بسم الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-خیال بافی-زنگ درب زنگ میزند- خانمی با حجاب امروزی درب در به من خیره میشود غمگین ومتین بنظر میرسد-وارد راهرو میشوند همچنان بهمن باحالت خاصی نگاه میکند درست ماند دختر پزشک من که مریض اش که قند خون دارد به زمین خورده است-ولی افت قند ندارد- ازاومیپرسم واستین میدانی چیست داخل بدن موجودات ذره بین هائی کهگوشت میخورند وفضولات انها جدار رگ را کلفت میکند واستانین بدن باید تولید کند-یاداستانی افتادم که درعراق فردی جزو دولت بوددرامر اقتصاد- برای مشاورت خواستنددریک گروه پچنفری رای خود بهیکجناب دکتری داد که وام زیاددندهد- تعدادی تاکسی اطراف انجا بود به مسئول گفت اینها شناسائی شدند؟ گفت همه انها شناسائی شدند اشاره کردبه جوان مو-فرفری که پشت به ایشان با راننده ای درحال صحبت بود-گفت ایشان را میشناسی -گفت این پسرخاله یی از رانندگان است جای ان فرد امروز امده است به فردی گفت به پشت بام برو وهوا را نگاه کند وامد وگفت خیلی عجیب است دراین زمان دوعقاب دریک منحی بزرگ به سمت کربلا میروند- چنین چیزی دراین موقع رخ نمیدهد- به مسئول گفت ان مو فرفی راصدا کنید من باید به منزل بروم- وارد خیابان شد جلوی پیاده رو ایستاد انموفرفری امد بانگاه تندی به ایشان نگاه شماره ای را گفتوفرد انرا یاداشت کرد وبه فرد گفت تنها هستی یامن مسافر بزنم گفت مسافربزن ورفت- فرد بالا امد وان شماره داد وگفت بین چه میفهمی اتفاقا شماره پرونده خوداش بود ودرضمن گفتهبود هفتادونه عددازان کم کنم وانهم شماره کسی بود که مایل بود که وام داده شود- فرد گفت من هم همان رای رادارم- مسئول گفت اقصتادنابود میشود ایشان گفت اگرقرار است اقتصاد نابودبشود پس بشود بجهم که نابود بشود- ایشان انفرد پسرخاله ان جناب نبود- تصور میکینم دوست پسر خاله اش بوده است سه صوت پیدا میکنیم- عصر زنگ زد ازیک مغازه یک بسته نانوک بسته شوکلات خریده است- وبعدزنگ زد درنزدیکی مرز سوریه دیده شده است ایشان سئوال کرد ازکدام قبیله عبورکرده است ان قبلیه راتحت کنترول بگیرید-