سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-دو سوره است یکی سوره کوثر ودیگری سورهمسد- یا تبت یدا ابی لهب—که بسیار حائز اهمیت است- درسوره کوثر- خداوندمنان میفرماید ما به ولید ببن مغیره –یامخزومی قدرت وثروت وپست ومقام وهوش زیاد وقریحه شعر گوئی دادیم- ورضمن دوازه فررند رشید پسر کههرکدام سمتی خاص داشتد – درتاریخ روایت کردن- تنها کسی بوده است که کتب اعراب درادبیات وشعر درپارچه ابریشم وکاغذ نوشته داشت وحتی اولین کسی است که کتاب لغت عرب را در کاغذ نوشت وبدرجه قضاوت درشعر وسیاست رسید وبزرگان عرب برای مشاوره بخ نزد ایشان می امدند دفامیل او از جمله ابوجهل اورا فریب دادند که قران از کار بی انداز وما چنین وچنان میکنیم متاسفانه درتاریخ بشریت بیشترین معجزه پول ومقام کرده است؟؟ وایشان باوجودانکه فرمودند قران بسیار شگرف عجیب است وحلاوت خاصی دارد که نه شعر است .نه خطابه است منحصربفرد است وجذابیت زیادی دارد وبعضی مطالب ان تکان دهنده ودلهره اور است که موبر بدن انسان راست میشود- ولی فریب فامیل احمق راخورد وگفت قران سحردارد یعنی مطالب ان درسن نیست سحر یک اورادکه بیشتران نامفهوم بوده است- ولی تاثیر گذار- وهمچنین گفت که کاری به پیامبر اکرمصلواته الله علیه واله والسلم نداشته باشید تا بعداز رحلت ایشان ببینم چه میشود وزمانی اولین فرزند پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم حضرت زهرا سلاالله علیها شد ایشان گفت که حضرت صلواته الله علیه واله والسلم نسل او دیگر قدرت رهبری وفرمانروائی نخواهدداشت واز حالا برای اینده فکر کنید خداوندمنان فرمودند که تمام نعمتهائی که به او داده است پس خواهد گرفت- وایشان اهل جنگ نبود وجوانان لباس سزنانه و ولولزم ارایش زنانه بر ای اوبردندتادرجنگ بدر شرکت کند واسیر شد وچون ظلم های زیادی به حضت بلال حبشی کرده بود باوجودانکه حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم- به بلال فرمودند اورا ببخش او قبول نکرد وقصاص کرد اما در سوره مسد خداوند منان حرف بالاتری میگوید که ما ابولهب اغنی عنه ماله-ماثروت زیادی به اودادیم- وکسب- پست ومقام ریس بنی هاشم بود ریس ارتش مکه بود وابوسفیان از او نظر میخواست با وجود این خصویت که کلمه –ما – جلوی انها خواهدامد که کاری نمی تواند بکند-یعنی با این ثروت وقدرت کاری نمیتواند بکند پس اسسلام با وجودانکه مخالفین اش از لحاظ ثروت وقدرت وامکانات دیگر بسیار قوی هستند وضرباتی می زنند ولی کار ی کارستان نمیتوانند بکنند واسلام به پیش خواهد رفت- وکامل مشخص است که درباره اینجهانی صحبت میشود وحضرت ایت الله دانشمند شهیر نکته جالب دیگری میفرمیاد-میفیاند منظور اینهم است- در روز قیامت- مال وثروت واضافهکنم قدرت به درد انسان نمیخورد- درحالیکه اقای ابی لهب تصور میکرد که بدرد میخورد یعنی در روز قیامت خداوندمنان را میتوان-خرید- درحالیکه دین اقای ابولب درقبل حنیف بوده است- چون حضرت ابراهیم علیه السلام دربابل درکنار رودخانه بابل بودند بسیارنظیف بودن ولباس فید که زود چرک تاب میشد میپوشیدند وانرا سیار نظیف نگه میداشتند ود راعتقادبه توحید بسیارمخلص وبدون رگه وبه قول برادران اصفهانی بدون خرده شیشه بوده است- درانجا بسیارپاک بودن-اما فرهنگ عمومی درانزمان درجهان یک فرهنگ خرافاتی ازنوع اسرائیلات بوده است- تصور میکردن که دران جهان به پول وثروت وقدرت نیاز دارند تعدادزایدغلام را میکشتند وهمچنین از زنانواسبان وثروت زاید در گور میکذاشتنتد که شخص حاکم درانجهان دوباره بتواند باخرید وسایل وخانه وغیره حکومت خودرا بوجوداورد این هم یک تصورعمومی بود- وبه خدایان باید همچنان که دردنیا باج میدهند-انجاهم باج بدهند این تصور اقای ابی لهب هم است-


