بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- امریکاذ لطفا کشور اذربایجان وارمنستان موش ازمایشگاهی نکن- انکاری در دوچنگ ایران وعراق کردی عجیب است بلندگوهای شما سربازان روسی دعوت به امریکا-نمیکند چوباش خواهیدخورد خداوندمنل شمارا دردست شیطان رها خواهد کرد قدری به تعلیمات برجسته اخلاقی مذاهب توجه کنید بنفه دینا واخرت شما است درباره خداوندمنان هم انصاف داشته باشید-
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-دست شوئی کاخ ریاض با دستشوئی عمومی مقایسه کنید اگر جناب عمر زنده بود- این کاخ را باخاک یکسلن میکرد-گرچهتبعیض درمسائل مادی ومالی ونظام طبقاتی را شروع کرد یک رند روزگاربود- یمنی ها سطح فرهنگ شان -بالاتربود مقداری پزشکی بلد بودند- مقداری قضاوت بلدبودند-ومقداری تاکیتک نظامی بلدبودند- این افراد درعربستان دیگر مرجع پزشکی- قضاوت ونظامی غیرهبودند من جمله اقای ابوموسی اشعری اشعری اسم قبیله اشت اشعریان بسیر مشهور هستند وتعدادی ازانها از شیعیان مخلص حضرت علی علیه السلام ئبودد که بفرمان ایشان به قم امدند وزمانی که کاروان حضرت معصومه علیها سلام الله درساوه با مامورین مامون- علیه العنت الی ابد دچار مشکلات شدند اشعریان به کمک انها رسیدند وانهارا به قم اوردند وجای دادند و پذیرائی کردند ومقام انها برای مردم قم تشریح کردند- اسم موسی بهاین علت زیادبود که بعضی ازانها یهودی شده بودند ویهودیان دین غالب الهی بود-کهمداوم با مسحیان درجنگ بودند وقران به انها اصحاب اخدودگفته است- وپنجاه نفر وپنجاه نفر باکشتی به بندر ینبوع یعنی چشمه ها که شهر فراوان خاطر نزدیکی به بحر احمر است کهبت معظم داشت کنار دریا که مثلا قایقسوران وکشتی بان هارا از خطرات مصون نگه دارد وزوار زیادی داشت ومدتی دهم امام حسن علیه السلام انجا بودند وخدمت رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم میرسیدند ومسلمان میشدند- ایشان در استحکام حکومت جناب عمر زیادکار کرد- انزمان منازل درب چوبی نداشتندولیبعضی یک هشتی یعنی هشت ظلعی پیچارد درست میکردند انجا میستادند وندا میدانند وبعدا یکپرده به درب میزدند جناب اقای ابوموسی بهدرب خانه اقای عمر میرفت وندای الله اکبر میداد وجناب اقای عمر باسرعت بدرب منزل میامد وباسلام وصلوات ایشان به داخل منزل هدایت میکردولی کم کم یایک خانه برزگ خرید یا یک خانه بزرگ ساخت وکناار دیوار یک سکوی بزرگ احتمالا با سقف کوتاه زد که جای مهمانخانه عمل کند دراوقات بیکاری انجا می نشست وبامردم ارتباط ایجاد میکردجناب ابوموسی اشعری پس ازمدتی بدرب خانه میرفت که از چوب بود وهرچه الله اکبر میگفت جناب اقای عمربیرون نمیامد ومدتی درروی سکوی نشسته بود یک دفعه رفت وجناباقای عمر مقداری بنائی بلد بود داشت کنار وروی سکوی را سنگ میگذاشت ابوموسی به ایشان گفت من مطلب مفصلی دارم که میخواهم بگویم-جنابعمر گفت من الان کاردارم مخلص کلام گفت .