بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-برگرفته از – از کتاب سیری کوتاه در زندگانی زینب کبری علیها سلام الله -در لشگراستغنی طلبان زیاده خواهان وبرتری طلبان دنیازده که ازادی برای انها ازهرسمی خطرناکتر است-در روز عاشورا- فرماندهی پیاده نظام- را ملعونی بنام ": شبث بن ربعی- باکسره را- بود- اما بیوگرافی ایشان- اول که ان ملعون جزو کسانی بود که برای امام حسین علیه السلام نامه نوشت که پستی بدست اورد- شبث ابتدا موذن زنی بنام – سجاح بود- -که درقبیله بنی تمیم- ادعا ی پیامبری کرد—ولی چون ارش به رسوائی کشید- شبث اسلام اورد—دروقع کشته شدن عثمان در کشتن وی دست بکاربود—سپس درمیان اصحاب علی علیه السلام- جای گرفت—بعد ها بر علی بن ابیطالب علیه السلام خروج کرد وهمراه خوارج به مخالفت برخاست- ومدتی بعد توبه کرد—ولی در سال61- هجری در کشتن امام حسین علیه السلام ویاران وی شرکت کرد- -و- سپس روزی که مختار بخون خواهی امام قیام کرد شبث- در انتقام از کشندگان امام با مختار همکاری وهمراهی داشت--- بعد ا ریس پولیس کوفه شد- وسپس در کشتن مختارنیز دست داشت وسرانجام در سال 80 هجری در گذشت –و- این نمونه ای از بقلمون صفتی ان دوران است—از یاران امام حسین علیه السلام- یکی به نام جناب –بریر- ضمه ب اول وکسره را-و- یا- است ایشان معلم بزرگ کوفه وقاری قران بودنیز بود--- بریر- علی را شناخته بود و- معلم حکومت علی ( ع) بود- واز او اموخته بود- که همیشه باید- راهی میان –مدرسه ومیدان- باز گذاشت—با بسته شدن – این راه مدرسه دیگرمدرسه نیست-زندان است-گورستان است—هنگامیکه بریر بمیدان امد-فریاد کشید--- پیروزی مادرمرگ ما است—نه در زند گیمان---افتخارم- این است- که تمام زندگیم را با پاکی گذاره ام- اموخته ام-و- واموز گارتان-بود ه ام—واکنون که هنگامه پیکار- بدی است با نیکی- به نیکی خودم مومنم- وبحقیقت عقاید خویش ایمان دارم---- زندگانی پاک وایمان- سربلند م- را بمیدان اورد ه ام---تا شما بردگان ستمکاره که بنفع ارباب- یاورتان- را قربانی میکنید—باکشتن من شکست همیشه تان را اثبات کنید- ومظلومیت پیروز وسربلند- مارا جاودانه- میمیریم—تا به رنجدیدگان- جا ده های فردا بگوئیم-پیروزی در رفتن(رسیدن به قرب الهی) است –نه بمقصد رسیدن- که –مقصد—پایان زندگانی انسانست- وهمه یکسان- بمرگ میرسند—اما همه یکسان- زندگی نکرده اند—زندگانی – راه است- ومرگ مقصد است—باید در راه پیروز( به فلاح رسید) بود—باید در راه نفس- نیکی- و پاکی –بود پاسداز بشریتی راستکردار--- باید در راه داد خواه-بود- ودادگوبود- و دادگر- من اکنون بهمرگ میرسم- واین مقصد من است- اما مرگم را زندگیم معنی میکند- اگر خوب زیسته باشم- مرگم پیروزیست- واگر--بد –مرگ شکست من است- شما چند صباحی – بعداز من –اما مرگتان مثل زندگیتان شرمبار است--- ما میمیریم-و- مرگ را سعادت می شناسیم—چراکه زندگیمان- سر شار از مبارزه ای پیگیر بوده است علیه بیداد—واکنون که روز گار بدیست-و- زشتی واین همه سپاه گرد هم امده است—ما که اندکی از انسانیم باتمامی نیرو مان میگوئیم نه—ومیمیریم تا زندگانی را درمرگ ثابت کنیم--- شما در این گند-پرورش یافته اید- وبوی مردار زنده اید—اما مارا مشام بوئیدن این گند نیست—عفونت –چنین- هوائی را تنفس کردن- انطاط ادمی است—شمشیر هایتان را رافروارید- که حق از رگانمان فوران کند- وجاری روشن خونمان- گند ابها یتان را فریادکشد—ای شماها که نوشنده ابهای ناگوار روزگار بدیها ئید—این خون ما- بنوشید- که خون انسان—خوردن- جوانمردانه تر از خوردن این ابهای گندیست که درجویهای امروزتان میلغزد—ای شماها که زندگیتان- را درمرگ دیگران میجوید- این زندگانی ما ومرگتان راعقب بیندازید—لیک بیهوده میکوشید که زنده بمانید-مرگ سرنوشت شماست شما میمانید—چون شجاعت مردن در شما نیست- وگند خوردن را زندگانی میشمارید- ما میمیریم چون طاقت مندنمان نیست واز چنین رزیلانه ماندنی ننگمان-میاید-ای شمشیرها فرود ائید—ومعلم- بخون تپید- وخون فواره زد-و- انسانی از مرداب- امروز به دریای-فردا- جریان یافت