آیتالله جوادیآملی
کد خبر: 357932
تاریخ انتشار: 25 آبان 1392 - 09:04- 16 November 2013
بحث پیرامون شخصیت والای حضرت علامه آیتالله حاج سیدمحمدحسین طباطباییـ قدّسسرّه ـ جز پیرامون قرآن کریم و عترت طاهرین (ع) ممکن نیست، زیراشخصیت حقیقی انسان کامل را همان علوم و معارف قرآن و عترت و عمل به احکاماین دو وزنه وزین تشکیل میدهد. اگر ما قرآن و عترت طاهرین (ع) را خوبشناختیم، کسانی که عُمری در خدمت این دو وزنه وَزین بودند، شناختهمیشوند.
مرحوم علامه طباطبایی جزو نوادر کسانی بود که عمری را درکنار مائده و مَأدبه قرآن کریم گذراند. قهراً به نوبهخود روح و ریحانیاز علوم اولین و آخرین درک کرده است. البته هر کس به اندازه هستی خودصالَت اُودِیَتٌ بِقَدَرِها از آن علوم طرفی میبندد.
علامهطباطبایی ـ رضوانالله علیه ـ غواصانه وارد دریای قرآن و عترت شدند وماهرانه گوهرهایی را از درون این دریا برآوردند؛ از جمله این که قرآن حقوقانسانیت را تفسیر، تبیین، تشریح و تعلیم میکند. همان طوری که دیگرفرهنگها حقوق انسانی را تدوین کردهاند. منتها محور اصلی حقوق بشر در نزدبشر زندگی است، لکن حقوق اصلی بشر در نزد وحی الهی حقّ توحید است؛ یعنیقرآن آن اصلیترین حقّ جامعه را حق توحید میداند.
فردی که موحّدنیست، حیات ندارد. جامعه مُلحد بیروح و مُرده است. قرآن کریم بنا براستنباطِ علامه طباطبایی، حقّ اصلی جامعه بشری را حقّ توحید میداند وسایر عقاید و اخلاق و بحثهای فقهی و اخلاقی و حقوقی را زیرمجموعه حقّتوحید معرفی میکند. علامه بر همین روال تفسیر المیزان را ادامه میدهند.
بنابرایننخستین گامی که علامه برداشتند، این بود که در دریای قرآن غوّاص شدند. غوصکردند، غرق نشدند. عدّهای وارد دریا شدند، غرق شدند و خبری از آنهانمانده است. یا چیزی نفهمیدند، یا گمراه شدند، یا اگر چیزی فهمیدند و راهیرا پشت سر گذاشتند، نصیب خودشان شد.
فرق غوّاص و غریق این است کهغریق به دریا میرود و چیزی از دریا نصیب او نمیشود و اما غواص وارد دریامیشود و از دریا طرفی میبندند و برای دیگران رهآورد فراوانی دارد. علامه طباطبایی از نوادرِ مفسّرانی بود که غوّاصانه وارد دریای قرآن شد. ماهرانه گوهرشناسی کرد و قادرانه گوهرها را عرضه نمود و برای دیگرانرهآورد فراوانی آورد. چون همواره قرآن را با عترت طاهرین هماهنگ میدید وهماهنگ تفسیر میکرد و اُنس با این تفسیر، نشان میدهد که علامه طباطباییدر هنگام معنا کردن آیات، روایات را در نظر داشتند.
... اما پرسشیراجع به قرآن مطرح است و آن اینکه آیا این الفاظی که در قرآن کریم آمدهبه عنوان نور و ظلمت، زندگی و مرگ، این معنای تشبیهی و کِنایی واِستعارهای است یا معنای حقیقی؟ یعنی این که قرآن کریم مؤمن را دارای نورمیداند و دارای حیات، کافر را مُظلم میداند و او را در ظلمت فرو رفته ومُرده میداند، آیا این حرفها مجاز است یا حقیقت؟
علامه طباطبایی دو نظر را یادآور میشوند و میفرمایند: اینها افراط و تفریط است.
