بسم الله الرحمن الرحیم-خانه مصادره ای-صدای امریکا میراث منافقین به ایشان رسیده است زیرا که قبلا دراوائل انقلاب سینه میزدند که خانه های مصادره ای به صاحبان شریفشان پس بدهید؟؟ یکی از خانه درشیراز درخیابان مشهوری بنان خیابان فردوسی بود که دراوائل انقلاب جزوخیابان خیابانهای طراز اول شیراز بود وخانه ها بسیار گران بودند ومن از این جریان بی اطلاع بودم- جریان این خاه بدین صورت بود که یکفرد روستائیکه جزو ساواک میشود که درحقیقت باز جو بوده است ولی دراداره ساواک کار میکرده است همان اوائل کر سیزده میلیون تومان وام میگرید واین خانه ارا میخردکه بعدا فرزندان خودرا به غرب میفرستد این سنت بود که مثلا به فرمانداری شیرازشصت میلیون میدادند که چهل میلیون خرج کند وبیست میلیون وام بگیرنند که ما استانداری شهرت داشت ودرسازمانها وشرکت معظم دولتی این سنت اجرامیشد-دراوائل پنجاه وشش اینفرد ساواکی میفهمد که اوضاع پس است ومهاجرت به غرب میکند وخانه رامیدهد به یک کسی مشهور بوده است به قاضی ساواک کسی نمیدانست که این قاضی متعلق به ساواک است ایشان چندماه مانده به انقلاب ایشان هم مهاجرت بهغرب میکند ودرخانه قفل میکند میرود بعداز انقلاب دزد ها خانهمورد دقت قرارمیدهند وشروع میکنند سنگزدن به شیشه خانه نزدیک این خانه یک میوه فروشی بودکه برادرمیوه فروشی کنار منزل ما بود ومن ایاشن درمیوه فروشی نزدیک منزل بارها دیده بودم وهردو کار معاملات خانه میکردند ایشان متوجه میشودبه پلیس خبر میدهد کهخانه مشکوک است هنز شیشه شکسته شده تعویض نشده است پلیس یکی ازاین دزدانرا بدام میاندازد ومیگوید صاحب ایشان به خارج رفته است-دزدان موفق میشوند واردخانه شوندوقفل درب را عوض کنند واساس خانه رابفروشند وابدزدی شروع شودتا انکه اداره اب متوجه میشوددزدان چند بار صندوق های میوه فروشی رااتش میزنند وتهدیدات تلفنی میکنندتا اینکه جریان توسط بانک وتحقیقات دیگر کشف میشود ومنافقین شروع به سم پاشی میکند که اینفرد که هیچگونه اطلاعایتی درباره اش پخش نشده بوده است فقط میوه فروش میدانست قاضی ساواک بوده بیان میکند این فرد یک قاضی شریفی بوده است ومتعلق به ساواک نبوده است وجون ازانقلابیون واقعی حمایت میکرده است خانه ااش مصادر شده است ویک جنگ اعصاب برای این میوه فروش ومشتریان بوجود میاید اداره مربوطه این خانه موقت به یک طلبه فاضل میدهد که انرا حفظ کنند ودزدان مداوم شیشه میشکستند که ایشان فراری شود خودایشان برای تعریف کرد وماشبها در طبقه پائین میخوابیم وخانم جرئت میکند به طبقه بالابرود وخانم توسط خانمی که شوهراش در همان ادراه کار میکردفرمودن این خانه رابخرید که درصدی کمک به سازمانهای خیریه ومذهبی میشود وجناب میفروش فرمودندمن حتی حاضر قرض به شمابدهیم تا شراین مسئله کم شودما به اداره مربوطه رفتیم یک سید بزرگواری ریس سازمان بود ومنشرح این ساختمان راپرسیدم ایشان شرح داد فرمودندیک جنک اعصاب برایمن شروع شده است که کارمن به پزشک روانیرسیده است وکشو جبعه راکشید کنار ویک کیسه نایوانی پر از قرص بیرونکشید وفرمودند حداقل روزی شصت نفر از فامیل دوست طلبه وغیر طلبه ودیگران به من زنگ میزنند کهبرای چندرغاز خودرا جهنمی نکن وخانه رابه صاحبش اش پس بده روز یکه بیست تلفن باشم انروز راچشن میگیرم واعصضاب من مداوم عرق درست میکند ودست به پیشانی زد وعرق بیرون میزد وسه بار استعفا دادم ولی مقامات بالا قبول نکردن وما چند بار اعلام کردیم نمایده این اقابیاید ماکه باپسر ایشان خصومتی نداریم واز بازجوئی به بخش ادارهای ساواک تبدیل کردیم گرچه حقوق کارمندان ساواک حرام بوده است انراهم حلال کردیم اگر میخی ایشان از پولخوداش خریده است انراهم پرداخت کنیم وتصیفه حساب کنیم جوابی نیایمد تا اخیرا زنگ زد اگرمابرگشتیم خانهرا دوباره تصاحب میکنیم واگر باز نگشتیم نوش جان شما چون خانه باوجود انکه ما کلنگی اعلام کردیم وحداقل قیمت گفتیم به خاطرگرانی کسی نخرید وبعدما خودم گفتم دلیل ندارد که حداقل قیمت باشد قیمیت متوسط گفتیم وبه خاطری گرانی همبه بانک گفتیم وام دهد وبدنبال یک وام خودمان هستیم اگر شما امروز این رابخرید فردادومیلیون تومان سود میکنید