یشانفرمودندامکان نداردپس برای وقت دیگر- ایشان بهنزد دوستانخود رفت واز جناب عمر گله کرد وجریان گفت وگفت چه میشود کرد گفتندفلان هیچ کار باید صبر کرد وایشان حناب عمر برا یانکهاز عربستان دورشود وصفحه نگذاردبه کوفه منتقل کرد- وجای ایشان زیدبن ثابت شد انهم یک حریفی عجیبی است- احتمالا اهل شام باشد بهربان عبری وسریانی مسلط بوده است وحسابادر بسیارکار گشته وتاجار بسیارقوی بود هاست که برای تجار کار میکرده است احتمالا یهودی بوده است خیلی نصایح وحکمت بلدبوده است- که جناب عمر را مات ومبهوت میکرده است وجناب عمردرنزدایشان شاگردی میکرده است ومداوم ازایشان تعریف میکرده است که مایه اعجاب اصحاب شده بود اصحابایان رامتحان کردند وتنها چهل حدیق وتعدای ایات قران حفظ بود ول یپیند واندرز زیایدبلدبود ومردم شناس بود وبخوبی درزمان معین چاپلوسی میکرد – جناب عمرفرمودند من ایشان برای خلیفه بعداز خود انتخاب کردم- زمان عثمان به ایشان گفتند که زیدبن ثابت مشاورخود کن بنظر حقیر گفت کهمناز او زرنگتر وگرگتر هستم ونمیخواهم که پیشرفت های من- به اسم اوتمام شود- درخطرات اورادعوت میکرد وبرای پند ونصیحت یکصد هزار اندی دینار طلا به اومیداد که دانشمندان وعلما دلیل ان این میداستند-که حق سکوت میداده است درباره کارهای اقای عثمان چیزی نگوید- وبخوبی تعریف کند-عثمان ابومسی را درهمان پست فرمانداری کوفه نصب کرد که کاری بهاونداشته باشد ودور باشد واورا فرمانده نظامی کرد که درایران بفتوحات دست پیدا کند وایشان شهرهای زیادیرا گرفت اما شهراصفهان مسلمل کار حضرت سلمان فارسی است کهخواستند به ایشان نسبت بدهد ویزدهم کارسعدبن ابی وقاص است-که بازخواستندبه ایشان نسبت بدهند اما فتوحات هنر ایشان نیست جمعه انزمان دوقطبی بود مردم فقیر ضد شاهزادگان ساسانی بودندوطرفداران ساسانیان که اندک بودند وفقط شهریزدرا میگویند که مساوی بودن-شهر دیوار وقلعه نداشتند- متوجه شدهبودند که مسلمانان ناجی مردم فقیر هستند—ادامه دارد-
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات- شخصی است-گریه گردن برای امام حسین- علیه السلام ایا ثواب داردامام صادق(ع) فرموده است کسی که یادی از حضرت حسین بن علی (ع) نزدش بشود و از چشمش به مقدار بال مگسی اشک خارج شود، اجر او بر خداست و حقتعالی به کمتر از بهشت برای او راضی نیست.
به گزارش مشرق، انسان در طول زندگی خود از بدو تولد تا پایان حیات خویش همانگونه که نیاز به خنده و شادی دارد، نیاز مبرم به گریستن و اشک ریختن دارد تا به احساسات خود و نیازهای روحی و معنوی خویش بازتاب بدهد، دو نیاز مهمی که برای سلامت جسم و روانمان هرگز نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم.روانشناسان ودکتر درغرب میگویند حادثه اگر سخت بود ممکن است عضلات تنفسی قفل شود واگر زودبازنشود فرد ممکن است سکته-مغزی یا قلبی کند فرد را یاکتک بزنید ویاسرانگشتش سوز در مورد تأثیرات گریستن و جنبههای مثبت و منفی آن یافتههای قابل اعتنایی وجود دارد. گریستن بهعنوان یک رویداد رفتاری تحت تنظیم و کنترل دستگاههای سمپاتیک و پاراسمپاتیک صورت میگیرد. گریه در عین حال که با تسهیل بهبودی فرد نقشی تعادل آفرین ایفا میکند، حالت برانگیختگی اجتنابی بالایی بهوجود میآورد که موجب انگیزش رفتارهایی میشود که به گریستن خاتمه میدهند. به عبارت دیگر همراه گریه آمیزهای از احساسات و حالات مثبت و منفی تجربه میشود. پژوهشهای آزمایشگاهی اثرات فیزیکی گریستن را روشن کرده است. گریه با آهستهتر کردن تنفس اثرات آرام بخش دارد ولی تعریق و افزایش ضربان قلب همراه گریه مشابه تجارب ناخوشایند ناشی از استرس، تهییج وبرانگیختگی است امّا جالب است که این اثرات منفی زود گذرند و تأثیرات جسمانی آرامکننده دیرپاتر هستند و بیشتر طول میکشند. اژه «بُکاء» در قرآن نیامده است، اما کلمات همریشه با آن هفت