بسم الله الرحمن الرحیم- - فاطمه سلام الله علیها وا لها وبعلها- بخش بیست و پنچم- اولین اصل در شناخت دستورات بر میگردد به اوائل اغازان مذهب میبایست متون مذهبی درهمان اوائل به صورت روشن تدوین شود .این سیر همچنان روشن و واضح به پیش رود- افراد دران زمان مسئولیت عظیمی را بعهده دارند – در این مسیر اشکلاتی میتواند رخ دهد- اول تمام مذاهب در شرایطی بودند که فرهنگ ووسیله انتقال روایت ها ومتون به صورت عمده شفاهی بودهاست کمتر مکتوب وانهم بامهر خاص میبود وسازمانی مسئولیت داشته باشدکه هدایت جریان نشر را بعهده گرفته باشد- دوم درک لغات ان زمان یکی از مشکلات عمده میباشد که باز کمتر بفکر بودند که انها را بخوبی جمع اوری وتدوین نمایند- سوم سبک نگارش وحل مسائل غامض ویا داشتن وجه های مختلف ومطالب پیچیده وشرح وتوضیحاتی که بنام تفسیر ویاحاشیه نویسی لازم را تهیه کرده باشد ومتون ناقص را مشخص کرده باشد وانها از مییدان خارج نمویده باشد وتمام حقایق راهم نگاشته شده باشد القبته این مطالب متعلق به ان بخش است که ارتباطی با پیامبران علیهم السلام نداشتند وازهمه مهمتر عده ای که متعلق به لابی های قدرت بودند که نقل وانتقال روایت نظارت کامل داشتند ودخالتهای یک جانبه وفیلتر کردن ویا دستکاری کردن روایت ها با مهارت انجام میدادند از انجا که فرهنگها انسانها درابعاد زیادی باهم متفاوت است وخصوصیات های روانی وذهنی وعلقهها ونوع تمایلات بسیار متفاوت است- میتواند دراین روایت ها تاثیر گذار باشد- بعنوان مثال درکتب جناب افلاطون وارسط گفتمان جنابان با افرادی که به یکنوع سفسطه دچار بودهاند که درگفتمان خودشان بشدت ازان ها دفاع میکردند مبین این امر است واز همه جالب تر گفتمان خداوند با شیطان وافراد با پیامبران عظام وتاریخ اسلام تا امروزه بخوبی این امر مشخص میکند- تنوع مطالب در موضوع واحد چه درتورات ویا انجیل ویااحادیث ها واحکام در بین مسلمانان بخوبی این امر امبین میسازد- نبرد بین نحله های فلسفی وبین شعرا وتاریخ نویسان ودیگران دلیل روشن دیگری دراین مورد هست وسرانجام نبرد دردرونیک مذهب ومذهب باهم دیگری باز نشانه گویای دیگری است- سرانجام انسان وادار میکند برای رسیدن به اگاهی وعلم ناب دست به کشف طریقهای بزند که بتواند به حقایق را بدست اورد- لذا برای اولین بار جناب افلاطون درکتاب جمهور خود روش شعرا که یک دیگر بدنام میکردند راروش انانرا تکذیب کرد وفرمودروشهای این افراد را باید تکذیب مرد تا زمانی کهبتوانند به صورت مدلل حکم خودشان را اثبات ودرستی انرا مدلل سازند- همچنان ایشان بیان کردند جایگاه موضوعات بیادبخوبی تبین شودزیرا مشگلات به صورت عمده زمانی بوجود میاید که بعنوان مثال نمیداند فلسفه چیست وبه اندیشهای ذهنی غلط خوداش داوری میکند- یهودیان به تشتت افکار وایجاد فرقه ونحله های تفسیری خیلی زودتر از مسیحیت متوجه خطرات این انشعابات شدند- وسنت شفاهی تفسیری که هیچگاه نوشته نشد مشهور به معبد دوم که از سال(515 BCE - 70 CE) رخ داد که بعد به صورت مکتوب درامد بنام تلمود نام گداری شد مشگل در این جا است که میبایست تا تاریخ مشخص تمام نواقص وعیوب شناسی میشد که بعنوان مثال یک روایت باید 13 اصول راداشته باشد تا بعدا اگر از احادیثی استفاده شده است که دارای این این خصوصیات نبوده باشد کنار گذاشته شود ولی شناخت عیوب به تدریج بوجود میاید وبسیار دیرتر کشف میشود- ومداوم این عیوب اضافه میشود مثلا به50 تا میرسد ومتاسقانه تمام حقایق هم نوشته نمیشود واین خصوصیات هم باید اول منطقی بودن خود را بیان کند که میتواند عیوب راتشخیص دهد وبه صورت منطقی ان روایت را ردکند- درمورد لغات نحو کار را به این صورت انجام دادند یک لغت دریک متن باید درتمام متون وروایت همان معنی را بدهد وبه همین نحو تفسیر یک مطلب باید درتمام متون همان تفسیررا باید داشته باشد- ولی بعدا رهبران مذهبی یهود نپذیرفتند که اسناد تساوی اصول در تمام متون متنوع باید یکسان باشد- لذا قوانین برای تشخیص صحیح از غلط میبایست بدون غلط باشد را بوجود اوردند که به ان ":تناخ:" گفته میشود ولی در روش یونانی ان خالی از عیب نمیدانند- نکته بسیار مهم این است قوانین باید بتوان نکات پیچیده وچند وجهی واسرار امیز رابیان کند که لازمه ان این است که به دونوع قوانین لازم است که بعضی محکمات رابیان کند وبعضی متشبهات رابیان کند- اما درمسیحیت که انها روش دیگری را طی کردند وان این است چهار انجیلراپذیرفتند که سرتا پای اندرست است که درحقیقت سیاست بود که انجیلی که بیشاز همه طرفدار داشت وموافق با پاپ ها بود انتخاب شد- اشکالی که روشنفکران اروپائی گرفتند در طول 200 سال تمام حقایق ان گزینش شد ومطابق میل پاپ ها گردید وچناچه تمام حقایق وغلطها اگرجمع میشد وباقی میماند احتمال کشف حقایق شاید امکان پذیر بود-ادامه دارد