بسم الله الرحمن الرحیم-خاطره از لندن- درزمان جنگ جهانی دوم-المان همه جای لندن رامیزد شهرابه سمت فلج کردن کشانده بود-انگلیسی برای انکه شهر را ازفلج شدن نجات بدهند- یک محدودی رابامهارت مراکز ضدهوائی وستادهای نظامی وپادگانهای جنگی وغیره که دراصل فریب بوده ات مهیا میکند والمان هم جاسوسان زبردست المانی که چند نسلدرانگلستان بودند وبه مقاماتی رسیده بودند وجاسوسان نژادانگلیسیکه طرفدار المان یعنی هیتلربودنددرانگستان داشتند واینها گول خوردند وجاسوسان نفوذی انگلستاندربعضی شبکه های جاسوسان المانی هم جریان راتقویت کردند المان تمام هم خودراروی این منطقه گذاشت به همه گفتند این منطقه راترک کنید ولی عده ای که مثلا پیرزن بودند نمیتوانستند درشرایط دشوار بیرون زندگانی کنند ماندند وعده ای ماندند ان منطقه تبدیل شد به هارلم امریکا وتکزاس دزدان هرچه میدزیدند درخانه های خالی انجا مخفی میکردند- مرکز فروش موادمخدر وغذاهای دزدی بود فردی فرض کنید به کسی بدهکاربود درخانه ای انجا وعده ملاقات میگذاشتند همینکه هواپیماهای المانی تیراندازی میکردند فرد را میگشت وجسداش را وسط خیابان رها میکرد زنان رامیدزیدند ودرانجا تجاوز بعنف میکردند- دقیقا کار خوارج- پلیس منطقه یکی از کلانتری های ان گفتند ما سرپستبر میگردیم گفتندخطرناک است گفتند اشکالی ندارد ویک هواپیمای المانی یک بمب انداخت که شانسی روی کلانتری فرودامد—یکروز درلندن من دیدم یک صف طویلی از مردم که همه کادوئی زیر بغل دارند واردیک کلانتری میشوند- مدتی صبر کردم بعدکه خلوت شد من وارد کلانتری شدم-دیدم یکزاویه قائمه میز چیدند که ضلع کوچکتر- میز کادوها است که دارندکادو هار به داخل اطاقی که بصورت دورچیدن میچینند- چشم من بهگوشه سرضلع بزرگترافتادکه چنیدن عکس درگوشه اطاق ردیفی رویهم به سمت سقف قردادداشت ومیزی درکنارش بود که شمع وفراوان روی ان بود همه افراد لباس شخصی داشتند- پرسیدم که این اتفاق افتاده است که مال حالا نیست وجریان راگفت ومنگفتم بخاطر سالروز ان ترتیب دادید گفت این میز شمع همیشه روشن است که اینها هرروز بصورت عینی درقلب ما باشند- ومنگفتم دلیلی که شماامروز لباس شخصی دارید چیست فرمودند –ما امروز سرکارنیستیم درخدمت مردم هستیم کار هائی که انجام دراین مورد دادیم گزارش بدهیم- وسر میز امد یک پلاک ازیک شرکت خیره بودوباجزوات وعکس وپستر که یک سازمان خیری این کلانتری ترتیب داده بودکه پولش برای نسل های انها خرج میکرد ویک سازمانیدیگری که پولش رابرای معرف ی انها از فیلم سازی وکتاب وغیره خرج میکرد وکنفرانسها- یک سازماندیگری برای مسابقات درباره انها وانواعمسابقات مثلا انشانویسی- نقاشی مغیره که جایزه داشت وبیشترجایزه تور مسافرتی داشت حتی به هنگ گنگ- جریان واقعه شرح دادکه المانهاراگول زدند خواست بگویم این حیله وارد تاکتک نظامی شده است ومن شانزده تای انرابلد هستم- وشهید عزیزجناب مهندس کمال ظلالنواردرجبهه بهمن فرمودند بیش از 140 موردکه ارتش درحالت کلی انرا بلداست وما از نبوغ خودمان واستاد ما که معلمین ما عراقی ها هستند یادگرفتیم ومن همیشه دستور دادمکه به اسرای عراقی حق معلمی بر گردن مادارندوروز قیامت حساب مارا میرسند باانها باید کمال مدارا را کرد