بسم الله الرحمن الرحیم-جناب اقای دکتر سروش بحثی کردند- که چگونه میتوان فردی لاقبول کرد که باطنا فهمیده است از طرف خداوند منان انتخاب شده است ومردم هم بایدایشان راکشف کنند- از کجا ایشان فهمید که مورد نظرالهی است از کجا مردم درست کشف میکنند- راست اش بخواهیدمن تصور میکردم که ایشان مطلب را میفهمد ولی کوچه علی چپ میزند- جناب هم امام راحل علیه السلام وهم جناب حضرت استاد عظمت جناب اقای دکتر ایت الله مرتضی مطهری رحمت الله علیه فرمودند این مطلب را اخ اخ وتف تف نکنید یعنی برای شمارخ نداده است چه بهتر خداوندمنان شمارخیلی دوستدارد اول انسان فهمیم عقلانی هستید از طریق عقل وعلم ناب پیش میروید ولی یعضی خداوندمنان را ذل میکنندکه یک جلوه ما ببینیم خداوند منان هم میداند از سر اینها اینمطلب رها نمیشود تمام ذکر وکار اینان بدنبال کشف این مطالب هستند تاحدودی هم ظرفیت دارند کار اسانی نیست یک خصوصیات خاص میخواهد من مجبور هستم دوتا مثل بزنم یکی تجربه شخصی است که بسیارمهم است ویکی ترجبه شخصی از استادحضرت ایتالله مرحوم زبرجد رحمت الله علیه است-گروه پرورشی شهرستان هامتعلق به اموزش وپروش استان فارس یک سمینار دوویاسه روز درشیراز داشت روز اخر قرال حضرت استادنابغه حضرت حجت اسلام قرائتی رحمت الله علیه ساعت ده به شیراز بیایند وبرای ساعت یازده یک سخنرانی کنند ایاشن ساعت نه فرمودند من بلیط تهیه نکردم وبلیط هم نیست وکاری هم دارم وهرچه التماس واصرارکردند ایشان فرمودند یک سعی دیگری میکنم ساعت ده ونیم فرمودند مقدور نیست بعداز نا امید شدن اداره زنگی به من زد جریان این بوده است وشمارا انتخاب کردیم سخنرانی کنی من یک کتاب لز کسی امانت گرفته بودم درحال نوت برداری بودم وایشان اصرارداشت کتاب متعلق به شاگرد من که سنی است میباشد وایشان برای امتحانی نیاز دارد ودرضمن من تخصص درمورد پرورشی ندارم چندبارزنگ زدند واخر گفتند ماشین راما فرستادیم- من رفتم وجریان گفتم کهمن فرصت نکردم مقاله تهیه کنم سخنرانی نمیکنم سئوال کنید من پاسخ میدهم- من در راهروکلاس حرکت میکردم یکجوانی چهارشانه از شهرستان لار امده بود سفیدچهرل وبسیار خنده نمکین وخوشحال سرحا ل بود سئوالاتی کرد تا امد بنویسد خودکار اش تمام شده بود من خودکار خودمرا به ایشان دادم- جلسه تمام شد رفت یکی از دوستان قدیمی کهمهندس بود بسیارفعال انقلابی نه گفتنی است کیف پرپول پسرخاله میگیود بهمن بده وبرو پیش پلیس بگو کیف من زده است وباکمال پروئی نمیدهد پلیس باایشان به خانه کیف روی سر تلویزوین بوده است پیدا میکند ایاشن زندانی میشود اطلاعات زندان وردبدل اطلاعات انجام میشود پسرخاله شکایت خوداش را پس میگیرد وایشان ازز ندان ازادمیشود تاکتیک های امنیتی به من یادکه مرکز زرهی رکن دو وضد اطلاعات باوجوانکه من مداوم درساعت تعطیل بادوتا چیپ تعقیب میکردندمداوم سرشان به سنگ خورد- ایشان به من گفت سرقرارهمیشگی باش ایستادم ایشان نیامد خواستم بروم دیدم همان جوان لاری توی تاکسی جلونشسته بود دست اش رابیرون اورد دستاش راتکان دادکه یعنی به ایست ایاشن پیاده شد وپول تاکسی داد ده قدم جلو امد صورت همان بود ولی بسیارجوان شده اندام در سطح یک جوان سال دوم دبیرستان موی ایشان نرم شلال ونازک بود تبدیل شده بود به یکموی بسیارسیاه خشن نوک تیز چشم گشاد وسیاه وصورتهم کبود شد با صدای یک ژنرال پرقدرت فرمودند این خودکار شما است-من گفتم تصور میکنم خودکارراگرفتم ایشان بایک لبخند بسیارجوان پسندفرمودند نه خیر من به ا ن خودکارنیاز داشتم به شماندادم ایا شما یادتان میایدچه جملاتی به من گفتید گفتم مقداری تصوردارم جملات منرا گفت وفرمودند بسیارکارساز بود-حال تصور کنید ایاشن بفرماید ان سیدی که درانمحل نزدیک چمن پیش نمازشد میشناسید بلافاصله من گفتم حضرت حجت اسلام خامنه ای رحمتاللهعلیه بودند تصور میکنم کافی باشد-ادامه دارد