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم-برگرفته از نرم افزار –منجی دوازدهم—برکات حکومت ورهبری او---درهای خیر وبرکت از اسمان به روی مردم گشوده شود--- عمر ها به درازا کشد—مردم همه در رفاه وبی نیازی بسر برند-شهرها –همه بر اثرب- ابادانی وسرسبزی بهم پیوشته گردند—انچنان که مسافران را به برداشتن- توشه نیاز ی نخواهد بود- واگر زنی یا زنانی -تنها ازمشرق به مغرب روند—کس ی را با انها کاری نباشد—حضرت رسول صلواته الله علیه واله والسلم به جناب حضرت جابر بن عبد الله انصاری فرمودند—که نام اونام من باشد—وکنیه من کنیه او-وحجت خدا است- وبقیته الله – او درمیان مردمان—حق تعالی مشارق ومغارب را توسط اوبگشاید وا و از شیعه خود عنایت گردد—نکته مهم درمیان مر دمان است مانند کل انبیا اعظام صلواته الله علیهم اجمعین ومورد توجه وحمایت شیعاین خود خواهدبود که کل زمین را تصرف میکنند- وایشان تمام یادگاران که با انها معجزه میکرده است وکتب انان را در اختیار خود دارد---مشیت خداوند منان بران تعلق گرفته بود- که حجت خود را از گزند دشمنان حفظ کند- از پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم—حضرت مهدی مردی است از فرزندان من که چهره اش چون اختر تابناک است- چهره منور یکی از نشانه های مهم ایمان است—مهدی طاووس بهشتیان است از پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم معلوم میشود حضرت مهدی علیه السلام از حضرت یوسف علیه السلام زیبا تر هستند—حضرت علی علیه السلام با مهدی ما حجتها گسسته میشود شاید منظور این است حجت های نائب عام گسسته میشود—اوپایان بخش سلسله امامان پس امام پاک دوازده نفر بیشتر نیستند—نجات بخش است درتمام ابعاد بخصوص درعدالت وایمان- واوج نور وراز نهان است هر فردی که به دنیامی اید راز یاز خالق خود دارد که درعمر ان فرد تاحدی مشخص میشود وانبیا همیشه به صورت اجمال وکلی تعریف میشدند  وزمانی که مبعوث میشدند اسرار های نهان انها تاحدی روشن میشد- امام زمان – حضرت مهدی علیه السصلام رازهای همه انبیا را با راز های خود اشکار میکند که تبین –اوج نور است


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است—امام رضا علیه السلام به یکی از صحابه فهیم خود فرمودند از مدینه امدی –خدمت امام جواد علیه السلام رفتی-گفت نه –فرمودند ان سرچشمه عشق ومعنویت صلواته الله علیه والسلام-که اجر زیادی را ازدست دادی-ایشان گفت رفتم- گدایان زیادی بودند درب فقط باز میکردند میگفتندت امروز امام از درب کوجگ میروند وتا به انجا میرفتیم امام رفته بود.وهروز این باز ی را برسرما درمی اوردند—امام رضا علیه السلام فرمودند ومن یک نامه به تومیدهم-برای فرزند دلبندم وتو را راه خواهند داد ویک ماه فرزندم را تر وخشک کن که ثواب عظیمی دارد البته امام علیه السلام برای انکه ان صحابه چیزی بفهمد-چنین دستوری دادند فرد به مدینه- وبردر خانه طبق سنت افرادزیادی بودند اینها فقیرنبودند چون مدتها باران نیامده بود وافراد ثروتمند شهررا ترک کرده بودند- واین افراد سرمایه ای داشتند که شهرر ترک کنند ا حتی طلبه های امام علیه