بسم الله الرحمن الرحیم-یک خاطره- درگروه به بچه های بدودسته تقسیم میشدند- گروه دانش اموزی که فقط درس دروسی را برا ی انها بیان میشد که سرگروه اصول دین وشناخت سیاست های شاه وعملکر ساواک وشهربانی ومهدویت ودر ودوره انتظار جه میشود کرد وچگونه مطالبرا به دانش اموزان دیگر انتقال داد وافکا سنجی – ویک اخلاق مبارزه وتوضیح رساله حضرت امام علیه السلام وادرس دادن بعضی جلسات- من اخلاق اسلامی درمقایسه – با اخلاق غربی وفرویدیسم- کمونیستی ومقداری اصول کمونیستی وردان- مربی دیگر بحث اخلاق ازطریق احادیت وایات قران تدریس میشد وگروه دیگر ک ارهی رسیدگی به زندانیان سیاسی وتویط یک خیریه که ریاست اش با سرگروه بود به جمع اوری پول وکمک به بی بضاعت حتی وضع بقدری دلخراش بود که یک بچه دانش اموز ما که بابچه یک سرهنگ دردبیرستان زدوخورد کرد بود که انطرف گفته بود تو افکار بچه را مسموم میکنی اموزش وپروش تصمیم گرفت دانش اموز مارا به یک مدرسه دیگری که کمی دور بود تغیر مکان بدهد پدراش گفت من پول اتوبوس ویا تاکسی ندارم ایشان سرکاربرود مدیر مدرسه وقتیکه مطلب رافهمیدبود با ساواک درگیر شده بود واز ایشان هم تعهد گرفتند که دیگر درباره سیاسی ومذهبی صحبت نکند برای این افراد پول تهیه میشد وکار چاپ وپخش اعلامیه وخرید اسلحه چون همه به این نتجه رسیه بودند که سرانجام جنگ مسلحانه رخ داد وبردن افرا قاچاقی به عراق ویاسوریه که مسئل رفته به سوریه مرحوم حضرت مهندس طاهری علیه السلام بود که جای انها جای دیگری بود وما اسامی ان افراد را نمی شناختیم وبسیار کم برخورد داشتیم بعضی مواقع به ساختمان ما می امددند از گروه دیگرهم افرادی نزد ایشان می امدند اما یک درس اخلاق داشتیم که مربیان وافراد خاص نزد استادحق خواه تعلیم میگرفیتم وچون منوسط کتاب حضرت نراقی رسیده بودم به مدت نیم ساعت بیشترتنها می نشستم که از اول کتاب را یادبگیریم - انجمن علما شیراز به رهبر ی حضرت ایات الله العظمی شیخ بهاالدین محلاتی فردی را برای اطلاع رسانی وکسب اطلاعات به قم میفرستاند- ساواک متوجه میشد همراه ماشین مسافربری با جناب به قم میرفت وایشان راتحویل ساواک قم غیابی میداد وساواک قم دربازگشت چنین میکرد به محض انکه به خانه میرسید ساواک واردخانه میشد که اطلاعات واحیانا نامه راکشف کند- افراد میترسیدند تا ایشان انتخاب شد که خداوند حیله وشجاعت بود- مدتی همسایه ترسیده بودند وایشان به وسط یک بیابان رفته بودودانجادرخانه ای بود تاهمسایه ترس شان ریخت ودعوت کردند باز گرد ولی خانه دم خیابان انتخاب کن- ایشان درس فرمودند جناب اقای نراقی تام همت خودرا بر این گذاشته است همه چیز در دست خداوندمنان است ولی همه باید به نزد پیامبرصلواته الله علیه واله والسلم بروند ودستورات را ازایشان بگیرنند وپیامبران صلواته الله علیهم اجمعین میفرمایند همه انها از او است وایشان اخلاق یزید معلون راروضه میخواند- یک شب من خواب دیدم کهدر یک بیا با ن هستم که سنگلاخ است وگودال دارد وهوا سیاه روسن بود ودراطراف مقداری درخت ومن به سمت خانه ایشان میروم ولی زمین وزمان لا اله الا الله میگویند روز بعد جریان را به ایشان گفتم ازته قلب خندیدند وفرمودن تو به جای بالای میرسی-