بار به کار رفتهاند از این میان دو آیه در وصف هدایت یافتگانی است که به هنگام تلاوت آیات الهی برآنان، خاشعانه میگریند. در قرآن دوبار نیز لبریز شدن چشم از اشک (تَفیض مِن الدَّمْع) به کار رفته که یک مورد آن در وصف و تمجید برخی کشیشان و راهبان مسیحی، به هنگام شنیدن آیات قرآنی، است. همچنین واژههای تضرع، حزن و کلمات همریشه با آنها مکرر در قرآن به کار رفته است. از نظر قرآن، گریستن از خوف خداوند و با تضرع به درگاه او روی آوردن امری پسندیده است. گریستن در موقع تلاوت قرآن نیز مستحب دانسته شده و در روایات توصیه شده است. از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که قرآن را با گریه تلاوت کنید، و اگر به گریه نمیافتید حال گریه به خود بگیرید. ن بزنید-
گفته میشود کسانی که از سلامت روانی برخوردارند خنده و گریه آنها در زمان و مکان مناسب اتفاق میافتد و کسانی که قادر به خندیدن و یا گریستن در شرایط و موقعیتهای مناسب نیستند دچار نوعی افسردگی و یا اختلال در بعد روانی هستند که باید از طریق تصحیح عادتهای غلط و طی کردن دورههای روان درمانی لازم، خود را به سطح طبیعی برسانند. اژه «بُکاء» در قرآن نیامده است، اما کلمات همریشه با آن هفت بار به کار رفتهاند از این میان دو آیه در وصف هدایت یافتگانی است که به هنگام تلاوت آیات الهی برآنان، خاشعانه میگریند. در قرآن دوبار نیز لبریز شدن چشم ازاشک (تَفیض مِن الدَّمْع) به کار رفته که یک مورد آن در وصف و تمجید برخیکشیشان و راهبان مسیحی، به هنگام شنیدن آیات قرآنی، است. همچنین واژههایتضرع، حزن و کلمات همریشه با آنها مکرر در قرآن به کار رفته است. از نظرقرآن، گریستن از خوف خداوند و با تضرع به درگاه او روی آوردن امری پسندیدهاست. گریستن در موقع تلاوت قرآن نیز مستحب دانسته شده و در روایات توصیهشده است. از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که قرآن را باگریه تلاوت کنید، و اگر به گریه نمیافتید حال گریه به خود بگیرید. توانایی بر گریستن فضیلتی خاص شمرده میشد و نشانهای از شوق دینی و تفضّل الهی بود: «نه هر طالب تواند اشک ریزی». گفته میشود گریستن خاشعانه توفیقی از جانب خداوند است نیز ازثابت بُنانی نقل شده است: در چشمی که نگرید خیری نیست. در روایت است که حضرت رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم در دعا از خداوند میخواست که او را چشمانی گریان عطا کند تا با ریزش اشک قلب صاف گردد «اللهم ارزقنی عینین هطّالتَینِ تشفیانِ القلب بذرف الدمع من خشیتک»،.و به همین مناسبت، حدیث «تَباکی» نزد همگان حدیث صحیحی به شمار آمده است: «بگریید، وگرنه به گریستن تظاهر کنید» (ابکوا فان لم تبکوا فَتباکوا). سابقه حدیث تباکی احتمالاً به قول اسحاق نینوایی باز میگردد که گفت: «اگر در دلت اندوهی نیست لااقل چهرهات را با غبار غم بپوشان.»-خداوندمنان به دشمنان خود میگوید وقتیکهمردند نه زمین ونه اسمان برانها نمیگرید- یعنی اهل زمین واهل اسمان پس گریه نشان ارزش فرد است- چه کس بالاترا بدون تردید یکی از مصیبت های جانسوز و فراموش نشدنی در تاریخ اسلام، حادثه جان گداز عاشورا و کربلاست. به طوری که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بارها درباره این حادثه سخن فرموده و ضمن پیشگوییهایی از چگونگی وقوع آن، بر شهادت مظلومانه فرزندشان امام حسین ـ علیه السّلام ـ اشک ریختهاند.
