بسم الله الرحمنالرحیم- - نقدی بردوست عزیزجناب اقای شاهسوندی- بخش هفتم- روزی من به مقر اقایان در شیراز رفتم تا یکیازدوستان را ببینم واورانصیحت کنم- ان روز – روزنوبت زنانه بود کادر مردان بودند ولی حق خروج از اطاق نداشتند وحق قبول ارباب رجوع رانداشتند- سیاست باسمهای من گفتم جواب جناب حضرت ایت الله العظمی دستغیب رحمت الله واسعهعلیه را میدهید خوداش رگرفت ویک دفعه سرش را رومیز گذاشت شروع به خندیدن کرد .گفت دمار مارا دراورده است ول کن هم نیست- جلسات عمومی اقایان زن ومرد قاطی بود از دختر راهنمائی به بالا قاطی نره غول ها بود جناب اقای حضرت ایت الله چند بار این امرزا متذکرشدند اینان اول توجه نکردند متوجه ریزش شدند امادند یکسری برنامه نماز قضا ودعا کمیل به اعتکاف سیاسی راهم وارد کردند وروزی جناب حضرت ایت الله فرمودند اولیل بروند دست دخترانشان را بگیرنند تا قبل ازانکه سرافکنده شوند پدران لباس کفن پوش میرفتند درمیزدند وبه زور وارد میشدند ودست دخترانشان را میگرفتند وبیرون میامدند ومن شخصا فردی دیدم مفن پوشیده بود وروی ان لباس سخصی پوشیده بود وبا عجله میرفت پرسیدم کجا میروی گفت میروم دخترم را بیرون بیاورم وغسل شهادت کردمووصیتنامه محضری تهیه کردم ویک کپی ان هم درجیب من است که نشانم داد که اگر کشته شدم منرا شناسائی کنند منگقتم دست خدا به همرات وایشان رفت تمام انها تعطیل شد واخرین انها مقاومت میکرد ازمردم کمک خواستند جماعت کثیری امدند وخواستند درب را بشکنند کهانهتیراندازی هوادی کردند وکمیته امد واخطار داد ودختران جیغ میزدند ومیگفتند پدران مارا نکشید خلاصه انهم گشوده شد- ایشان به من گفت یک جای بزرگی برای اجاره سراغ ندارید من گفتم برای چه میخواهید ایشان فرمودند اینجا دیگر مناسب نیست این کوجه برای من کمی نا امن شده است ویک چال زنبورهم کنار مادرست شده است که توضیح خواهم داد ایشان مردد بود ونمیدانست چه باید بکنددربین جوان هائی ازشهرستان ها میامدند که اعلب انها بسیار از مسائل سیاسی منافقین بخوبی اگاه بودند وحتی ازمسائلی که در زندان گذشته بود وایشان میگفت که این ها فبلا جزو اسرار مهم بوده است که حق فاش کردن نداشتیم وچون تو مطلع شدی حالا من واقعیت انرا میگویم برمن مشخص شد که درزندان میخواستند انحلال را اعلان کنند چه کسی نگذاشت غرب است غرب برای خوداش خط قرمزهائی دارد که روی ان متعصب است ازجمله ازادی وبرابری زن ومرد واختلاط زن ومرد درحد بسیار بلادی وگرنه یا کمک نمی کند ویا کمک میکند- برای نمونه بعدازانکه امریکا وارد کمک نظامی وغیر نظامی به عراق شد اگر ان زمان یک کنفرانس های بیرنگ وروح نظامی عراق میدید یک ژنرال که به سختی صحبت میکند وبیرمق است مداوم یک خانم نظامی بیحجاب بالا میاید اب میاورد ودیگری یک خط کش میاورد ودیگری یک قلم میاورد ودیگری یک برگ یاداشت میاورد وهر خانم نظامی چهاردوراش مرد است بدون استثنا- جزو من خواستم ایشان فکری کرد ودرمیان جزوات گشت انرا پیدا نکرد وگفت تمام جزوات باید ازنوع نوشته شود وبه این زودی امکان تجدید انها فراهم نمیشود مشکل مالی هم داریم ومن لبخندی زدم وایشان گفت دراینده نزدیک که حتما پیدا میکنیم وقطعا هم با سانسور مواجه خواهیم شد که بایددرخارج انها چاب کنیم بعدا بفکر افتادم که درباره کوچه تحقیق کنم ومسلما گروه تحقیقات مفصلی کرده بود ویکیازدوستانم که قبلا جزوانان بود او هم حتما مطلع بود گفتم منطور شما از چاله زنبور مدرسه جناب سیف استخندید گفت درست حدس زدید ایشان از خاندان پرعظمت مذهبی شیراز هستند که واقعا خاندانانها همگی اعجوبه میباشند وهمم انان تحصیلات دانشگاهی بودند واولین تحصیل کرده هئی بودند که روضه میخواندند ومداحی بسیار گرمی داشتند گفتم ایشان شمارا درو میکند جناب فرمود ایشان گفت مشکل ماهم همین استولی در سیاست حریف ما نمیشود منظورشان این بود که ما بادرافتادن با امام خودم را به اوج میرسانیم ودیگر نمیدانستند که شیر اگر یک پنجه بزند صدمتر به هوا میپرند پرسیدم که میخواهید از اول همه چیز را بنویسید ایشان گفت دقیقا همین طوراست وارام گفت مشکل ما انست کسی نداریم انرا برای ما تبیین کند من بیرون امدم دور حیات انها نرده بود که از بیرون مشخص میشد دختر جوانی که بسیار زیبا بود موی بلند خرمائی ویک فر بسیار گران قیمت هم زده بود روی پتوهائی که ازمردم گرفته بود درحالیکه پاچه های شلوار اش را بالا زده بود بشدت جست وخیز میکرد ویکیدیگر که باروسری بود اب باشلنگ روی ان میریخت جوانی روستائی که ازجهرم امده بود وبسیار پرهم بود امد کنار من ایستاد وگفت وای وای اگر جوانان روستائی اینها را ببینند نفرت پیدا میکنند درهمی موقع وانت امد ویک دختر پیاده شد و یک کیسه بزرگ کمک های مردمی را اورد که توببرد یک دفعه یک دختری که بسیار خانم مدیر بود با سرعت امد بیرون اشاره کرد که که کیسه کنار ما بگذارد ومنتظر باشد تا بازرس انرا کنترول کند ومن به جوان روستادی که مات از ایندختربود لبخندی زدم وایشان هم اشارهای کرد وقیافه پکری پیدا کرده بود ومن منتظر نمایش بعدی بودم انخانم مدیر امد رو کرد به دختر کنار دست من وگفت کلاس کنفرانش جهش انقلابی از کلاس شماره مثلا4 ازساعت 2 به کلاس قلان ساعت چهار عوض شده است به بچه ها بگو جزوه جهش انقلابی ساعت 2 حاضر است ایشان به من گفت هرگز این جزو را به من وشما نمیدهند گفتم نباید بدهند چون چهار خط بیشتر نیست ایشان گفت اولش درست میفرمائید بعد باهم مینشینند انرا یک کتاب قطور میکنند خواستم بگویم به این سادگی هم نیست گفتم بگذار خوداش بعد درک کند ایشان جرقه بفکراش رسید وگفت کی به کیهرچه خواستند مینویسند باز خواستم بگویم این جهش انقلابی منظوراش از مبدانهضت ازادی هست تا امروز مناگر بودم میگفتم این قبول است واز حالا تا بیست سال اینده اینجهش چه مسیری باید برود وبه کداماهداف بیادبرسد باز گفتم بگذار خوداش بفهمد- ادامه دارد