السصلام درخواست مهاجرت داشتند ولی امام علیه السلام دستور توقف دادند- وبه سختی معاش انها روزانه تهیه میشودیک حاکم ظالم که ضد شیعه بود برشهر حکومت میکرد وهرکس که یکمیخواست شیعه را ترویج کند به دارالحکومت دعوت میکرد وبظاهراورا شکست میداد وسرش را میزد لذا همه شیعیان در تقیه شدید بودند وبه شیعیان کار نمیداد وتمام خمس وزکات را دستور مصادر میداد وحتی کاروان تجاررا در راه میزد- ابیشا به محض انکه درب باز شد فریاد زدمن از امام رضا علیه السلام نامه دارم ونامه ارا نشان داد-وایشان را به نزد امام جواد علیه السلام رابردند که درسن طفولیت بودن- وایشان جریان را بیان کرد وامام نامه را بوسید وبرچشمان خود نهاد- و- ان را باز کرد ایشان مدیر داخلی صدا کرد وفرمود چقدر پول درصندوق داریم – ایشان گفت یک سوم صندوق که فقط برای طلبه ها است=- امام علیه السلام فرمودندپدرم –فرموده است از امروز به هر مجردی حداقل پنجاه درهم بدهید وبه عیال وار هفتادوپنچ درهم- بدهید وترسی نداشته باشید خداوندمنان- جبران میکند- ایشان فرمودندچگونه ممکن است البته ایشان عاقبل بخیر شد ولی بعضی کنار چشمه تشنه میمرند؟؟!! واین دستور پدر من است- ایشان چنین کرد وبه مابقیه فرمود که عصربیاید-حضرت امام جواد علیه السلام به ان مدیر فرمودند به منزل برو وعصربیا- وبه جناب صحابه فرمودن شما استراحتی بکنید-وعصر شد مدیر امد وان جناب صحابه وانها با امام علیه اسلام وارد گفتمان شدند افرادفقیر زیاد شدند ودرب را کوبیدند- وان جناب مدیر بهدم درب رفت وفرمودند درب را نکوبید ومنتظر باشید- وخدمت امام علیه السلام رسید وامام علیه السلام فروددرب صندوق را باز کنید وطبق همان دستور عمل کنید ودرب صندوق باز شد وصندوق مالا مال پراز سکه نقره وطلا بودمید شگفتزده شد وگفت از کج=ا امده است وشروع کردبه تقسیم صحابه که با شعوربودگفت امام علیه السلام –چراشما قبلا چنین نکردی ؟؟ فرمودند دستوری نیامتد- چند روز بعد خداوند منانیک فرشته به قیافه به صورت انسان با چهار شترصندوقدار طلا ونقره روانه منزل امام علیه السلام کرد وایشان از را بسیارسخت وروز مخفی شدند وشب حرکت وگاهی خوابیدن خدرابه منزل امام علیه السلام رساند ودرب زد وایشان گفت امامجوادعلیه السلام به تمام اطراف فرموده اند که خمس وزکات همه انها به نزدمن بفرستید واین ها خمس وزکا ت هستند وچون من ترس داشتم برای اینکه تجربه کنم همه رانیاورده ام- دفعه – بعد بیشتر خواهم اورد- صحابه از جناب مدیر پرسید این شهرپر برکت کجا است ایشان گفت من هم در شگرف هستم که چنین جائی دراطراف وجود داشته ومن ازان بیخبرممدتی گذشت-خاندان ان حاکم ظالم به ایشان گفتند امام جواد علیه السلام بسیار محبوب شده است- وما قصد داریم خدمت ایشان برسیم تزلزلی شدید درحاکم مستولی شدوبه داراخلافه برگشت وافراد خودرا جمع کرد وگفت ما بایدپول تقسیم کنیم انها گفتند بیشترانها شیعهئهستند ایشان جریان گفت که ماتنها ماندهایم بیم هرخطری است نامه به امام علیه السلام نوشت- که من هم در این خشکسالی باشما همکاری- میکنم- دزدان را دب میکنم وخراج وباج را کم میکنم-پس از مدتی امام جواد علیه السلام به دیر فمودند به طلبه ها بگوئید که امام فرمخوده است ده روزدیگرباران خواهد امدو وسپس وضع برای همیشه تغیر خواهد کرد وبه همه جا این پیام برسد- مدیر ترسیدگفتم اماما اگرباران نیاید این ظالم گردن همه طلبه هارا خواهدزد- امام علیه السلام فرمودندباران- می اید- و.