بسم الله الرحمن الرحیم-حس عقل خویش-درهویت-هو-غایبی که من دراعیان میبینم-اویکپارچه درخود وجوشان ازمی عحب والاعجب حیرت واگاه-دو پارچه درخودودیگرمیبینم درعجبم درب چون ققونسش احیا ودرصبح بانور خورشیدمیمیرم- لئتنه درخود را بجائی میردمن درراه عشق خسته خسته ولی روان میایم هرچه خواستم صفت را بکناری بزنم باز دراین دایره سرگرداه ام- این کلامی درمی عقل مست وملنگ درعجبم که خم جوشید-حس کف بر دهن نیاورد هنوز من بین بازی عقلم هنوز- عقل را میتوان بسخن دراورد اماعشق در دایره سرگردان است هنوز