بسم الله الرحمن الرحیم- با الهام از یک فیلسوف ورزشی رومانیائی-بخش پنچم- ایشان ادامه دادپس ازدوساعت باموتوربه محل هواپیما رسیدم ویک دژبان عرب ان انجا بود ودرروی زمین خرده مواد منفجره پخش بود ومن موتور راروی ان حرکت دادم فرد دژبان فریادزذ جلو نیا ومن گفتم من خودم تخریب چی هستم- موتوربیت المال را که خراب نمیکنم- ایشان به ما اطلاع دادن یک بارکش عراقی سقوط کرده بروید وافراد انها را دستگیر کنید ویک نفربر باخودتان ببرید ما پنج نفر با مینیبوس حرکت کردیم ویک نفر با فاصله همراه ما میامد-هواپیما یک کیلومتر جلوتر سقوط کرده است من رفتم وهواپیما رادیدم مارک عراقیداشت وبدنهاش مه بززمین خورده بود یک گودال به قطر 15 متر ایجاد کرده بود- ایشان گفت هواپیما درست درمسیر جاده بروی سرهاوک حرکت کرده است ونزدیک هاوک سرعت راکم کرده است وارتفاع را هم به مقدارزیاد کم کرده است درست روی سرهاوک رسیده است هاوک شلیک کرده بوده است ازمعجزات الهی موشک به دم خورده است هواپیما منفجره نشده است وخلبانها بیرون پریدن به نظر حقیر اولا انها هاوک را مدل فرض کردن؟ وحریم را رعایت نکردند وچون گرا هاوک داشتند بعنوان نقطه مشخص بعد از فاصله معین به راست بچرخد درضمن هدایت از راه دور هواپیما از بصره بخوبی بتواند وضعیت هواپیما را کنترول کند جناب دژبان فرمودند چناچه منفجرمیشد- دها نفر درجاده ریز –ریز میشدن .در دهها کیلومتر پخش میشدند ومیابیست برای هر فرد یک توبره کوچک بر داریم درفضای زیادی بگردیم تا مقدار کمی بدست اوریم – انهائی که زمان شلیک درجاده بودن ربشان رایاد کردند وهرگز فراموش نخواهند کرد وعجب رانندگانی که ان موج ایجاده شده توانستند ماشین راحفظ کنند یکی از هدفها احتمال دزفول بوده است چناچه درانجا سفوط میکرد احتمالا بیشاز 1000 نفر را میکشد من از ایشان پرسیدم خیلی عجیب است اینمواد منفجره ریز شدند ولی منفجر نشدند ایشان گفت اینها درجعبه بود که روی هم سوار بودند ولی به صورت تادم – دم مهمات زده بوده است دم که کنده شده است بعلت ضربه اینها رها شدند وباید اضافه کرد ارتفاع پائین شاید باعث شده است که چاشنی کار نکند کاملا مشخص است یکیاز اهداف کشتن نفرات بسیار زیاد بوده است جناب دژبان اضافه کرده است وفتیکه ما رسیدیم- منتظر شدیم تا نفر بر امد مینیبوس وارد محوطه شد وسه نفر ازما پشت مینیبوس گارد گرفت ومن ویایکی دیگر امدیم جلو وما ایستادیم تا نفر وارد محوطه شد یک فرد عراقی که لباس یک دست سیاه فنی پوشیده بود وکلتی در دست داشت وبه سمت من نشانه رفته ویگری هم چتر نجات را زیر درخت خشکیده بالای تپه کوچکی پهن کرده بود وروی ان خوابیده بود ومن فکر کردم مریض است من جلو رفتم و به او گفتم ناراحت نباش الان یک امبولانس میاید و ان فرد عراقی دیگر مداوم میگفت جلو نیا من تورا میزنم ومن جلو رفتم وسرش را بوسیدم وگفتم به ایران خوش امدی وگفتم بچگی نکن زن وفرزندان تو- منتظر توهستند وکلت را ازدست او گرفتم ایشان فوری مقداری دلار از چیب اش دراورد وبه من گفت این پول بگیر وبگذار من به عراق بروم ومن گفتم چطوری به عراق میروی؟ ایشان گفت یک کیلومتر بالاتر بروم بایم بیسم کوتاه که نشانداد پیام میدهم وفورا یک هواپیما انجا مینشیند- خیلی عجیب است بانکه زمان زیادی داشته است فقط کافی بود مقداری فارسی بلد باشد وبرود اهواز منزل یک منافق وازانجا سر فرصت درجائی سوار هواپیما شود- ومن به ایشان گفتم تازه اگر برگردی عراق باید حساب پس بدهی بسیار متعجب وپکر وافسرده بود ودوم تورا برای یک ماموریت تازه میفرستند که ممکناست دران کشته شوی ونق ونوق زن وفرزند هم داری تورا به یک اردوگاه تمیز میبرنند که حوض دارد واب جاری دارد وکنار ان مینشینی وروزگار از اول روز به روز مورور میکنی وروی ان فکر میکنی که چطور شد این وضعیت پیش امد غذای خیلی خوب میخوری وتعلیمات زیادی بدست میاوری اگر همین الان به به گویند بروم انجا باسر میدوم-ادامه دارد