در این فصل نگاهی خواهیم داشت به سیره آن حضرت درباره حادثه کربلا به نقل از منابع معتبر اسلامی ز پیامر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم وائمه اظهارعلیهم السلام-حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه والسلم برای عموی خود حضرت حمزه سید الشهدا رحمت الله علیه گریان شدند وفرمودندبرای ایشان روضهخوانی شودودر روضه ایشان شرکت کردند پس روضه خوانی وگریان بودند درست بوده است حضرت زهرا علیه السلام مکرر به کوه احد میرفتند وبرای حضرت حمزه سیدالشهدا علیه السلام گریان بودند- وبرای پدر بزرگوارارشان بسیار گریان بودند—میدانیم تنها حضرت فاطمه سلام اله علیها خطاب امد که خداوندمنان از ایشان راضی است این خطاب بالاترین درجه لطف الهی است از بهشت بالاتر است اقاین سنی مداوم نفرمائید مومنین بهبهشت عدن میرونند بهشت عدن مخصوص چهارده معصوم علیهم السلام است-کههرکس انراببییند اگر مرگ بود بلافصله سنگکوب کرده بود ودیگربهشت لذتی برای اونداشت—حضرت یعقوب علیه السلام برای حضر یوسف علیه بقدری گریه کرد چشمانش کورشد درانجیل میگوید مدتی حضرت عیسی علیه السلام بامادر گرامی اش ویک دوست اش به کوه لبنان رفتندپسا ز تبیلغ حضرتمریم علیها لسلام الله بعلت کهولت و ناتوانی پائین ماندند- حضرت مسیح علیه السلام ودوست اش به بالای کوه رفتند وچهل شبانه روز خداوندمنان را عبادت کردند وپس بهپایئین کوهامدند ومتوجه شدن حضرت مریم سلام الله علیها فوت کرده است ایشان بشدت شوکه شدند وگریان شدند وپیراهن چاک زدند وگفتند من دیگر عمری نمیخواهم وخواستندباسنگ برسر زنند دوست اش خیلی تعجب کردکه رسولی چون شما بعیداست ودرضمن اگر رحلت کنید مردم منرا مقصر میدانند وتاحدی حضرت عیسی علیه السلام ارام شد زمانی که حضرت یحیی السلام به شهادت رسید ومردم متوجه شدندمدت های زیادی –گریان بودند وکاخ را برسراش خراب کردند-حضرت ادم علیه والسلام وحضرت حوا علیها السلام چندین قرن برای شهادت حضرت هابیل گریان بودند و تاخداوندمنان حضرت شیث رابه انهاداد درشهاد امام حسین علیه السلام کل بهشت سیاه پوش شد وحوری ها بهصورت لطمه زدندیعنی سیلی که صورت ریاسرخ میکند ویا مجروح میکند وگریان بودند مطلب زیاداست اما گریه نکردنکار یهود است که یک روز صد پیامبر صلواته اللهعلیهم اجمعین همگی بازار بستند وکارهارا رها کردند واین صدانبیای اعظام علیهم اجمعین در یک اخوری دست بسته رها کردند وعلوفع خشک را اتش زدن ودرب را بسیتن وسپی سقف رابرسرانها خراب کردند مومنین شروع به گریه کردندگفتن حق گریه کردن ندارید وگرنه یااخراج میشوید ویا کتک میخورید-انها بایدمطیع دستورات مامیبودند وچون اطاعت نکردن حکم انها کشات است ابوسفیان ریشه یهودی دارد و ایشلن برای کسانی درجنگ کشته شدن گریه کردند قدغن کردند وهرکسی گریه میگردکتک میخویرد وپول قابل ملاحظه ازاو میگرفتند وبعدا این بدعت که برای شهیدان وشخصیت وفامیل گریه نکنید احادیثی را جعل کردند خداوندمنان میفرماید من حالت گریه میاورم ومچنین حالت خنده را پس نمیتواد امری بد باشد بلکه امری مبارک است وحضرت داوود علیه السلام بخاطریک قضاوت عجولانه که مورد خطاب الهی واقع شد سال هاگریان بود-مخالفت باامر الهی است -حضرت علی علیه السلام- زمانی که پیامبر اکرم صلواته الله علیه السلام به حضرت علی علیه السلامفرمودند منرا راست کنید ومن به سینه شماتکیه بدهم – درب زدندحضرت فاطمه علیها السلام دم درب رفتد جوانی