بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی است- اخرت از نظر حضرت علی علیه السلام—خوشا به حال انان که نسبت به دنیا زهد میورزند وبه اخرت گرایش دارند -فردی سرکار میرود فقط بفکر کار خوب است وهدف اش پول دراوردن است ونسبت به مطالب دیگر فقط به اندازه نیاز توجه میکند- ولی زمانی که به خانه می اید ویتا به بازار میرود ویا به یک رستوران وجای تفریحی سالم میرود زندگانی واقعی شروع میشود- نسبت دینا به اخرت هم چنین است- یا تصور کنید کسی خانم دائمی ایشان به یک مسافرت طولانی رفته یک زن موقت میگیرد ولی زندگانی اصیل زمانی است که زن دائمی برمیگردد- زیانکار کسی است که به دنیا مشغول گردد وبهره اخرت ازاو فوت گردد ازجمله تباهکاری ازدست دادن توشه وتباه ساختن اخرت است تصور کنید کسی به مسافرت رفته کارت اعتباری خودرا نبرده است این دنیا گرفتن کارت اعتباری است ودراخرت انراهزینه میکند—گور خویش را به یاد اور چر که باید ازان بگذری کسی وسط راه به مسلفرخانه ای رفته است مداوم میداند فردا بایدحرکت کند دلبسته انجا نمیشود- -شما انسانها –برای فراهم کردن توشه رهنمون شدهاید وفرمان کوچ یافته اید البته برای اینده و( روزی)- برانگختهخواهیدشد- داستان شما داستان کاروان بارافکندهای راماند کهنمیداند چه زمانی فرمان حرکت میابد مانند زمانی که هواپیما تاخیردارد—هرکس دوری= قیامت= را یاد کند اماده راه گردد—بندگان خدا! ازروزی بترسند که عمل ها وارسی میشود واضطراب دران زیاد است وکودکان پیر میشوند وحدیث دیگر بدان حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت تر است درمجموع یهودیان شهرت داشتند درامر تجارت بسیارکوشا وبیسارمتفکر ونسبت به کار بسیار سخت گیر بودن المان ها درکار صنعت چنین هستند انسان درامر خود باید چنین باشد اگر چنین بود حساب او اسان است وگرنه سخت است یک روز من برای بانکی دوسهروز مداوم درشهرپرسه میزدم ریس قبلی بانک بهمن پیشنهاد کارشما موقتی است ولیمن پروند شما کامل میکنم که به مشکلی پیدا نشود بعد خانمی جای ایشان امد جمله طلائی فرمودند ان روش من در درس بانک داری نخواندم شما باید فلان کاره بکنید ومن کردم خسته دراخر وقت کامل شد به یک بستی فروشی دربایا خیابان پارمونت به سمت قصرالدشت رفتم خوب مسئوئل فرم جدید وفرمت جدید داشت خیابان بسیار شلوغ بود خانمی پنچاه سال با دختری کهمعلوم بود دانشجوبی رشته ها بالا باشد انهاهم از ترافیک سخت ناراحت جناب باحال بی حالی وخسته فرمودند قسم به خدا یک خارجی چندی پیش نزدمن بود وفرمودندمن که ازاین ترافیک کلافه شدم شماچگونه تحمل میکنید من گفتم چاره ا ی دیگر مگرمن دارم- زمانی بنزین از اب میوه کمتر است- همین است- دختر خانم فرمودند نصف این ماشین مال جوانانی هست بدنبال یک دختر دبیرسانی میگردند وبهمدیگر خواهران پاس میدهند جز کله کله بهمکردن چیزی دیگربلد نیستدبدنبال حرفهای نمیروند روزی ازانها سئوال خواهد شد اقلابه غرب نگاه کنیم –مردم در روز های فناپذیر- برای روز گار جاودان- توشه برگیرید