ایشان به9 طلبه ها بیان کرد وقتیکه این مطلب به گوش حاکم رسید با دمش گردو میشکست که بهترین بهانه برای گردن زدن طلبه ها فراهم امده است امکان هیچ بارانی – نیستمیدیر هروز درخانه امام بود ومداوم میگفت امام هنوز وقت است که ما بگویم این شایعه بوده استه- در شبدهم تا صبح نخوابید وتا ساعت نه صبح از باران خبری نبود- حاکم گفت میتوانیم فرمان گردن زدن را بدهیم- ولی افارداش گفتند تاشب وقت دارند- از ساعت ده کم کم ابر ها جمع شدند ونزدیکی اذان باران سیل اسا شروع شد ویک ماه باران امد که مردم مداوم جوب درست میکردند که خانه ها خراب نشود وکم کم مردم باز گشتند-


ارسال شده در توسط علی

 

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است—امام رضا علیه السلام به یکی از صحابه فهیم خود فرمودند از مدینه امدی –خدمت امام جواد علیه السلام رفتی-گفت نه –فرمودند ان سرچشمه عشق ومعنویت صلواته الله علیه والسلام-که اجر زیادی را ازدست دادی-ایشان گفت رفتم- گدایان زیادی بودند درب فقط باز میکردند میگفتندت امروز امام از درب کوجگ میروند وتا به انجا میرفتیم امام رفته بود.وهروز این باز ی را برسرما درمی اوردند—امام رضا علیه السلام فرمودند ومن یک نامه به تومیدهم-برای فرزند دلبندم وتو را راه خواهند داد ویک ماه فرزندم را تر وخشک کن که ثواب عظیمی دارد البته امام علیه السلام برای انکه ان صحابه چیزی بفهمد-چنین دستوری دادند فرد به مدینه- وبردر خانه طبق سنت افرادزیادی بودند اینها فقیرنبودند چون مدتها باران نیامده بود وافراد ثروتمند شهررا ترک کرده بودند- واین افراد سرمایه ای داشتند که شهرر ترک کنند ا حتی طلبه های امام علیه السصلام درخواست مهاجرت داشتند ولی امام علیه السلام دستور توقف دادند- وبه سختی معاش انها روزانه تهیه میشودیک حاکم ظالم که ضد شیعه بود برشهر حکومت میکرد وهرکس که یکمیخواست شیعه را ترویج کند به دارالحکومت دعوت میکرد وبظاهراورا شکست میداد وسرش را میزد لذا همه شیعیان در تقیه شدید بودند وبه شیعیان کار نمیداد وتمام خمس وزکات را دستور مصادر میداد وحتی کاروان تجاررا در راه میزد- ابیشا به محض انکه درب باز شد فریاد زدمن از امام رضا علیه السلام نامه دارم ونامه ارا نشان داد-وایشان را به نزد امام جواد علیه السلام رابردند که درسن طفولیت بودن- وایشان جریان را بیان کرد وامام نامه را بوسید وبرچشمان خود نهاد- و- ان را باز کرد ایشان مدیر داخلی صدا کرد وفرمود چقدر پول درصندوق داریم – ایشان گفت یک سوم صندوق که فقط برای طلبه ها است=- امام علیه السلام فرمودندپدرم –فرموده است از امروز به هر مجردی حداقل پنجاه درهم بدهید وبه عیال وار هفتادوپنچ درهم- بدهید وترسی نداشته باشید خداوندمنان- جبران میکند- ایشان فرمودندچگونه ممکن است البته ایشان عاقبل بخیر شد ولی بعضی کنار چشمه تشنه میمرند؟؟!! واین دستور پدر من است- ایشان چنین کرد وبه مابقیه فرمود که عصربیاید-حضرت امام جواد علیه السلام به ان مدیر فرمودند به منزل برو وعصربیا- وبه جناب صحابه فرمودن شما استراحتی بکنید-وعصر شد مدیر امد وان جناب صحابه وانها با امام علیه اسلام وارد گفتمان شدند افرادفقیر زیاد شدند ودرب را کوبیدند- وان جناب مدیر بهدم درب رفت وفرمودند درب را نکوبید ومنتظر باشید- وخدمت امام علیه السلام رسید وامام علیه السلام فروددرب صندوق را باز کنید وطبق همان دستور عمل کنید ودرب صندوق باز شد وصندوق مالا مال پراز سکه نقره وطلا بودمید شگفتزده شد وگفت از کج=ا امده است وشروع کردبه تقسیم صحابه که با شعوربودگفت امام علیه السلام –چراشما قبلا چنین نکردی ؟؟ فرمودند دستوری نیامتد- چند روز بعد خداوند منانیک فرشته به قیافه به صورت انسان با چهار شترصندوقدار طلا ونقره روانه منزل امام علیه السلام کرد وایشان از را بسیارسخت وروز مخفی شدند وشب حرکت وگاهی خوابیدن خدرابه منزل امام علیه السلام رساند ودرب زد وایشان گفت امامجوادعلیه السلام به تمام اطراف فرموده اند که خمس وزکات همه انها به نزدمن بفرستید واین ها خمس وزکا ت هستند وچون من ترس داشتم برای اینکه تجربه کنم همه رانیاورده ام- دفعه – بعد بیشتر خواهم اورد- صحابه از جناب مدیر پرسید این شهرپر برکت کجا است ایشان گفت من هم در شگرف هستم که چنین جائی دراطراف وجود داشته ومن ازان بیخبرممدتی گذشت-خاندان ان حاکم ظالم به ایشان گفتند امام جواد علیه السلام بسیار محبوب شده است- وما قصد داریم خدمت ایشان برسیم تزلزلی شدید درحاکم مستولی شدوبه داراخلافه برگشت وافراد خودرا جمع کرد وگفت ما بایدپول تقسیم کنیم انها گفتند بیشترانها شیعهئهستند ایشان جریان گفت که ماتنها ماندهایم بیم هرخطری است نامه به امام علیه السلام نوشت- که من هم در این خشکسالی باشما همکاری- میکنم- دزدان را دب میکنم وخراج وباج را کم میکنم-پس از مدتی امام جواد علیه السلام به دیر فمودند به طلبه ها بگوئید که امام فرمخوده است ده روزدیگرباران خواهد امدو وسپس وضع برای همیشه


تغیر خواهد کرد وبه همه جا این پیام برسد- مدیر ترسیدگفتم اماما اگرباران نیاید این ظالم گردن همه طلبه هارا خواهدزد- امام علیه السلام فرمودندباران- می اید- و.ایشان به9 طلبه ها بیان کرد وقتیکه این مطلب به گوش حاکم رسید با دمش گردو میشکست که بهترین بهانه برای گردن زدن طلبه ها فراهم امده است امکان هیچ بارانی – نیستمیدیر هروز درخانه امام بود ومداوم میگفت امام هنوز وقت است که ما بگویم این شایعه بوده استه- در شبدهم تا صبح نخوابید وتا ساعت نه صبح از باران خبری نبود- حاکم گفت میتوانیم فرمان گردن زدن را بدهیم- ولی افارداش گفتند تاشب وقت دارند- از ساعت ده کم کم ابر ها جمع شدند ونزدیکی اذان باران سیل اسا شروع شد ویک ماه باران امد که مردم مداوم جوب درست میکردند که خانه ها خراب نشود وکم کم مردم باز گشتند-


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است—امام رضا علیه السلام به یکی از صحابه فهیم خود فرمودند از مدینه امدی –خدمت امام جواد علیه السلام رفتی-گفت نه –فرمودند ان سرچشمه عشق ومعنویت صلواته الله علیه والسلام-که اجر زیادی را ازدست دادی-ایشان گفت رفتم- گدایان زیادی بودند درب فقط باز میکردند میگفتندت امروز امام از درب کوجگ میروند وتا به انجا میرفتیم امام رفته بود.وهروز این باز ی را برسرما درمی اوردند—امام رضا علیه السلام فرمودند ومن یک نامه به تومیدهم-برای فرزند دلبندم وتو را راه خواهند داد ویک ماه فرزندم را تر وخشک کن که ثواب عظیمی دارد البته امام علیه السلام برای انکه ان صحابه چیزی بفهمد-چنین دستوری دادند فرد به مدینه- وبردر خانه طبق سنت افرادزیادی بودند اینها فقیرنبودند چون مدتها باران نیامده بود وافراد ثروتمند شهررا ترک کرده بودند- واین افراد سرمایه ای داشتند که شهرر ترک کنند ا حتی طلبه های امام علیه السصلام درخواست مهاجرت داشتند ولی امام علیه السلام دستور