خوشرو را دیدند فرمودنداجازه میدهید که من وارد شوم وجویای حال پیامبر اکرم صلواته الله علیه واله والسلم شود حضرت فاطمه الهعلیها فرمودن حال پدرمن خوب نیست ایشان گفتندمن میروم چند دقیقم یایم ودرب را بستند پیامبر اکرم صلواته لله علیه واله والسلم فرمودند فاطمه جان درب راباز کن واجازه بده بیاید این کسی است خانه های را خالیمیکند وتعاریفی کردند حضرت فاطمه سلام علیها بیهوشن وگریان شدند ودرب راباز گذاشتن ایشان مودب بود وپساخرین نصایح پیامبر اکرم صلواته الخعلیه که بصورت سری برای خاندان خود کرد-ب چندلحظه قبل حضرت جبرائیل علیه السلام نازل شدهبود وپیامبراکرم فرمودند برادرم جبرائیل درزمان سخت منرا رهاکرد- ایشانماداشتیم بهشت راترئین میکردیم ایشان فرمودندمن ناراحت امت خودم هستم حضرت جبرائل علیه السلام فرمودندکه الساعه بهعرشمیروم وپیام شمارابه خداوندمنان میرسانم- ورفت سریع بازگشت فرمودند خادون جل وجلاله الشریف فرموده است بقدری که بخواهی من میبخشم-پیامبراکرم صلواته الله علیه والسلام-حال راضی شدم حضرت عزرائیل علیه السلام کارت را شروع کن وجاب اس که روح حضرت صلواته اله علیه السلامخارج میشد علی علیه السلام میدیدحضرت رسول یک سولفه کردن خون از دهان بیرون امد که نشانه مسموم بودن است حضرت علی علیه السلام چون تمام بدن رسول اکرم صلواته الهعلیه واله والسلم طاهراست ان خون به سینه وصورت خودزدندکه چهره سفیدشده ایشان رامتوجه نشوند وبیهوششد ویک دفعه روح پیامرکرم صلواته الله علیه واله والسلم زنده درمقابلخوددیدن وبه ایشان گفتندهرچیز خاصی راخواستی ازمن بپرس تاایشان سرش گرم شود واسراری عظیم پرسیدندوگریان شدند-
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-نظر ابوموسی آن بود که عبدالله پسر عمر بن خطاب را به خلافت برگزینند که داماد وی بود. اما عمرو عاص معاویه را پیشنهاد کرد که ابوموسی گفت که وی شایستگی آن را ندارد. [94]
عمرو عاص از مظلوم کشته شدن عثمان و ولی دم بودن معاویه و خویشاوندی او با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخن گفت (منظور وی امحبیبه دختر ابو سفیان بود که پس از درگذشت عبید الله بن جحش، در سال هفتم هجرت به همسری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درآمد.) [95]
و سرانجام پسرش عبدالله را به خلافت پیشنهاد کرد که بار دیگر با مخالفت ابوموسی مواجه شد. [96]
پس از بحث و مذاکره طی روزهای متوالی میان حکمین و نگرانی یاران وفادار امام علی (علیهالسّلام) از عمل کرد ابوموسی و هشدار آنان درباره ی نیرنگ عمرو عاص به ابوموسی، دو حکم نتوانستند بر شخص واحدی اتفاق نمایند، نهایتا ابوموسی پیشنهاد کرد که: علی (علیهالسّلام) و معاویه را از خلافت خلع کنیم و کار را میان مسلمانان به شوری واگذاریم. عمرو موافقت کرد و گفت: «کاری است که صلاح مردم در آن است.» [97]
به روایت دیگر آن دو با توافق در مورد انتصاب عبدالله بن عمر به خلافت از یک دیگر جدا شدند. [98]
در پی اقدام ابوموسی برای معرفی عبدالله بن عمر به خلافت، ابن عمر طی نامهای به ابوموسی اظهار داشت، کاری که عمر وی را از آن نهی کرده بدان وارد نخواهد شد. ابن عمر در این نامه -که در اصالت بخشهایی از آن میتوان تردید کرد- امام علی (علیهالسّلام) را شایسته تر از خود به خلافت دانست و ابوموسی را به تندی سرزنش کرده و در نزاع امام علی (علیهالسّلام) و معاویه، امام را بر حق دانست. ابوموسی به ابن عمر جواب داد که این کار را برای رضای خدا انجام داده و قصد قربت به خداداشته نه قصد قربت به وی. [99]
