بسم الله الرحمن الرحیم- نقدی بردوست عزیزجناب اقای شاهسوندی- بخش دهم- درحین تفحص از یک اپارتمان تزدیک مرکززرهی بچه های کتوجه میشوند یک خانمی یک حرکت مداوم روی برنامه ریزی پس ازانکه شوهراش بیرون میرود سر ساعت ده انجام میدهد درحالیکه خانم خانه داری است قبل از بیرون رفتن فردی جوانی که نمیتواند هیچگونه سنخیتی با ایشان داشته باشد به خانه ایشان وارد میشود وپس از مدت کوتاهی خارج میشود البته گاهی دوروز درمیان میشود گروهبان منرا که فرد بزن بهادری بود وخیلی رک بود وزودبهغضب میامد وبلافاصله اقدامات فیزیکی سختی را شروع میکرد ومداوم میگفت دستور از بالا است به ان ساختمان ارسال میکند وایشان بالباس بوده است دراطاق سریدار مینشنید وپس از جستجو از سریدار ایشان متوجه میشود که مایل نیست کسی از اسم وفامیل ایشان سر دربیاورد- بچه ها ووقتیکه خانم انها را میبند ازانها میپرسند که شما اینجا چه میکنید متوجه میشوند کمی گارد دارد واضطراب هم دارد میگویند گاز مرکزرهی افت فشار دارد میخواهیم علت انرا پیداکنیم- جناب گروهبان وقتیکه جوان میاید احساس میکند فردی غمگینی هم هست روبروی در سریداری میی ایستد درحالیه استین ها بالا زده است وبرنامه افت پتانسیل شروع میکند وفتکیه جوان میخواهد برود ارام بادست چب به دست راست اومیزد که به ایستد واورادرست درمقابل خودقرار میدهد وبه چشمان ایشان خیره میشود به ایشان میگوید با من صریح ودرست .وروشن صحبت میکنی من من نکن شما اینجا برای چه میایی وبا اینخانم چه نسبتی داری ایشان شروع میکند من من کردن دوباره به ایشان اخطار میدهد درحالیکه دستاش را می باز میکند بالگد محکم به غوزه پا اومیزند ومگوید باهم برویم مرکز ایشان به التماس میافتد که من مواد برای ایشان میاورم وایشان چیب ایشان را بازرسی میکند ومفداری مواد پیدا میکند وایشان را به مرکز میاورد وبه خدمت جناب سرهنگ ریس ستاد میبرند ایاشن درانجا از ایشان سئوال میکنند که این خانم چرا بیرون میرود ایشان میگوید ایشان برای انکه پول مواد خوداش در بیاور برای ده نفر ازدوستانش از من مواد میخرد وبرای انها میبرد به ایشان میگوید چرا مواد فروش شدهای میگوید به هردری زدم نشد وسرانجام مجبور شدم – بهایشان التیام توم میدهند دفعه اخرت باشد وگرنه دفعه دیگر پوست سرت را درمیاوریم وبعضی از افسران که عرق انسانیت ویا یابعضی از درجه دارهای باتجربه هم ازراه مذهب وارد میشوند که اگر هیچ کس نفهمد خداوند میفهمد وروز قیامت حساب ات رسیده شده است به ایشان سرهنگ میگوید تمام وضع داخل خانه را ترسیم کند وبایک قفل ساز به داخل خانه میروند وخانه خوب بازرسی میکنند ودر کابین اشپزخانه قوطی از مواد را پیدا میکنند ولی دست نمیزنند وبر میگردنند وخانم را میخواهند بعدازنکه مقداری ایشان را چاقان میکنند که شما خانم شرافتنمدی هستی وگرد این کار نچرخ ایشان را ازاد میکنند جوان وفتیکه به پیش مافیا هروئین شیراز میرود وجریان را میگوید وبه او میگویند نترس دیگر انجا نرو ویک جعبه شیرینی برای سرهنگ ببر وایشان هم این کار میکند وسرهنگ هم از اومیپرسد که تصمیم گرفتی ترک کنی ایشان میگوید خدمتان عرض کردم که من فقیر هستم وپنچ گرم خریدم وچناچه انرا بفروشم گرد این کار نخواهم رفت رسم