توقف دادند- وبه سختی معاش انها روزانه تهیه میشودیک حاکم ظالم که ضد شیعه بود برشهر حکومت میکرد وهرکس که یکمیخواست شیعه را ترویج کند به دارالحکومت دعوت میکرد وبظاهراورا شکست میداد وسرش را میزد لذا همه شیعیان در تقیه شدید بودند وبه شیعیان کار نمیداد وتمام خمس وزکات را دستور مصادر میداد وحتی کاروان تجاررا در راه میزد- ابیشا به محض انکه درب باز شد فریاد زدمن از امام رضا علیه السلام نامه دارم ونامه ارا نشان داد-وایشان را به نزد امام جواد علیه السلام رابردند که درسن طفولیت بودن- وایشان جریان را بیان کرد وامام نامه را بوسید وبرچشمان خود نهاد- و- ان را باز کرد ایشان مدیر داخلی صدا کرد وفرمود چقدر پول درصندوق داریم – ایشان گفت یک سوم صندوق که فقط برای طلبه ها است=- امام علیه السلام فرمودندپدرم –فرموده است از امروز به هر مجردی حداقل پنجاه درهم بدهید وبه عیال وار هفتادوپنچ درهم- بدهید وترسی نداشته باشید خداوندمنان- جبران میکند- ایشان فرمودندچگونه ممکن است البته ایشان عاقبل بخیر شد ولی بعضی کنار چشمه تشنه میمرند؟؟!! واین دستور پدر من است- ایشان چنین کرد وبه مابقیه فرمود که عصربیاید-حضرت امام جواد علیه السلام به ان مدیر فرمودند به منزل برو وعصربیا- وبه جناب صحابه فرمودن شما استراحتی بکنید-وعصر شد مدیر امد وان جناب صحابه وانها با امام علیه اسلام وارد گفتمان شدند افرادفقیر زیاد شدند ودرب را کوبیدند- وان جناب مدیر بهدم درب رفت وفرمودند درب را نکوبید ومنتظر باشید- وخدمت امام علیه السلام رسید وامام علیه السلام فروددرب صندوق را باز کنید وطبق همان دستور عمل کنید ودرب صندوق باز شد وصندوق مالا مال پراز سکه نقره وطلا بودمید شگفتزده شد وگفت از کج=ا امده است وشروع کردبه تقسیم صحابه که با شعوربودگفت امام علیه السلام –چراشما قبلا چنین نکردی ؟؟ فرمودند دستوری نیامتد- چند روز بعد خداوند منانیک فرشته به قیافه به صورت انسان با چهار شترصندوقدار طلا ونقره روانه منزل امام علیه السلام کرد وایشان از را بسیارسخت وروز مخفی شدند وشب حرکت وگاهی خوابیدن خدرابه منزل امام علیه السلام رساند ودرب زد وایشان گفت امامجوادعلیه السلام به تمام اطراف فرموده اند که خمس وزکات همه انها به نزدمن بفرستید واین ها خمس وزکا ت هستند وچون من ترس داشتم برای اینکه تجربه کنم همه رانیاورده ام- دفعه – بعد بیشتر خواهم اورد- صحابه از جناب مدیر پرسید این شهرپر برکت کجا است ایشان گفت من هم در شگرف هستم که چنین جائی دراطراف وجود داشته ومن ازان بیخبرممدتی گذشت-خاندان ان حاکم ظالم به ایشان گفتند امام جواد علیه السلام بسیار محبوب شده است- وما قصد داریم خدمت ایشان برسیم تزلزلی شدید درحاکم مستولی شدوبه داراخلافه برگشت وافراد خودرا جمع کرد وگفت ما بایدپول تقسیم کنیم انها گفتند بیشترانها شیعهئهستند ایشان جریان گفت که ماتنها ماندهایم بیم هرخطری است نامه به امام علیه السلام نوشت- که من هم در این خشکسالی باشما همکاری- میکنم- دزدان را دب میکنم وخراج وباج را کم میکنم-پس از مدتی امام جواد علیه السلام به دیر فمودند به طلبه ها بگوئید که امام فرمخوده است ده روزدیگرباران خواهد امدو وسپس وضع برای همیشه تغیر خواهد کرد وبه همه جا این پیام برسد- مدیر ترسیدگفتم اماما اگرباران نیاید این ظالم گردن همه طلبه هارا خواهدزد- امام علیه السلام فرمودندباران- می اید- و.