معاویه که از مخالفت اصحاب برجسته امام علی (علیهالسّلام) با انتخاب ابوموسی اطلاع داشت، برای جلب نظر ابوموسی در نامهای به او نوشت: عمرو بن عاص با من بیعت کرده است، به خدا سوگند اگر تو نیز با من بیعت کنی دو پسرت را یکی بر کوفه و دیگری را بر بصره میگمارم و هیچ دری بر روی تو بسته نخواهد شد و همه خواستههای تو برآورده میشود. اما ابوموسی پیشنهاد معاویه را نپذیرفت. –جهالیت اعراب پساز رحلت جانسوز رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم تنها متعلق به کوفه نبوده است-جهان انروز چنین بوده است واعراب هم درصدر جاهلیت واقع شدهبودند وکم کم به ان سمت رفتند-ابومسی اشعری درتحکیم حکومت جناب عمروعثمان کاری برجسته کرد وریس دفتر خانم عایشه بود حرفهای ایشان منجمله در جعل کردن مقداری از ایات قران که توسط خان عایشه مطرح شد ایشان ا نرا تائید کرد-تائید گرد ودستورات ایشان راهم اجرا میکرد وچون از حکومت کوفه توسط علی علیه السلام بعلت اعتراض مردم-برکنار شد باندیمنی های ضد علی علیه السلام رابوجودارد وتاخرعمرمخالفت با ایشان ودرتائید خانم عایشه بود-حال تاریخ درکشورهای عربی وغیر عربی درحال تکرار است وبدانند نتجه ای-کوتاه مدت خواهند داشت انشاالله[93]
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است-نظر ابوموسی آن بود که عبدالله پسر عمر بن خطاب را به خلافت برگزینند که داماد وی بود. اما عمرو عاص معاویه را پیشنهاد کرد که ابوموسی گفت که وی شایستگی آن را ندارد. [94]
عمرو عاص از مظلوم کشته شدن عثمان و ولی دم بودن معاویه و خویشاوندی او با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سخن گفت (منظور وی امحبیبه دختر ابو سفیان بود که پس از درگذشت عبید الله بن جحش، در سال هفتم هجرت به همسری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درآمد.) [95]
و سرانجام پسرش عبدالله را به خلافت پیشنهاد کرد که بار دیگر با مخالفت ابوموسی مواجه شد. [96]
پس از بحث و مذاکره طی روزهای متوالی میان حکمین و نگرانی یاران وفادار امام علی (علیهالسّلام) از عمل کرد ابوموسی و هشدار آنان درباره ی نیرنگ عمرو عاص به ابوموسی، دو حکم نتوانستند بر شخص واحدی اتفاق نمایند، نهایتا ابوموسی پیشنهاد کرد که: علی (علیهالسّلام) و معاویه را از خلافت خلع کنیم و کار را میان مسلمانان به شوری واگذاریم. عمرو موافقت کرد و گفت: «کاری است که صلاح مردم در آن است.» [97]
به روایت دیگر آن دو با توافق در مورد انتصاب عبدالله بن عمر به خلافت از یک دیگر جدا شدند. [98]
در پی اقدام ابوموسی برای معرفی عبدالله بن عمر به خلافت، ابن عمر طی نامهای به ابوموسی اظهار داشت، کاری که عمر وی را از آن نهی کرده بدان وارد نخواهد شد. ابن عمر در این نامه -که در اصالت بخشهایی از آن میتوان تردید کرد- امام علی (علیهالسّلام) را شایسته تر از خود به خلافت دانست و ابوموسی را به تندی سرزنش کرده و در نزاع امام علی (علیهالسّلام) و معاویه، امام را بر حق دانست. ابوموسی به ابن عمر جواب داد که این کار را برای رضای خدا انجام داده و قصد قربت به خداداشته نه قصد قربت به وی. [99]
