بسم الله الرحمن الرجیم- دو خاطره – یک رستوران بالای شهر تهران نزدیک ظهر دونفر میایند که غذا بخورند – گارسون که میاید که غذارا بیاورد میگویند که اگر یک اعلامیه ام رحمت اللله علیه را بیاوری من قیمت غذا را دوبرابر حساب میکنم – یک مغازهنزدیک انجا بوده است که اعلامیه اما رحمت الله علیه را توزیع میکرده است یک اعلامیه میگرید ومیاورد به ایشان میدهد ایشام میگوید یک چمدان سیاه میخری که مشخصات اش را میدهد وپشت پیکان میگذاری وسر ساعت وازده درفلان گوشه میدان مایستی ماشینی با فلان مشخصات میاید ان چمدان سیاه اور اباچمدان خودات عوض میکنی ایشان این کاررا میکند واعلامیه هارا میاورد ومیدهند به همان مغازه دار فقط هشتائی برای خودشان بر میدارد مغازده دار بلافاصله یک صدتای انرا را تا میزند وداخل زرورق قرمز میپیچد وروی ان مینویسد لطفا درمنزل بخوانید به یک مشتری که مال اطراف تهران برای عمده خریدن امده بود میدهد ومیگوید صدمتر به بالاتر انرا توزیع کن وبگوی انرا دقیق بخوانید وبه ان عمل کنید وجایزه بگیرید وسه ماهئ اینجا پیدایت نشود وایشان هم توزیع میکند وهمه فکر میکردند انرا میخوانند وتوسط تلفنی که در داخل ان است متوجه نحو گرفتن جایزه میشوند یک جوان شیر پا ک خورده دروسط راه وسوسه میشود وانرا باز میکند ومیبنید که این اعلامیه است مدتی باخوداش فکر میکند چه کند والبته عدهای باز کزده بودند وانراخوانده بودند کنار باغچه رها کرده بودند به فکر میافتد که کلانتری محل اش که کمی هم دور بوده است برود وجریان را بگوید ومیرود و جریان را میگوید کلانتری اعلامیه را به ساواک میدهد وساواک ژش از نیم ساعت بعد یک تیم به محل ارسال میکند واین تیم شروع میکنند از مردم سئول کردن که اگر اعلامیه دارید یکی هم به ما بدهید بعضی ها فحش میدهند وبعضی خیره نگاه میگنند میروند وبعضی هم میگویند اعلامیه ای به ما ندادند مدتی بالا وپائین میرود اتفاقا یکی از شاگردان رستوران بیرون میاید ومتوجه جریان میشود وبه مغازه دار زنگ میزند که دنبال تو امدند فرار کن ایشان میگوید شما متوجه نیستید مهم نیست بعدا شرح میدهم وظهر ساواکی وارد مغازه میشوند وگرم گفتگو بودند وشاگردان رستوران متوجه میشوند که اینها ساواکی هستند کی از اینها به دستشوئی میرود ودستشوئی هم شلوغ بود است یکی از شاگرد رستوران هم به دست شوئی که میرود متوجه میشود که فرد ساواکی کتاش را به به جالباسی اویزان کرده است ومیرود ویک اعلا میه تا میزند ودرچیب کوچک او قرار میدهد ساواکیها میرونند یم ساعت بعد میاییند وشروع میکنند تمام افراد داخل رستوران را تفتیش کردند وحتی داخل اشپزخانه را میرونند وبعد زنگ میزنند که اگر شما فردی که در خیابان اعلامیه را پخش کرده است به دام بندازید 14000 تومان جایزه دارید- بعد ازمدتی کی دوجوان با ما شین بزرگ میانید بین رستوران وان مغازه کنار خیابان جلوی یک مغازه پارک میکنند جوان با عصبانیت به جواتن دیگر میگوید فنر شیشه خراب است ودرکچه بعدی میفروشند برو بخر بیا مغازه دار متوجه میشود که انجا چنین مغازهای نیست واینها ساواکی هستند و جوان مشغول بالا وپائین کردن شیشه میشود جوان میاید انجا مغازهای نیست عصبانی میشود میگوید حتما کوچه بعدی است مداوم میرفته وباز ان جوان داخل ماشین چیزی میگفته است تا انکه صاحب مغازه عصبانی میشود ومیاد مگوید من شیشه رابلد هستم درست کنم واین جا چنین مغازه ای نیست جوان میگوید که اولا من مزاحم شمانیستم ایشان میگوید چرا هستی من ماشینم را ازترس اینکه به او راننده های ناشی نزنند توی کوچه گذاشتم ودرثانی جلوی رفت وامد مشتری منرا گرفتهاید جوان میاید وایشان مگوید پشت فرمان بنشین من گویا اشتباه کردم ومیرونند