ایشان به9 طلبه ها بیان کرد وقتیکه این مطلب به گوش حاکم رسید با دمش گردو میشکست که بهترین بهانه برای گردن زدن طلبه ها فراهم امده است امکان هیچ بارانی – نیستمیدیر هروز درخانه امام بود ومداوم میگفت امام هنوز وقت است که ما بگویم این شایعه بوده استه- در شبدهم تا صبح نخوابید وتا ساعت نه صبح از باران خبری نبود- حاکم گفت میتوانیم فرمان گردن زدن را بدهیم- ولی افارداش گفتند تاشب وقت دارند- از ساعت ده کم کم ابر ها جمع شدند ونزدیکی اذان باران سیل اسا شروع شد ویک ماه باران امد که مردم مداوم جوب درست میکردند که خانه ها خراب نشود وکم کم مردم باز گشتند-


ارسال شده در توسط علی

 بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است با الهام از نظریات جناب دکتر –محمد جواد غلامرضا کاشی- غرب خود سردرانگلستان دانشگاه لندن بودم- بعداز مدتی متوجه شدم- که قبلا یک سمیناری بوده است-تحت عنوان پیر تمدنی درشرق وشکوفائی مداوم تمدن غرب- واز جمله علت ها این بوده است درغرب ازادی وحمایت مردماز طرف دولتهای دلسوز وخودجوشی مردم باحمایت غرب در پیشرفت بوده است—البته این نظریات جنبه های درست وغلط دارد ولی غرب هم در راه پیر تمدنی است –دریک نمایشکاه که مقداری از کلاهای نوظهور که بزودی به بازارخواهد امد شرکت کردم جوانی درحال جمع اوری اطلاعات بود –اول تصور کردم که خبرنگار است- ولی بعد متوجه شدم که رشته میکانیک خوانده است وپس در رشته اقتصاد صنعت درس خوانده است- ایشان ازوضع صنعت انگلستان بسیارمایوس وپکربود سه کلا که یکی عبارت بود یک تلفن عمومی بشکل دوش حمام بود که باشماره گرفت دوش که ازان اب می ایدتلفن زده میشود- دوم هم یک هیتر مادون قرمز بود وسومی یک کلای دیگری بود- ومابقیه که درحدود هفتاد تا بود در نیمه راه بودن ایشان فرمودند این گلاهای که تا دوسال دیگر به بازار شایدبیایدسه درصد کلاهای ئی است درحال سخت است وزمانی که به بازار می اید امریکا بلافاصله تکنولوژی میخرد ونمیتوان نفروخت زیار انهاهم تکنولوژی به ما میفروشند واین کلا هارا سریعا ارتقا میدهند چون ذخیره علمی وحشتانکی دارند زمین تمام شده است دارندبه شناخت اسمان میروند اتفاقا حدیث داریک طاغوت از قله کوه تا ژرفنای اقیانوس خواهدکاوید یک –ماده ترکیبی امریکا ساخته است که قیمت اندر گرم از الماس گرانتر است درفضا درخاکسترهای فضائی انرابصور ت ساخته شده پیدا کرده است ومیخواهد یک دودکشی به سمان بسازد وان خاکرا تخلیه کند وخاک وگازهای اسمانی مورد ازمایش قرار دهد- امریکا سریعا ان کالارا میتواند سریعا ارتقا دهد ودر کارخانجات معظم خود کار با سرعت بیشتری تولید کند ودرنتجه سود بیشتری از انگلستان- بدست اورددوقرن قبل درانگلستان چکش درست میشد سود سرشار داشت واره درستمیشد سود سرشار جهانی داشت- امریکا هم پنجاد درصدکلاهای خودا میتواند به بازار وارد بهترین سرمایه گذاری تولید کالای سودمند استولی بعلت انکه جمعیت انگلستان وامریکا بسیارکم است نمیتوانند این کالاهای باتمام تولد خودکفا شوند فقط چهارده درصد قدرت خرید داخلی است ومابقیه درخارج بایدبرسد درنتجه غرب مجبور است کشورهای تک محص.ولی موادخانم را گرانتر کند واین دوداش به چشم همه میرود موادخام بایدارزان باقی بماند ولی کالا به شرط انکه مفید واقع شود وبه میزانی که سودمندی دارد قیمت پیداغ کند ودم امروزه همه با کالای بومی خود بسر میبرنند ولو کالای غربی به مرتب بهتر باشد- چناچه غرب همکاری اقتصادی میکرد این عمل وتفاهم باغرب امکان پذیربود ولو چون بفکر چپاول است تنهاران زورمداری است وانهم درداغراز مدت منجر به رادیکل شدن کشورهای صوفی منفعل میشود که هزینه سنگینی برانها وارد میسازد-ادامه دارد


