بسم الله الرحمن الرحیم-درباره ضعفهای عقلانیت دردین بهائیت است-بخش دوم- یک سری اصول عقلانی محض است که یافرد ضعف عقلانی مفرط دارد به اصطلاح مستضعف فکری است که انها حساب جداگانه دارند ودربرزخ دارای عقل کامل میشوند وامتحان میشوند دنیا مرکز امتحان است-عقل انسان وعلم انسانونفس انسان مداوم ازمایش میشود تمام عقول ساده درسراسر دنیا به این نتجه رسیدهاند که این ازمایش ها دونوع کلی داردکه اصطلاحا به فتنه گفته میشود- یکی فتنه الهی است که ازمایش مثبت است که انسان درک میکند که نکات مثبت دین خوداش رادرک میکند وبعضی حقایق خارجی رابدرستی درک میکند ونکات ضعف خوداش را درک میکند وهستی درکمک به او برای حل مشکلاتش کمک فراوان میکند که نقش اساسی ومحوری دارد وخوداش هم بایداز لحاس علمی وعملی سعی کند ونقش علما بیشتر دراین جهت است چه فردی وچه دستجمعی وشهرت به رفع شبهه دارد کسی نتواند رفع شبهه کند وفرد را دراین مسائل هدایت وکمک کند به نظر حقیر حق منبر رفتن ندارد که سرانجام انان چون جناب میر احمد کسروی لعین هرکس وهر ایدولوژی مخالف مشروطه باشد جهنمی است ولی من اخر نفهمیدم از مانفیست مشروطه ایشان چیست فردی سر شناس درکوچه ما بود وهروقت از ایشان نظری درباره کسی میپرسیدند ایشان مفرمودند هرکسی یک جهان بینی دارد وفلانی مخالف جهان بینی من است ویانکه فرد شیشیه خورده دارد وعمدا مخالفت با اصولی که عقل محض انرابخوبی اثبات میکند هست اینها دونوع هستند یا شخصی هستند وقدرت های سیاسی ابرقدرت های ظالم پشت سر اینها نیست مثل حلاج که گویا سه نفربودند وهرکدام شخصیت خاصی داشتند وبعضی پشت سر انها ابرقدرت های سیاسی ظالم هستند ووبقول معروف میگویند دو- دوتا میشودچهارتا هم قبول ندارند؟؟ البته دراصول عقلانی اجتهادی وفروعات جای تامل است البته انجا هم باید دلائل من دراوردی فرد از خوداش ابداع ونتراشد-اثبات انکه جسم انسان مخلوق است کاری ساده ای است واثباتدانکه روح انسان هم مخلوق است کمی مشکل تر است ازجسم است یک مشت یهودی بیچاره گفته اندکه خداوند مردی است ریش دار باعباید یهودی وکلاه یهودی بالای ابر ها توی اسمان نشسته است خوب احمق اقلا بهشتی را دربالای اسمان تصور میکردید که بسیار زیبا ودلربا وحوراالعین ها وولدان مخلدونها هست حال این خداوند خوداش را کرده است نطفه واین نطفه راهم بدوقسمت کرده است وارد صلب پدر ومادر جناب باب وبهاالله که بیاداین لقب بازی های احقمانه تصور میکند که را به جائی میبرد یک طلبه حوزه داشتیم که مشهور به چشم بزرخی بود واینرا هم برای طلاب اثبات کرده بود وچندی سال دس خواند بود باهم سوار اتوبوس واحد بودیم وخیلی فروتن بود من پشت سر ایشان بودم وبه ایشان حجت اسلام میگفتم وایشان میخندید اتوبوس خلوت بود وسر یک ایستگاه یک شخص متشخصی وارد شد یک نگاه ساده انداخت ونشست وایشان باتغیر روی به من گفت فلانی من حجت اسلام نیستم ومن ثقه الا سلام هستم ان جناب یک سلام و.علیک گرمی با ایشان کرد-ادامه دارد