بسم الله الرحمن الرحیم اموزه عاشورا- بخش دوم-یک نقل است زمانی اسرا را وارد کردند یزید ژست-نارحتی به خود گرفت- وگفت- خدا قبیح کند وزشتکند پسر مرجانه را اگر بین شما واو قرابت وقوم خویشی بود ملاحظه شما هارامینمود واین نحوبد رفتاری با شما نمی نمود وبه این هیت وحال شمارا روانه نمیکرد- این مطلب درست نمیتواند باشد- اولا یزید دیر به کاخ امد درثانی ابن زیاد طبق دستور عمل کرده بود – درثالث خوداش درشام بد رفتار کرده بود مروان بن حکم در کاخ خوش حالی میکرد معلوم بود یزید چنین میخواهد فت یک خنجر باز یید سئوال کردبرای چه یک خنجر میخواهیراوندى نقل کرده: هنگامى که حضرت على بن الحسین علیهماالسلام را بر یزید وارد کردند یزید با حضرت سخن مى گفت و در صدد بود بهانه اى بدست آورد تا او را شهید کند- این مطلب درست میباشد نه تنها میخواست امام سجاد علیه السلام را شهید کند حتی میخواست پسران کودک هم شهید کرد زیر را از یکی فت چه هدیه ای از من میخواهی ایشان گفت یک خنجر باز یزید سئوال کرد برای چه یک خنجر میخواهی- گفت برای انکه تورا بکشم- ایشان گفت حقا بایدهمه شما هار کشتدر این حال که اسراء را با سرهاى بریده در دارالاماره نگاهداشته بودند مروان حکم ملعون پیدا شد چشمش که به سر بریده امام (ع) افتاد اظهار فرح و سرور نمود، وجدکنان، پاى طرب کوبان از روى تکبر به اطراف دامن خود نظر مىکرد و ناسزا مىگفت و مىرفت ولى برادرش که مردى صالح و دوستدار خاندان نبوت بود بنام عبدالرحمن هنگامى که آمد و چشمش به سر بریده آقا افتاد زار زار گریست و رو کرد به مردم و گفت: اى ظالمان شما که دیگر روى پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را نخواهید دید مگر آنکه گریبان شما را بگیرد و با شما مخاصمه کند، قسم به خدا دیگر در شهر نخواهم ماند و روى یزید را نخواهم دیدابو مخنف مىنویسد: سهل گفت من هم داخل آن جماعت شدم ببینم به سر مطهر امام (ع) چه مىرسد سر منور آقا را از نیزه بزیر آوردند در میان طشتى از ذهب گذاردند و روپوشى از پرده دیبقى بر روى سر مطهر امام انداختند. اول سر مطهر آقا را خوب شستند محاسنش را شانه زدند بعد رو ببارگاه نهادند امراء کوفه که همراه سرها و اسیران آمده بودند سرها را برداشته به حضور بردند و چون وارد بارگاه شدند بعد از تعظیم سر امام (ع) را برده روى تخت مقابل یزید نهادند و سرهاى دیگر را هم به ترتیب چیدند بعد یزید از امراء کوفه واقعه کربلاء را پرسید. سر امام مظلوم (علیه السلام) را در طبقى از طلا نهاده بودند و اولین سخن یزید ناپاک با آن حضرت این بود: چگونه دیدى ضربت دست مرا؟ این جمله بخوبی نشان میدهد نیت یزید ملعون چه بوده -است وپشیمان نبوده است- بلکه خوشحال بوده است- یزید رو کرد به حضار مجلس و گفت این مرد تا زنده بود بمن افتخار مىکرد و مىگفت پدر من بهتر از پدر یزید است اى مردم پدرش با پدر من در باب سلطنت و خلافت مخاصمه کرد خدا پدر مرا بر پدرش ظفر داد و اما اینکه مىگفت مادرم بهتر از مادر یزید بود این راست است و اما اینکه مىگفت جدم بهتر از جد یزید است البته هر که ایمان به خدا و اقرار به روز جزا دارد باید پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) را از همه کائنات بهتر بداند و اما اینکه مىگفت خودم از یزید بهترم گویا این آیه را از قرآن نخوانده بود که مىفرماید: قل اللهم مالک الملک تؤتى الملک من تشاء الى آخر.
- نبرد برسر قدرت بین معاویه وحضرت علی علیه السلام مطرح میکند- دیگر جا شک وریب نیست معاویه بدنبال خلیفه شدن مسلمین بوده است نهانکه برشام حکومت کند- وقران را وسیله قرار میدهد-که خداوندمنان معاویه بر علی ترجیح داد پس حضرت یحی علیه السلام که یک طاغوت ایشان بفیض شهادت رساند برتراز ان پادشاه فاسد ومفسد وظالم بود؟؟- مسئله پیروزی وشکست باید با ملاک ومعیارهای ارزشی ودینی سنجیده شود- وگرنهابن ملجم مرادی انملعون بهتراز حضرت علی علیه السلام است بله درنهایت دین توسط امامان پاک بهقدرت میرسد و کشته شدن انان شهادت است نه شکست که خودفیض بزرگی است که نصیب همه نمیشود وگرنه باید شهادتی درکارنباشد وفیضی درکارنباشد—وعجیب است کعه پذیرفت مادر خوداش بهتراز مادر امام حسین علیه السلام نیست واین نشان میدهد مقام حضرت فاطمه علیها السلام تاچه حد روشن ودرخشان بوده است امااحضرت علی علیه السلام چون درجهت عدل وحکمت قدم برداشت مسلم بود طاغوتیان ایشانرا تحمل نمیکند ومیبایست یک برجسب دینی وعقلانی هم برای ان درست کند تامردم نارحت نشوند وبیزاری ونفرت وممکن بود دست به اقداماتی بزنند که امروزه هم بنحوی درجریان است-ادامهدارد