بسم الله الرحمن الرحیم-دغدغه ها-نظریات شخصی است-از انگلستان که به شیراز امدم با استادزبان خودم درمدرسه شاپور سابق-که قبلاز ایشان استادکاشف بودند خاندان کاشف از نوابغ شیراز هستند وعجیب است خاندان بزگ کاشف همه زبان دان انگلیسی هستندوبه تاریخ ایران شیراز سخت علا قهمند وهر تخصصی داشتند- جزو بهترین گایدهای توریستی بودند –هدایت کننده – جناب استادمن در اژانس توریستی که توسط افراد-ده ایشان کمک کرده بودند ساخته شده بود- ایشان از سال اول دبیرستان با کمک اهالی ده به شیرا ز امد با کارکردن مانندنفت منزل افرادبردن – واکسی- وغیره هم درس خواند وهم مدرک لیسانس زبان از دانشگاه شیراز گرفت وجانی به افراد دانش اموز ده خوددرشیراز درس میداد—یک فرد خود ساخته- شیراز قبلا هتل مرغوبی نداشت اما مسافرخانه داشت که بسیاری انها واقعا- باافرادکارگشته وبامهارت ونظافت زیاد ومهربانی حتی از افرادسرطانی که برای معالجه به شیراز میامدند پول میگرفت حتی کمک میکرئد ولی امریکائی وتوریست های خارجی میگفتند بلعضی امریکائی ها دراین مسافرخانه هاتب خال زدند باهواپیما به شیراز میامدند وشب به تهران باز میگشتند ودرتهران برای چند هتل بین اللملی چون وجود داشتمی امدند- کویت وعراق و.سوریه وترکیه وپاکستان چندین بر ابرما توریست داشت که ازهمهبیشتر ترکیه بود وکویت- غربیان درمنطقه خاورمیانه چهار کشور انتخاب میکردند که بصورت دست جمعی بیایند- اول کویت بود سپست یاعراق وال بود وبعد سوریهویا سوریه اول بود وبعدعراق وسپس یا ترکیه ویا پاکستان تنها سه اژآنس توریستی بیشتردرشیراز نبود و.تمام سعی انها این بود کهدولت یا هتل بسازد ویا کمک کند تا بخش خصوصی هتل بسازد وبرای فریب مردم سازمان جهانگردی درست کردند ومداوم تبلیغات کردند .کاری نکردند ولی در روزنامه مطرح میشد ترکیهوکویت وکشورهای منطقه
پول زیادی از جهانگردی دارند- تاا نکه یک فرد ثروتمند وخیرذ برای حفظ ابروی شیراز یکهتل مدرن با فضاسازی غربی – ایرانی هتلی بنام هتل سعدی در خیابان زیرقران ساخت- غربیان به تهران که میامدندبه این هتل زنگ میزدند چناچه جا داشت درشیراز مدتی میماندند- بعداز بحث فراوان قراربران شدکه دولت صدمیلیون تومان-پول برای هتل سازی بدهد- ودرنتجه پارک هتل ساخته شد- ولی استقبال کم بود- ایشان یک رستوران درکنار استخر داشت که همراه باموزیک بود هربیست روز از استادان دانشگاه دعوت میکرد که مجانی –غذا بخورند وعکس میگرفت ودریک بروشور در جعبه اگهی بیرون هتل میزد ودر روزنامه تبلیغات میکردوبعدشاعران وبعدهنرمندان بعدورزشکاران- مداوم این کار میکرد ما ایرانیان درتقلید دست میمون را از پشت بستیم هروقت به این پارک هتل میرفتی که بیشرتوریست المانی بود ایرانی هم هجوم میاوردند- درامریکا بسیاری ازادواج ها درهتل انجام میشود که مهمان هاز ازخارج می ایند درهتل جا میدهند وبعضی هم شب زفاف درهتل است کم کماین موضوع درهتل سعدی باب- شد وشب ز فاف درمنزلب میرفتند-قرار شد هتل بزرگ شیراز ساخته شود- سی اطاق- سروصدا اژانس هادرامد—یک از رهبران اژانس توریستی بزرگ شیراز به غرب سفر کرد وسازمان های توریستی انجا صحبت