یامبر صلى الله علیه وآله وسلم به سفری رفتند در بین راه در مکانی توقف نمودند و آیه ]إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ [ را قرائت نمودند و اشک از چشمانشان جاری شد، (اصحاب ایشان) جویای علت گریه شدند ، حضرت فرمودند این جبرئیل علیه السلام است که از سرزمینی در کنار رود فرات به نام کربلا خبر می دهد که فرزندم حسین پسر فاطمه (علیهما السلام) در آنجا به شهادت می رسد؛ به آن حضرت عرض شد، ای رسول خدا قاتل او کیست ؟ حضرت فرمودند مردی به نام یزید که خداوند او را لعنت کند؛ گویا اکنون محل شهادت و محل دفنش را می بینم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله با غم و اندوه از سفر بازگشتند و بر فراز منبر رفتند، خطبه خواندند و موعظه نمودند در حالی که (امام) حسن و (امام) حسین علیهما السلام در مقابل ایشان بودند. وقتی خطبه ایشان تمام شد دست راست خود را بر سر (امام) حسن و دست چپ شان را بر سر (امام) حسین علیهما السلام گذاشتند، سپس سر را به آسمان بلند کردند و عرضه داشتند خداوند! محمد بنده و پیامبر توست و این دو (از) پاک ترین و بهترین عترت و فرزندان و نسل من هستند و از بهترین کسانی اند که بعد از خود در میان امتم به جای می گذارم ، جبرئیل علیه السلام به من خبر داده که این فرزندم (امام حسین علیه السلام) را مورد اهانت قرار می دهند و شهیدش می کنند. خداوندا شهادتش را برایش مبارک گردان و او را از آقایان شهدا قرار ده ، خداوندا مبارک نگردان کسی را که به او اهانت کرده و قاتل اوست.
راوی در ادامه می گوید : مردم در مسجد از شدت گریه ، ضجه و فریاد می زدند، در این هنگام پیامبر فرمودند: آیا برایش گریه می نمایید و یاریش نمی کنید؟!.-برگرفته ازسایت حضرت ولی عصر عج رحمت الله علیه