یکنظر آن است که این گونه از الفاظ معانی تشبیهی، اِستعارهای و کِنایهایشان مراد است. یعنی اگر در آیةالکرسی آمده است: اَللهُ وَلِیُّالَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَالظُّلُمات إلَی النُّور وَالَّذِینَکَفَرُوا اَولیائُهُمُ الطّاغُوت یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إلیالظُّلُمات؛ این ظلمت و نور تشبیه است. یعنی ایمان را تشبیه به نور کردند. کُفر را تشبیه به ظلمت. علم و استدلال و برهان را تشبیه به نور کردند، جهل وطُغیان و مانند آن را تشبیه به ظلمت. زیرا همان طوری که نور راه را نشانمیدهد و انسان را نجات میدهد، این گونه از علوم و معارف راه را نشان وانسان را از جهنّم نجات میدهند و همان گونه که در ظلمت و تاریکی و تیرگیسقوط هست، در کفر و جهل و شرک و اِلحاد هم سقوط هست. این تشبیه است، نهتحقیق.
گروه دیگر میگویند: این الفاظ معانی دارد، ولی ما به آن دسترسی نداریم و علمش را به اهلش واگذار میکنیم.
مرحومعلامه میفرمایند: اینها افراط و تفریط است. ما باید در دو مرحله کاملاًراه را طی کنیم. مرحله نخست اینکه در قبال این الفاظ، یک معانی و حقایقیهست؛ یعنی این که خدا فرمود: مؤمنین دارای نورند، حقیقت است. کُفّار دارایظلمتاند، حقیقت است. اینکه فرمود: مؤمنین زندهاند و کفار مردهاند، حقیقتاست. لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیَّاً وَ لِیَحِقَّ القُولَ عَلَی الکافِرین. در این آیه سوره مبارکه یاسین خدا کافر را در مقابل زنده قرار داد وزنده را در مقابل کافر. نفرمود: یک عده مؤمناند، یک عده کافر. فرمود: یکعده زندهاند، یک عده کافر. آنها که زندهاند، وحی الهی در آنها اثرمیگذارد. آنها که کافرند، وحی الهی در آنها اثر نمیگذارد.
اینتقابل نشان میدهد که مؤمن زنده است و کافر مُرده. پس زندگی و مرگ، نور وظلمت، اینها معانی حقیقیاند. حقیقتی دارند غیر از تشبیه. یعنی مؤمن غیراز درک مفاهیم و درک صُور ذهنی، حقیقتی دارد که آن حقیقت نور است. مؤمن غیراز درک علوم و معارف، حقیقتی دارد که آن حقیقت حیات است. کافر غیر از عدمدرک مفاهیم، گرفتار مرگ است و گرفتار ظلمت.
مطلب دوم آن کهاستعمال این الفاظ در آن حقایق مجاز است یا نه؟ یعنی حالا که ثابت شد غیراز درک مفهوم و غیر از علوم ذهنی یک حقیقت دیگری است به نام نور و حیات،آیا استعمال حیات در حیات معنوی حقیقی است، نظیر استعمال حیات در حیاتحسّی؟ آیا استعمال نور در نور حقیقی، حقیقت است، نظیر استعمال نور در نورحسّی شمس و شمع و مانند آن یا نه؟
در اینجا هم علامه میفرماید: آری، استعمال حیات در حیات معنوی حقیقت است، همان طوری که استعمال حیات درحیات حسّی حقیقت است. درباره نور هم همین طور و اگر خدا مؤمن را تحتولایت خود قرار داد، واقعاً مؤمن، نورانی میشود. با چشم دل میبیند آنچهدیگران نمیبینند و با گوش جان میشنود، آنچه را دیگران نمیشنوند و باشامّه جان استشمام میکند، آنچه را دیگران نمیبُویند... مرحوم علامهطباطبایی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ چون این معارف را از نزدیک فراهم کردهاست، در حقیقت از خود سخن میگفت