بسم الله الرحمن الرحیم-یک خاطره- درسال پنچم دبیرستان شاپور سابق شهر شیراز معلم شیمی ما جناب مرحوم کازرونی بود ایشان پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه تهران در ازمایشگاه های زیادی من جمله اداره اب تهران سابق کار کرده بود وسیار مبرز در کار ازمایشگاهی بود بطوریکه در ظرف یک ساهت سیتا چهل ازمایش میکرد باسرعت وبدون نگاه کردن به لوله های ازمایش میکانیزم عمل را شرح میداد بعد ایشان وارد اموزش وپروش شده بودروزی توی ازمایشگاه دبیرستان بودیم ایشان درحال ازمایش بودند در زده شد درب را ایشان باز کرد یک عرب تنومند باچشمان عقابی ویک ابهت عجبی وبا نگاه بسیار کنجکاوانه به ما نگاه میکرد وهراه ایشان یک مترجم ایرانی ونمایده اداره کل اموزش وپروش شیراز همراه ایشان بود که جوان تازه فارغ التحصیل بود وبالبخندی از ته دل فرمودند ایشان وزیر اموزش وپروش عربستان سعودی است وبه شیراز امدند تاز نحو اموزش ما اطلاعاتی کسب کنند بازی های امریکائی- جناب کازونی بعد از شرح دادن یک مقدار اسیدوبا باز ترکیب کرد ویک صدای ترقه در امد یکدفعه من متوجه شدم لبنان ایشان تکانمیخورد ورنگش مثل گچ شده به دیوار تکیهداد جناب کازرونی فرمودن کولر را روشن کنید ومقداری تصور میکنم ادکلن از توی گنچه به پنبه زدند وبه پیشانی ایشان وزیر دماغ ایشان را گرفتنذ وگفتند ایشان به دفترببرید وهمه ما از تعجب شاخ دراورده بودیم بعد که انها رفتند فرمودند این تعلیمات امریکای استعمار گر است- چندی نگذشت شخصی از دفتر امد که شمارا احضار کردند وایشان میخواهدساعت طلای خودرا به شما بدهد ایشان فرمودند من به ساعت طلا نیاز ندارم وپس از دتی از طرف ایشان یک کارت ویزیت اوردند که چناچه شما بله عربستان بیائیئ چند روز مهمان من خواهید بود وایشان ان کارت درجیب کت گذاشتند