بسم الله الرحمن الرحیم-نظریاتشخصی است-جناب عمان سامانی ومکتب او-ساقیا باده اکسیر حیاتست بیار-تاتن خاکی من عین بقا گردانی- فرشتگان- یامتنی را مدام بیان میکنند که درستایش خداوندمنان است- ویاد در ستایش مداوم مطلب جدیدی گفته میشود که همچنان ادامه دارد—انسان- اول ازطریق اثار افعال الهی جذب خداوندمنان میشود که خود یک مرحله از ایمان است- وسپس بهمرحله درک صفات میرسد ومیخواهد ازاین صفات بهره نظری وعملی ببرد که مرحله عرفان است-معصومین علیهم السلام الله- بهمرحله ذات میرسند اشکالی نداردکه انسان بهاین درجه برسد ولی اختلاف زیادی بامعصومین علیهم اسلام الله دارد- بالترین درجه ایمان است- توقف- بهرچه ازدوست وامانی/ چه کفر( باشد) ان حرف چه ایمان- ایمان سطح پائین از بین نمیرود ولی کارائی دیگر ندارد-هم خداوندمنان سب ساز است وسبسوز یعنی هم احیا میکند وهم میمیراند بخصصو درجریان حرکت انسان هم خودانسان سبب ساز است وهم سبب سوز وشرط طس طریق عرفانی که از منزلی به منزلی بالاتر میرود-این سیر سلوک-عرفانی جناب عمان سامانی درکربلامطرح میکند- این کربلا جواب خداوندمنان به صحبت فرشتگان است- شیفتگی امام حسین علیه السلام به نوجوانش اش حضرت علی اکبر صلواته الله علیه والسلم درکربلامشخص میشود هم امام حسین علیه السلام الله میخواهد بهمعبود خداوندمنان برسد هم حضرت علی اکبرصلواته الله علیه والسلم میخواهد به معبودخود –خداوندمنان برسد-دراخر شعرمیگوید-چون تورا اوخواهد از من –رونما- رونماشو-جانب او-رو نما-شعر-درجواب- شکر از –تنگ - شکرقند- ریخت—شکر از لب های-شکرخند –ریخت- گفت- کای فرزند-مقبل امدی- افت جان- رهزن دل امدی- کرده ای ازحق- تجلی ای پسر- - زین تجلی- فتنه ها داری بسر---راست بهر فتنه- قامت کرده ای-وه کرین قامت قیامت کرد های- نرگست با لاله درطنازی است سنبلت باارغوان دربازی است--- ازرخت مست غروم میکنی—از مراد خویش دورم میکنی—گه دلم پیش تو گاهی پیش او است( درنظام طولی اشکالی ندارد)-رو- که دریک دل- نمیگنجد-دو دوست- بیشاز این بابا- دلم راخون مکن- زاده لیلی! مرامجنون نکن—پشت پا –برساغر حالم مزن—نیش بردل – سنگ بر بالم مزن—خاک غم بر فرق-بخت-دل-مریز بس نمک بر لخت لخت دل-مریز—همچو چشم خود-برقلب دل-متاز—همچو زلف-خود پزیشانم مساز- حایل ره، مانع مقصد مشو
بر سر راه محبت، سد مشو
لن تنالو البر حتی تنفقوا
بعد از آن، مما تحبون گوید او (3)
نیست اندر بزم آن والا نگار
از تو بهتر گوهری، بهر نثار
هر چه غیر از اوست، سد راه من
آن بت است و غیرت من بت شکن
جان رهین و دل اسیر چهر توست (4)
مانع راه محبت، مهر توست
آن حجاب از پیش چون دور افکنی
من تو هستم در حقیقت، تو منی
چون تو را او خواهد از من رو نما
رو نما شو، جانب او رو، نما (5)