بسم الله الرحمن الرحیم-علت رواج باطل در زمان شاه-در انگلستان-در ژانویه مهمان یکخانواده استکاتلندی در یکدهکدهبسیار شیک وتوریستی شدم پدر خانواده با پسرش اختلاف فکر پیدا میکنند چون تما م شرایط را برای انکه پسرش وبچه های دیگرش دکتر شوند فراهم کرده بود پسر بزرگترتوجهای زیادی به ان نشان نداده بودوپدر گفته ما خاندانی هستیم همیشه ازاب کره گرفتهایم تویکی در بین ما بیعرضه شدی شغل اش رابه من نگفت ولی من فهمیدم که افسر عالیرتبه اطلاعاتی بوده است- پسر هم میگوید منهم به زودی عرضه خودم را نشان خواهم داد واز اب کره خواهم گرفت- به لندن میرود وتکنسین دوساله ماشینهای نانوائی میشود که ان زمان سخت ها به این افراد محتاج بودند وپول خوب میدادند وبه ریاست یک شرکت نانوائی میرسد وسخت علاقمند به ورزش شنا یادمیگرد وبه مربیگری میرسد-فوتبال یادمیگرد بازبه همین- بوکس- وان زمان علاقمند شدیدی به دوچرخه سواری پیدا میکند وبایک دختر لیسانسیه فرانسه ازدواج میکند وپدر باا ازدواج میکند ومسئول دهکده ازدرخواست میکند وبیاید دران دهکده مسولیت یک شرکتنانسازی رابعهده بگیرد ودرامکانات مانند خانه وغیره به کمک خواهد کردومیاید به ان دهکده مادرایشان دوره اشپزی خوانده بوده است وسرانجام درخیابان اصلی یک اولمغازه رستوران اشپزی میخردولی مداوم بعنوان سر اشپز خاصی سرکشی میکرده است به رستوران های دیگر وپول دریافت میکند واین پسر پول یک مغازه دیگررابه مادرت میدهد که مغازه بغل دستی بخرد وبه اضافه کند واین کار میشودمن ایشان هم درخانه پدری وهمدر رستوران مادراش دیدم در رستوران ایشانگفت من علاقمند به دوچرخه سواری شدم وفعلا در یکباشگاه معروف این جا ثبت کردم ولی نرفتم تا تحقیق خودم کامل شود و180 جا من باید پرسش کنم هنورتحقایت من تمامنشده است از باشگاه معروف انگلستان قهرمانان وخواندن مجلات واستادهای معروف وحتی خانممن مجلات فرانسوی به کمکهم ترجمه دراینباره ترجمه کردیم وچون ایشان گاهی اوقات نان به فرانسه میفروخته زبان فرانسهتا حدودی یاد گرفته بوده است وحلا سئوال من از شما ایناست ایا شما دوچرخه کورسی داشتهاید گفتم نه وباز پرسید ایا میدانید قهرمان دورچخه سواری برای شروع ازچه دوچرخه استفاده میکنند گفتم نه وگفت ایا میدانید کم دنده شروع میکنند ویا پر دنده وبازگفتم نمیدانم ایشان گفت تا تمام این اقلام پرنشود من تصمیم نمیگر- برای شناودیگر ورزش ها همین طور عمل کردم- یکدانشجوی ایرانی درانگلستان به من گفت-من از روزی وارد انگلستان شدم درست مانند یکطلبه درتمام ابعاد حتی لباس پوشیدن عمل میکردن وخانهاش را به من نشان داد که یک کوچه خیابانی ازکنارش رد میشد ویک خیابان کمی پهنتر با زوایه بیشتر از کوچه خیابان رد میشد در نبش اندو خیابان خانه یک پیرزن ویک پسر بود که درست پنجره روبروی پنچره ایشان بود وهمیشه هم پرده افتادبود ایشان یکروز من تحت تاثیر بچه ایرانی گفتم این چه کاری است من میکنم ریشم را زدم ویک لباس شوخ وشنگپوشیدم- روز دوم تا امدم کلیدبی اندازم ان خانم پیرزن من را صدا کرد وبه منگفت چرا تغیر رورش دادی- شاید دراوائل قیافه های مردم کمی براای تو عجیب بوده است واین یک امر طبیعی ولی توباد قیافه شناس باشی وروانشاس باشی وحس کنی دیدگاه مرد م نسبت به توتغیرمثبت کرده است من گفتم تغیر مثبت کرده است؟ عجب ایشان اصافه کرد که من به پسرم گفتم ازاین اقا زیاد الگو میگیری واز فردا وضع سابق داشته باش ومن همگفتم سمعا وطاعتا- پدر ان پسر فرمودند من یک کتابخانه برای بچه هایم تهیه کردم تمام ایدلوژی ی تمامفرق مذهبی وغیر مذهبی تمام کتب پزشکی ی ومهندسی وهرمجله سودمند هرگاه بچه گفتند کدام ایدلو ژی بهتر است گفتمخودتان سر به کتابخانه بزنیدوهرگاه تجارب من خواستند من انهارابیان کرد م-ادامه دارد