کودتا نداشت زیر اکثرفرماندهان نظامی یاانگلیسی بودند ویا طرفدار ملک فروق بودند وپلیس هم تماما طرفدارملک فاروق بودندوانگلستان هم ارتش را وفاورق وخاورمیانه را از کمونیست ترسانده بود- وواسرائیل هم یک دلیل ان جلوگیری کردن از کمونیست بود-کمونیستها بسیار بد عمل کردن ولی اینده میتوانست نوع دیگری باشد این شانس را خروشجف پیدا کرد وهمین طور عبدالناصر ولی هدور توهمات انهارا درست برخلاف انچه دراول میگفتند عمل کردند واشتباه محضکردند وهردوشکست سنگینی راخوردند ونباید این بار مصروحتی روسیه دچار ان شوند بخصوص ازادی شر ط ا ول هر پیروزی استومشورت همشرط دوم پیروزی است یک جوان امریکائی به درستی گفته است که کمونیست حق مردم راندادوکاپتیالیستهامابا ارزشها بای بای کرد- سوم دچار اوهام نشدن است- اسلام راستین درهرسه مورد درست میاندیشد- عبدالناصر در جبهه اول ریش گذاشت وسوم جلسات تفسیر قران برای سربازان گذاشت ومداوم گریه میکردکه پشت سرش اطلاعات ارتش دروغ میگوید ایشان شاه پرست است ولی مخالف اینگلیسیها است انگلستان یاباید تجدید نظر کندویاباید از مصر بیرون برود ومداوم میگفت ابروئی برای من نگذاشتند تیپ من درجنگ تا هفتاد در کشته رفته است ودوباره ترمیم شده است وباز تا هفتاد درصد کشته رفته است وتنها دوتیپ چنین عمل کرده است واین بار صدر درصد کشته پیش خواهم رفت تا پرونده من بسته شود والان حاضر هستم به تنهائی به خط بزنم تا کشته شوم واین پرونده بسته شود ولی بدوستانش میگفت انها از راه فریب وحیله امدند وما هم بایاد از راه حلیه جلو بیائیم- فرمانده کل ارتش مصر نام اش را تا امروزفاش نکردن وهیچکس نام ا ش نمیداند وشاید هم فاش کرده باشند ولی من هنوزنمیدانم ایشان کسی بود ستون بقای ملک فاروق بود ملک فاروق سخت از عبدالناصر وحشت داشت ومداوم توسط ایشان از حالات از ایشان ازهمان فرمانده جستجو میکرد وان فرمانده مداوم درجمع امرا اراتش ونماینده انگلستان با او صحبت میکرد واورانصیحت میکرد ولی درجلسات خصوصی عبدالناصر حقایقی به اوگفته بود واورامتقاعد کرده بود که انگلستان وملک فاروق دستشان در کاسه است ومصر راهم فروختند وما بقی حرف است وشعار توخالی است ومابیاد به سمت چپ برگردیم ایشان در اوائل قبول نمیکند ولی کم کم متوجه حقایق میشود وبه عبدالناصر میگوید که نقشه این است تودر جنگ کشته شوئی- ولی مداوم به ملک فاروق میگفته است درحال تغیر است واسامی افراد انگلیسی وجاسوسان فاروق را به او میدهد- ملک فاروق که محبوبیت اش ازبین رفته بوده است بدنبال محبوبیت میافتاد وبر از حافظه میگویئم که میخواهد چشن تولد اش را درمیدان شهر بگیرد وسوساتی را فراهم کند وعده هائی بدهد واندکی هم به ان عمل کند وهرچه به اومیگویند این کار بسیار خطرناک است وماقدرت حفظ تورانداریم زیرا اسلحه هائی زیادی در دست مردم است ودر هجوم مردم پلیس کاری نمیتواند بکند واگر کشتار شود وضع بدتر میشود ایشان لجاجت میکند که یک جایگاه امنی بر قرار شودواگرهجومشد من در یک پناهگاه نیرومندی حفظ کنید وتا ارتش با نفر منرا نجات دهد پلیس بسیار ساده وبدون ادوات جنگی داشتند ولی فردی که مسئول اینکار است بیاد یک ارتشی زبر وزرنگ که هم کم بکشد وهم قدرت کشدن مردم راهم داشته باشد-ادامه دارد