بسم الرحمن الرحیم- نقدی کوتاه بر مقاله اثباتی وفلسفه وجودی علیه خرد گرائی هگل- جالب این است که سئوال درست باید برعکس باشد- ونتجه میتوان گرفت که ایشان مطلب راعوضی فهمیده است- ودر ضمن درهمین سایت ( صدای مردم) تحلیلی جانانه از جناب اقای مارکس کرد ه اند که انهم بسیار سطحی نگیری است ومیبایست برعکس باشد واز جناب اقای هگل دفاع میشد وبرای نبوغ جناب اقای مارکس فرمودند که مانفیت- یعنی قانون اساسی را درس ی الگی درس ی صفحه نوشتند امروز چندین جلد هم پاسخگوی درک مانیفست نیست وهرگز به منایفستی که ایدهال باشد بشر دست پیدا نمیکند- جز ق زان مجید که سینه را گشاده وفراغ کرده وبه جلو رانده که بامن –:" تحدی کنید:" وکسی را جرائت چین کاری نیست ) واز هنر اقایان این است روش تحقیق فلسفی همراه نتایج فلسفی از هستی شناسی وهمرا فلسفه اقتصاد وفلسفه تاریخ وغیره باهم عجین میکند یک ملقمه ای درمیاورند وسپس استاد روزنامه خوانی هستند وهر مطلبی که بدرد انها میخورد دست چنین میکنند واز این کیسه جادوئ جواب های اقای مارکس رادرمیاورند وثابت میکنند که مارکسیم هم امروزه پاسخگوی مشکلات ویک فلسفه ماندگار است وسئوالات مخالف را بابرچسب حقه بورژوازی و کلماتی مانند ارتجائی وغیره پاسخ میدهند ودقیقا ازقوانی فقه گرائی عمل میکنند که خود نشان ورشکستگی اقایان است- اولا اقای هگل به ازادی معتقد است- که اقای مارکس معتقدنیست وبر ای اثابت این اصل مهم چه اراجیفی که نساختند؟؟؟ درثانی ایشان به روح غیر مادی معتقداست- باز اقایان اراجیفی را مطرح میکنند قبلاز انکه من به دانشگاه لندن بروم- قبلا دانشجواین برای انکه بدانند خدا هست ویا نیست اول از قویترین مدانشمند ماتریالیست دعوت مکنند که دانشجویان کمونیست ایران انرا تحریم کرده بودند حال چند سال طول کشیده است من نمیدانم بقول دانشمندان غرب سرانجام سیستم سئوال های کلید وطلائی را کشف میکند وان جناب شکست میخورد وشکست خودراهم اقرار میکند-یکی از دانشجویان انگلیسی که درانجلسات شرکت کرده بود بهمن گفت من دریک خانواده سکولار مادی رشد کردم وبسیار هم به ان افتخار میکردم که منطقی وبسیار انسانی ومدرن است وپس از شکست من بالاجبار میابیست خد را انتخاب کنم وتمام فرق مسیحی رادیدم ونپسندیدم وحال دارم خودی یک مکتب الهی برای خود طرح ریزی کنم شما هم همین کارا بکن- علو عقلی وعلوم انسانی برخلاف مکتب پزیتویسم بعنوان مثال انسان درفیزیک به اتم میرسد این چهارچوب همیشگی است- ولی درجزئیات تغیر مکیند ومداوم در داخل اش یک چهارچوب دیگری پیدا میشود باز همین مسئله انجا دهم تکرار میشود ولی درفلسفه وعلوم انسانی یک سئوال طلائی وکلیدی تمام ان فلسفه را درگون اساسی مکیند یاحداقل انشعاب ایجاد میکند امکان رسیدن درعلوم انسانسی ودرفلسفه به یک فلسغه تمام عیار امکان ندارد مگربه کمک وحی- چون مطلب کش دار است به همین میزان اکتفا میکنم-