بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است—شناخت مسحیت- بخش دوم-فلسفه وایمان مسیحیت-بادرک طریق و دیدگاه این دو سیستم ومدل تفکرات حداقل یکی از انها-مقدمات قیاسی خودرا دلیل وحجت خود را از وحی گرفته است—که دلیل ان درحوزه ومحدوده ایمان است- و یا بنحوی دیگردلیل خودرا از حوزه ومحدوده فلسفه گرفته است—هنوز با این سبک و روش تفکرکردن درباره فلسفه و ایمان بصورت بسیار دقیق مرز هرکدام هردو سیستم هارا باید تعین کرد- این امکان در اصل شناخت-وجود دارد- که نتایج منجر به ان شود که یکی امکان دارد که متناقص با دیگری باشد- مطابق نحوی دفاع کردن از این مدل والگو- هرنوع چنین مشکلی-میبایست بندرت پیش بیاید—هنوز خداوندمنان هم خالق این جهان است که از طریق فلسفه هم قابل حصول است وهم درمتن وحی اشکار میشود-که مورد تائید دین شناسان میباشد-ادعا ها نتجه میدهد بعلت وجود داشتن در منبع یکی از انها است- ونمیتواند متناقض ومشکل ساز باشد با ادعاهای دیگری که از منبع خوداش گرفته است- مگر انکه فیلسوف ویا دین شناس- درمقدمات منطقی خود اشتباه کرده باشند-هنوز اصول های این دومستقل هستند- میبایست باهم موافقت داشته باشند- بعد فلسفهمیتواند در خدمت دین وایمان قرار داشته باشد- یا بلعکس –چگونه ممکن است که فلسفه نقش مکمل را ایفا کند –نخست دلیل فلسفی- امکان دارد که فرد را ترغیب-وتشویق کند بعضی هارا که حجت ودلیل هدف ومقصود وحی الهی را که در کتاب وحی ان ادعا مطرح شده است- قبول نکند -درنتجه- یک ضد دین کسی که علاقه ای به قبول حجیت متون مذهبی ندارد- امکان دارد تمایل به ایمان اوردن وجود خداوندمنان بر اساس دلالت خالص فلسفی باشد- دوم-تکنیک های- بسیار شفاف وروشن فلسفی امکان دارد- در پذیرش وقبول مطالب دین شناسان و ودرک ایمان که دقت کامل راندارد ویا زیاد روشن نیست ویا یک ادعا ی ایمانی ومذهبی مبهم میباشد- رشد کافی رای پذیرش ان را فراهم اورد-در نتچه- برای نمونه- ایمان و دین ممکن است برای ما این اطلاعات را فراهم اورد- که کافی باشد برای درک معنائی-که نتچه دهد-که –حضرت مسیح علیه السلام- یک فرد است ولی با دو ذات وطبیعت- یک بشر ویک خدا ولی مارا درتاریکی رها میکند-که درباره دقیق چگونه ارتباط بین خدا و وانسان طبیعی قابل درک وفهم است- فیلسوفان یک سری کمک های میتوانند انجام دهند-هنوز- درمسائل دیگر- او مرد واو- زن-میتوانند به دین پژوهان- درامر تشخیص دقیق کمک کنند—که مدل یا سیستم دارای ناهماهنگی -منطقی است- وقابل قبول نیست- ودر نتجه- کاندید جان داری وحیات بخشی برای درک ارتباط بین خدا بودن وانسان بودن درحضرت مسیح علیه السلام نیست- ایشان در مقوله تثلیث بیان میکند سهخدائی معنا نمیدهددرحقیقت خا واحد است وخدا وفرزند وروح القدس سه شخصیت ربوبی هستند که ان فرد وشخصیت هستند- وسهتا روی هم نقش روبیت ایفا میکنند-در قرن بیستم- برای اغلب وسیع فلسفه انگلیسی زبان که شمال فلسفه دین هم میشود- روند وجریان زیاد ارتباطی با دین شناسی وایمان نداشته است- مادا میکه-تعدادی دلائل بسیار پیچیده برای این جدائی وجود دارد که سه تای ان بسیار مهم است-ادامه دارد