ارسال شده در توسط علی

بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-در قران مجید- بیشتر نمونه از قوم بنی اسرائیل است- مثلا درباغ سبز را نشان میدادند- وسپس دبه در میاوردند وسفت وسخت میشدند-دلیل ان این است- که خداوندمنان کاری به غیر الهی ها نداشته است- چون انها باطل هستند خوب هم باشند باطل هستند-خداوندمنان نمیخواهد انهارا مطرح کنند-افرادی که مومن خوب بودندبا پیامبران صلواته الله علیهم اجمعین خوب رفتا ر کردند وعدهای مخالفت کردند ویامنافق بودن- انطورکه حدیث میفرماید-ظاهری میش وباطنی گرگ که اینها هستند که دبه در میاورند-قبل از قوم یهود- غالبا مشرک ویا بت پرست بودن- وتا اخر عناد داشتند وتعدادانکی مومن- بودن ولی بیشترین – پیامبران برای قوم یهود بوده است که درحدود نودهزار درحدیث امده است وانواع واقسام شخصیت هارا داشته اند-لذا قران بیشتراز انها نمونه میاورد که مسلمان بخوبی درک کنند که با پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم باید چگونه رفتار کنند-بعنوان مثال قرانمیفرمایدئ بعضی از اهلکتاب معجزه وایاتی که می اید ایمانی بر ایمان انها اضافه میشود وعدای برعکس قلب انها سختر وخشنتر وضد پیامبران میشود ایمان درقلب مومن تامدتها عاریه است اینها چون مریضی که بیادمداوم رژیم بگیرند وخودرا مداوم مداوا کنند بایدایمان خودرا تجدید وتقویت کنند که معجزات برای همین منظور هم است-در زمان حضرت موسی علیه السلام دوقبیله یهوددر شهری زندگانی میکردند- یک قبیله دوستدار حضرت موسی علیه السلام بودن وقبلیه دیگری تعداد یاز حضرت موسی علیه السلام زیادخشنود نبودن-درقبلیه که دوستدار حضرت موسی علیه السلام بود یک زارعی جوان وشاعربود دروصف حضرت موسی علیه شعر میسرود- از قبلیه مخالف فرد به نزد او امد درخارج از شهر وازاوخواست که شعربخواند واورادرضمن شعر خواندن کشت وفرار کرد وهیچ کس متوجه او نشد- افرادقبیله او به نزد حضرت موسی علیه السلام ر فت وجریان را گفتند وگفتند حتما این قاتل از قبیله دیگر استحضرت موسی علیه السلام فرمودند دو فبیله باهم مصالحه کنند وان قبلیه دیه ان را فرد را بدهد وان قبیله قبول نکردند وگفتند دیه ایشان باید قاتل بدهد وحضرت فرمودن من میتوان مقتول را زنده کنم بنفع شما اس که مصالحه کنید ودیه این فرد را بپردازید- وقبول نکردن وگاوی راذبح کردن جالب است گاو انتخاب شد که دران زمان مقدس وجزخدایان بود- ودم گاو که دران احساسای نیست که بعدا دبه در نیاورند که حس زندگانی از گاو منتقل شد به ان فرد زیرا درمصر برای شفا چنین کارهائی میکردن- ان فرد زنده شد وقاتل مشخص کرد  عدهای از افراد قبلیه خودا ش ودیگرقبیله تا انجا پوست گاو ظرفیت داشت به پول طلا دادن جای دیه ولی عدهای ندادند وگفتند زنده شدن ان فردباعث سرشگستگی ما شد حضرت علیه السلام این شاعر زنده کردکه ماراهجو کن وسخت شدن وخواستن حضرت موسی علیه السلام راع ترور کنند حضرت موسی علیه السلام به شهر دیگری رفت وسرانجام بین این دوقبلیه جنگ درگرفت—ادامه دارد


ارسال شده در توسط علی
   1   2   3   4   5   >>   >

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3
خرداد 3
تیر 3
مرداد 3
شهریور 3
مهر 3
آبان 3
آذر 3