بسم الله الرحمن الرحیم- خدمت ظریفی بودم که شاعر هم است-از ایشان پرسیدم رسالت شاعر وادیب چیست- ایا باید دربرج عاج باشد خود پاره کند وبدوزد—فرمودد شاعری وادیب راین مرز وبوم نوعی مریضی است تا رگ دیوانگی نداشته باشد شعر نمیگوید مگر شعر ائینی بگوید- حتی جان خودرا ازدست میدهد- درجوانی باها شعر گفتم تا مرز خطر پیش رفتم خداوندمنان منرا کمک کرده است روز بیست ویک اذر روز ارتش بود بخاطر شگست دادند غلام یحی پیشه وری که مقدمات انرا انگلیسی ها فراهم کردند من رادعوت به محفل شعر کردند ومن نمیدانستم از رکن دو کسی هم انحاهم میاید کهجای سواک بود شعی گفتم درباره روز ارتش که مطلع اش این است - ماه اذر خصم اذربایجان اذر گرفت- خصم اذربایجان اذر ز پا تا سر گرفت- نادرافشارهم نگرفت بعداز فتح هند –ای چنین جشنی که ارتش درمه اذر گرفت- تنهاشاعر حکیم جناب اقای نیما یوشیچ بودند که فرمود بایدشعر را به نحوی گفت که اجا ن ها نفهمند- نظر ایشان درباره کمونیست ها درشیراز پرسیدم- ایشان فرمودد اقایان لباس سفید استین کوتاه باسبیل استالینی خودرا یک سروگردن از دیگران بالتر میدانستند هنوز یکی از همسایه شما میفرمود من در زمان قبل توده ای بودم- من مرید حضرت ایت الله العظمی سید نورالدین هاشمی الحسینی رحمت الله علیه بودم- ایشان میفرمودند کمونیست سه دسته هستند توده ای روسی وتود ه ای انگلیسی کهمن همیشه تعجب میکردم که چه معنا دارد تا انکه جناب اقای علم دولت تشکیل داد معروف به دولت انگلیسی وهمه افراد ان توده ای انگلیسی بودند رسول پرویزی باهری که بعدا دکتر باهری شد ودیگران زمانی شاه تیر خورد کمونیست ها را میگرفتند ولی کمونیست توده ای فرار کردند وکاری به انها نداشتند باهری ریس صندوق مالی حزب توده ای انگلیسی بود پول صندوق برداشت وبه فرانسه فرار کرد ودکتری گرفت بر گشت- سوم حضرت اقا رحمت اله علیه میفرمودند تود های الولوملول یعنی احمق وخر به اصطلاح سمپات حزب توده روسی وانگلیسی تظاهرات را می انداختند وشعار تند میدانند وپلیس باانها در گیر میشد سران انها عقب الولوملول قرار میگرفتند واز انها کشته وزخمی میدادنند وبه زندان میافتادند- سئوال من این بود علت مخالفت بعضی روشنفکران با روحانیت چه بود ایشان فرمودند عشقی وعارف قزوینی اول طلبه بودند اکثریت روحانیون کاری به سیاست نداشتند وحتی برای حضرت ایت الله شهید مدرس رحمت الله چیزی نمی گفتند؟؟!!- تمام هم وغم انها چیزی بگویند که اشک مردم در بیاید-خواستم بگویم به همین علت است که تود های هاهم سعی میکردند اشک مردم دربیاورند ایشان هربزرگی از رضاشاه دلخور میشد وبه ایشان نامه ای مینوشت رضاشاه نامه رابه اقای علی اصغر حکمت میداد وایشان هم اشک فلان کس را درمیاورد شهر حقیقتا مانند کوفه بودند بزودی مطابق قدرت رنگ عوض میکردند وخاطراتی بیان کردند- درباره جناب اقای مصدق سئوال کردم- فرمودند جناب حضرت ایت الله نورالدین الحسینی الهاشمی رحمت الله علیه اقای مصدق اشتباه کرد روحانیت را ازدست داد وبه رای خود ومتکی به غرب شد ومیدانستیم شکست میخورد اگر به سراغ ما می امد برنده میشد-