براین بود به اینها میگفتند :" پرونده یک صفحهای:" چناچه صداقت اینها روشن میشد برای رکن دو واز لحاظ سلامت درحد استاندارهای ارتش بود استخدام میشد که بعد بیشتر درباره انها صحبت خواهم کرد ارتش دستباز برای استخدام داشت برای هر واحد باید چهارتا شپزداشته باشد میتوانست تا 8تا هم بگیرد ودرتما مشاغل احتیاج داشت وشرکتهای زیادی دراختیار داشت وبه سازمان های پلیس وساواک واستراتژیک مانند شرکت نفت مخابرات وهواپیمادی بنادر وغیره دراختیار اداشت وایشان ممکن بود که به یک واحد نظامی درگرگان بفرستد وبسیاری ازاد بودند ولی مدتی ازمان را دراختیار مرکز بودند که انها شرح خواهم داد سالی 2000 تومان و2000 تومان هم پاداش براساس سبواق 12000 توام تا بیست هزار توان وام کم بهره میدادند ولی ازهمه مهمتر فرزندان انها استخدام میکردند این یک صفحهای که مهمترین واحد ان مال تهران بود چون تهران تحقیقات گسترده نشان داده بود که درحا ل خفه کردن نیروی امنیتی است ولذا هم مستشاری وهم ارتش مداوم هشدار میدادند که باید فشار را کم کرد ولی ازان طرف همین امریکائی ها درساواک برعکس عمل میکردند واین جزو مدیریتغرب است که با مدیریت ایرانی درتضاد است- ارتش میدانست که بیشتر نیروهای انقلابی یادرسطح متوسط جامعه هستند ویا درسطح پائین جامعه هستند لذا مداوم یک اگهی استخدامی درکنار ستاد وبعضی جاهای پایین تهران میزد مثلا اشپز میخواهد عده ای باور میکردند که مسئله فقط استخدامی است میامدند خیلی جدی ازانها امتحان میگرفتند وبادوربین انهارا متخصصین روانشاسان دوره دیده درغرب نگا میکردن همه کار ها میکردندحتی مسائل پزشکی تا میرسید به رکن دو تست مفصلی از ایشان میگرفتند ایا در فامیل شما فردکمونیست هست یا نه معتادهستیانه این معتاد بودن برای راه گم کردن است یا رفیقی ضد شاهی داشتهای یانه- چناچه بگوید بله عموی من تودهای است ولی با دوستانش بحث دارد پس از اثبات صداقت ایشان اقا را ستخدام میکردند واز طریف او 15 نفر را به فرد اشنا میکردند وایشان را به گرگان میفرستادند وبعد از ششماه ان فرد را میگرفتند ومیگفتند ما باتو کاری نداریم این کارا ترک کن وایشان رها میکردندوان افرادی قبلا باایشا کار میکرد شناسائی میکرد وبرای هر کدام یک پرونده یک صفحهای درست میکردند وکار ی بهانها نداشتند مگر انکه اقبات شود باسرشاخه مهمی ارتباط دارد هرگاه یکی ازان 15 نفر به سازمانهای ذکر شده مراجعه میکرد برای استخدام بعدازهمه کار ها دربخش حراست به ایشان مگفتند شما یک پرونده یک صفحهای دارید ایشان تعجب میکرد ومیگفت پس چرا منرا دستگیر تکردید میگفتند مهم نیست شما اماتور هستید وهیجاه در دنیا اماتور رانمی گیرنند ودرنزدیکی انقلاب ساواک این فومورل لغو کرد و یک عامل هم سرنگونی شد بعد برای ایشان جهار سطر از ان صفحه میخواندند ایشان میرفت وپس از مدتی باز میگشت وترس بر ایشان غلبه میکرد هرچه میگفتند مسخره بازی درنیار وما باتو کاری نداریم وبه دوستان ات خبر نده ایشان میامد وهمه اسرار را میگفت واگر صداقت ایشان محرز میشد ایشان راه قابل قبول میدانستند مگفتند به فلان شرکت ارتش برو ورشته برق یا بگیر واستخدام شود واین احمق به دوستانش میگفت وانها همین مجرا طی میکردند- ادامه دارد -