بسم الله الرحمن الرحیم-به بهانه روزعرفه- نظریات شخصی است- هیچ ملتی ماننداعراب عربستان دران واحد برسر دوبینهایت مثبت ومنفی نه ایستاده –است – انسان اگراز نردبانی که اسلام تهیه میکند که شرایط خاصی دارد بالا رود به خوبی خداوند وشیطان ومقامات پیشرفت رادرک میکند وگرنه به جای صعود وارد چاه میشود شیطان را مومن ومومن را شیطان میینید ولو علم لدنی وغیبی اورا هم تشخیص دهد ملتی که حاضر نبودند به ایران بیایند بدون انکه برده شوند وپول خوبی هم بگیرند ومسئول باغات خرما خوزستان شوندولی به خاطانکه استقلال انها وسنت انها رادرک نمیکنند نمیامدند ولی به راحتی اسیر شیطانی چون ابوسفیان میشدند که به ظاهر برای اسلام حتی زمانی که نام پایمبر اکرم صلواتالله علیه واله والسلم را میبردند اشگ درچشمانشان جمع میشد میشدند وتمام جانقشانی ها انها به نفع فردی انجام میشد که بعداز اسلام باانهم ثروت کسی نشنوید به کسی لطفی کرده باشد وعیاشیاش بیشترشد بخوبی میتوان اثابت کرد تاکتیک حملات به شام وایران تحت رهبری داعیانه حضرت علی علیه اسلام بوده وگرنه به راحتی درهم کوبیده میشدند در شام خالدبن واید درتاکتیک واماند ومیخواست همه را بکشتن بدهد وخوداش در روستادی شروع به معامله تجارتی میکرد عمروبن عاص فهمید نامه به جناب عمر نوشت وجریان را گفت وگفت ایشان راخلع کند وما راهم احضار کند جناب عمر خالد را خلع کرد به ایشان ونوشت تو حقه های نظامی بلد هستی؟ ایشان جواب دادپدرجد خالد هستم ولی نمیشود وما را حضار کن جناب عمر جواب داد که فتح نکردید حق باز گشت نادرید وما یک حقه یادداهایم انرا عمل کن عمربن عاص از پیام رسان سئوال کرد تاریخ چیزی نمیگوید ولی عمرو بن عاص طوماری خواست روی ان نوشت که ماسربازان الهی هستیم وخداوند ما را تائید میکند واگرتسلیم نشوید فردا زلزله خواهد امد ودیدار قلعه فروخواهد ریخت وخوداش اینرا باور نمیکرد دلیل اش این است که کنار دیوار قلعه چادر زده بودند ونشان میدادکه فکراونیست وگرنه احمقانه است کسی الدعا فردا زلزله میاید وظاهر سازی نکند وکنار دیوار چادربزند وهیچ عاقلی این حقه نمیزند زیرا اگر زلزله نیاید انها گستاخ میشوند ومگیوند شما حقه یازهستید ولی فردا انروز زلزله امد ودیدار قلع فروریخت وقتیکه وارد قله شدند همه گی افراد دستانشان بر سرشان وبشدت گریه میکردند وترسیده بودند که مارنکشیید مانمیدانستیم که خداوند حامی شما است هرکاری که عموبن عاص که چه کسی این حقه را بع جناب عمر یاد داه است جناب عمر سکوت کرد یک چنین اتفاقی درایران رخ داد در روایت تاریخی است که سپاه اسلام وارد یک کوشک به قول اعراب نخلیه که نتعلق به شاه زاده":نرسی:"بود که بیشاز پنچا ه ازانها داشت همینکه سپاهاسلام به دم قلعه بسیار مستحکم امد با کمال تعجب دیدند درب قلعه باز شد وارد حیات شدند وهر سرباز اسلان باتیر کمان به سمت یک پنچره طبقه دوم نشانه رفتند و شخصی در طبقه دوم فریاد زد به طبقه دوم بیائید گفتند ما دستورنداریم که به طبقه دوم برویم شما فردی بب پائین بفرستید گفتندا ما هم پائین نیمایم فرمانده سپاه اسلام فرمود فلانی کجااست مات ومبهوتشدند فلانی فردی بود بسیار خزناک وبسیار ظالم ومباشر ونماینده نرسی دراین قلعه بود وفردی نظامی هیچ کس جز افراد این قلعه ایشان را نمی شناخت وتاکییک او این بود که افراد وارد اطاقها کند ودرب اطاق از پشت ببندند وداخل اطاق اتش بزند وچوپ فراوان هم تهیه کرده بود که روی انها دروسط اطاق شاید پرده اند بود وخوداش در درر اهروی زیر زمینی با چند نفر مخفی شده بودند جرقهای در مغز ایرانیان زد که این بود فلانی را بترساند وفراری بدهند وبا اعراب پیمانی ببندند که جزیه میدهیم اعارب رفتند به احتمال زیادهمگی گشته میشوند وقتیکه فلانی برگرد بگویند پول زیادی ما به اعراب دادهایم امسال مالیات نمیتوانیم بدهیم واوراترساند که میخواهند اول راهرو بازدید کممئ به ا.گفتند امروز بیرون وفردا شب ازباز گرد واز راه مخفی بیرون رفت وپشت رادرب را محکم کردند تا ببیند وضع چه میشود-ادامه دارد