معاویه که از مخالفت اصحاب برجسته امام علی (علیهالسّلام) با انتخاب ابوموسی اطلاع داشت، برای جلب نظر ابوموسی در نامهای به او نوشت: عمرو بن عاص با من بیعت کرده است، به خدا سوگند اگر تو نیز با من بیعت کنی دو پسرت را یکی بر کوفه و دیگری را بر بصره میگمارم و هیچ دری بر روی تو بسته نخواهد شد و همه خواستههای تو برآورده میشود. اما ابوموسی پیشنهاد معاویه را نپذیرفت. –جهالیت اعراب پساز رحلت جانسوز رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم تنها متعلق به کوفه نبوده است-جهان انروز چنین بوده است واعراب هم درصدر جاهلیت واقع شدهبودند وکم کم به ان سمت رفتند-ابومسی اشعری درتحکیم حکومت جناب عمروعثمان کاری برجسته کرد وریس دفتر خانم عایشه بود حرفهای ایشان منجمله در جعل کردن مقداری از ایات قران که توسط خان عایشه مطرح شد ایشان ا نرا تائید کرد-تائید گرد ودستورات ایشان راهم اجرا میکرد وچون از حکومت کوفه توسط علی علیه السلام بعلت اعتراض مردم-برکنار شد باندیمنی های ضد علی علیه السلام رابوجودارد وتاخرعمرمخالفت با ایشان ودرتائید خانم عایشه بود-حال تاریخ درکشورهای عربی وغیر عربی درحال تکرار است وبدانند نتجه ای-کوتاه مدت خواهند داشت انشاالله[93]
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- نیم نگاهی به توهین بهعظمت هستی وشاهکار خلقت الهی حضرت محمد صلواته الهعلیه واله والسلم وتسلیت به عظمتی دیگر امام حسن عسگری صلواته الله علیه واله والسلمپساز شهادت جانسوز امام حسن عسگری رحمت اللهعلیه که مقاله ای خاص میطلبد جنگ تبلیغاتی وفرهنگی واعتقادی شروع- وتعداد زیادی ادعا کردند که امام الزمان هستند ویانیب امام الزمان هستند که یکی از انها- بسیار شمعور است وقبلا ازیاران امام علیه السلام بوده است شلمغانی است همانطور رهبر مغز وفرهیخته رحمت علیه فرمودند جنگ نرم یعنی با نرم افزار نرم وسیاست نرم-جنگ اصلی است- .اقتصادبه کمک جنگ نرم میاید- همین سبک درزمان حسن عسگری علیه السلام است- اقتصاد درست میشود ولی جنگ نرم کمی مشکلتر است که درحقیقت رهبر ی ان باخداوند منان است- وبایدمقاله به مثل کرد-اول باید قانون اساسی فرانسه بباد انتقاد گرفت بسیارتاثیر گذار است ودوم جنایات فرانسه درجهان بخصوصدر کشورهای اسلامی افشا کرد وپس اسلام عزیر بهخارجیا معرفی کرد وعظمت کارخودمان را برخ انها کشید-قران مجید میفرماید هر ضربه فکری وفرهنگی وکارهای تخریبی میکنند که چراغ دین خاموشود- وبسیار حساب شده است ومن انراتبدیل به شعله ور کردن اش میکنم لذا علمل میفرمایندهر مذهبی درطول تاریخ ازبین رفت درحقیقت مذهب راستین نبوده است اما هرضربه دقیق شما به انها بزنید نمیتوانند جبران کنند-ودرحدیث تامدتی که نابودنشدندنام انها نبریدخودبخود درافکار مردم نابود میشوند زمانی که میبرید مانندملعون معاویه ویزید علیهم لعنت الله باعث زیادشدن اتش جهنمی برای انها است - ,اثری ندارد درزمان امام علیه السلام فشار اقتصادی بر شیعیان زیاد شد ودراوائل که محدودیت زیادنبود بیشتر برای مسائلاقتصادی خدمت حسن عسکری صلواته الله علیه واله والسلم میامدند- ویامشورت درمسائلی ورفع ابهام بخاطر مذاهب وفرق منحط – جلوی این کارراهم گرفتندولیتصور میکردند امام محبوبیت اش کم میشود-اوائل شد ولی کم کم امام راه حلهای جدید-پیدا کرد توسط وکلا مسائل را حل میکرد دریک کتاب خواندم امام بهکی از وکلای خود فرمودندبه فلان جوان مثلا چهارصد درهم بده تا یک کنیز بخرد- وکیل ان جوان را پیدا کرد که اصلا مذهب شیعه ندارد- انجوانرا پیدا کرد نامه ای به او دادکه بنزد اش بیاید ان جوان امد و وکیل چهارصد درهم راداد وازاو قبض خواست-جوان تعجب کرد وگفت برای چه این پولرا بهمن دادی- ایشانگفت بروی وکنیز بخری ؟ انجوان مات ومبهوت شد وگفت شمااز کجا فهمیدی کهمن میخواهم کنیز بخرم وفقط چهارصد درهم کم دارم مگرشما علم غیب داری – ایشان ناما امام علیه السلام به ایشان نشان داد- ایشانگفت پس چی شیعیان-مداوم از امام مینالند؟؟من شیعه شدم واز امروز برای امام تبلیغ میکنم ودستگاه به من مشکوک نخواهدشد لییک جوان بیست وچنسال اینهمه ابهت وکاریزمای عجیب که امام علیه السلام دیده میشد مگر انکه درباره ایشان راحضار کند ازدم خانه تا دربار وکاخ دوردیف گار میایستادند یک کوچه باز میکردند امام سوار براسب درداخل این کوچه حرکت میکردند ومردم از خودبیخود میشدندومیخواستندصف را پاره کنند وبه امام برسند-امام علیه بهانها نگاه نمکیرد وبادست انهارابهعقب رفتن تشویقمیکرد اعراب به پیرمردان که شیخ میگویند اهمیت میدادند نه به جوانان-چه قدرتی دارد که خودنمیبازد وپیران خودرا درمقابل ایشان کودک احساس میکنند ابهت الهی است نهانکه اسم ایشان بنام امام مطرح شده است-این حدیث از ایشان است-فرمودند- حق وحقیقت- را هیچ صاحب مقام عزیزی ترک وها نکرد مگرانکه ذلیل وخوار گردید وهم چنین هیچ شخصی حقرا به اجر درنیاورد مگرانکه عزیز وسربلند شده است—اما یک نشانهدراینترنت گفته شده است درامریکا تا قبلاز انقاب اسلامی فقط چهار دانشگاه- تخصص اسلامی میدادند درغرب غالبا درادیان شناسی ضعیفترین دین اسلام بود ودرخارج کسی کتاب درباره اسلام بندرت مینوشت امامروزه تمام دانشگا ه ها ی امریکا موظف هستند درباره اسلام تخصصی کارکنند ومداوم تحقیقات خودرا به مراکزخاص بفرستند- سری به شرکت چاپ امازون بزنید وبخش اسلام جستچو کنید ملاحظه میکند چقدرکتاب درباره اسلام که افرادامریکائی تحقیق کردند نوشته شده است- که بعضی ازانها جزوه پرفروشترین کتاب های اسلامی وادیان شاسی است جنگ نرم انها از اراینجهت درحال اوج گیری است ومداوم سمینار وکنفرانس درداخل دانشگاه ها ترتیب میدهند-
بسم الله الرحمن الرحیم-نظریات شخصی است- منش وهابیت-که انرا محافظه کار افراطی- دست راستی افراطی- سطحی وباخشونت زیاد وحرام های زیاد- اصوگرا و بازگشت به صدر اسلام وتوحید خالص- بسیارفرقه گرا از مذاهب اسلام نباید تقلیدشود که دچار شرک خواهند شد- اولین گروه که درجهت دین خالص صدر اسلام بودند سلفی هابودند وسلفی –بعد تبدیل به تکفیری ها افراطی شدند- وهابیت ریشه درسلفی داشت که امروزه انها یک جریان پست ونفرت انگیزی را بوجود اوردن که تاحدی از تکفیری ها تقلید کردند- - -رفتار واعمال واحکام دیگر مذاهب اسلامی هم شرک میدانند- وبیشتر دین خود را از حنبلی هائی که پیرو عقاید ابن تیمیه بودند گرفته شده است- که در زمان تسلط عثمانی ها این عقاید مطرح بود-ترکیب عقاید ابن وهاب ونظریات خاندان سعود برای همیشه ماندگار شد-وتمدن اسلامی را دگرگون درجهت بی ارزش کردن وکاستن از ارزش های والا ی ان کرده است-بعدا بیان خواهد شد که گل دادن به کسی حرام است وجلوی کسی ایستادن حرام است-امروز اصطلاح وهابی رارد کردند-که باعث جدال وستیز میشود وتحصی کرد ها اصطلاح سلفی رابکار میبرند- ویا موحد بودن-واصطلاح توحیدی برای اصول واحکام بکارمیبرند واندکی ابن وهاب از فقه حنفی عثمانی تاثیر گرفته است-دقیقا بهائیت در همین ردیف عمل کرد که حکومت قاجار راازکاربی اندازدادوجلوی پیشرفت دین اسلام رابگیرد و دین ملت رابازوربهائی کند-ادامه دارد