کردکه هرچقدرتوریستی غربی به ایرا ن بیاید ماهم توریست ایرانی به انجا میفرستیم که کم کم توریستهای خارجی زیاد شدند ولی سه اطاق پاسخگونبود- استادمن به انگلستان وکانادا-امریکا ی لاتین وچند کشور رفت وهمین معامله انجام داد وشرط این بودتوریست غربی اول به کویت بیایند وسپس از عراق ویاسوریه یکی را انتخاب کنند وبه ایران بیایند وبهترکیه ویا پاکستان برونند- ایشان باکویت صحبت کردانهامخالف کردند وگفتندما کشورعربی را برایران ترجیح میدهم ایشان فرمودند اینها گروه جدید هستند ربطی به گروه قبلی ندارند وانهاهم موافقت کردند سرانجام بعلت چشنهای دوهزار پانصدمین سال این هتل بزرگ شیراز قرارشد اطاق های بیشتری داشته باشد وبتدریج طبقه بران اضافه شود چون نر گوره توریستی شما چهل وپنج نفربود وبعداز پاین چشن ها این هتل را هواپیمائی خرید وبنام هتل هما مشهور شد وادعا کرد نصف اطاقها خوداش مدیرت میکند وتعداد اژانس ها که به ده تارسیدبوددوبار سقوط کردند-وارد گروه توریستی امام رضا علیه السلام وعتبات شدند- یک روز این ساتد من فرمودند تمام بودجه جهانگردی به کلبین مسئولین رده بالا تقسیم میشود ان زمان هرکس بلیط هواپیما میخرید نیم درص سهم جهانگردی وحتی اتوبوسها وغیره-من باور نمیکردم گفتم چنین چیزی امکان پذیر نیست دره درصد وبیست درصد امکان دارد ولی صد درصد امکان ندارد- روز ی اشان امدند از بیرون وفرمودند یک لقمه بزرگ بر ای شما گرفتم- فردا به اداره جهان گردی بروید- من فردا به اداره جهانگردی رفتم- که دراطرافستادبود جای بسیارمناسب شهر ساختان مان طویلی با سنگ سفید خوشرنگی نما داشت ویک راهر دربیرون که به یک حیاط خلوت زیبائی ختم میشد ومن وارد راهرو شدم تاریکی عجیبیدراین راهرو طویل در وسط ان یک لامپ شصت بودشیراز خاک اش اب میکشد وهنوز درمالن درست حسابی ندارد وهرچقدر زیربنا کارشوداگر همسایه ها کاردرست حسابی نکنند فایده ای ندارد ودیوارهای قولپ قولپ بیرون میزند دراوائل این ساختمان برای همین منظور تا یمتر ونیم رنگ روغن زده بودند دراثررطوبت که بوی نم می امد بصورت کوبیسم درامدبود رنگ ها درهم پخش شده بودند- هیچگونه اطاق ها پلاک نداشت- درب اول را باز کردم- اطاق تاریک بود لامپ روشن نبود—درپنجره کوچه در نزدیکی سقف بود ومن متوجه شدم اینجا قبلا زندان بوده است در پشت یک میز وصندلی عهدبوق-که روی میز هیچ جیزی نبود دختران رنگیسن پوست وبسیار مستضعف ولی رنگ-و- بو ئی داشتند ولباس تنگ چسبان پوشیده بودند وباحالت خاصی به من نگاه کردند- گوشی من افتاد—اطاق دوم هم به همین ترتیب – اطاق سوم باز دوختربودند- یک رنگین پوست ومانند قبلی ها که یک ماشین تایپ فارسی د اشت- ویک دختر شمالی بسیار زیبا رو ایستادبلابس بسیار شیک بر تن اس بود که درایران پارچه اش نبود نوار سفید وابی وبسیار چاق به نظر میرسد درحالیکه پاهای نحیف داشت ویک نمی قره ای داد وباکی خشم به من نگاه کرد ومن درب را بستمناگهان دربی باز شد یک فرد قدبلند زیباروی شمالی بالباس برند وسر برند زده خندان ومانند یک ژنرال جلوامد سری تکان داد وبا خنده که درتمام طول بحث همراه داشت به سمت اطاق خود رفت-ادامه دارد