بسم الله الرحمن الرحیم- نظریات شخصی درباره جناب حضرت حافظ ازخلاف امدعادت به طلب کامکه من کسب جمعیت ازان زلف پریشان کردم- خدمت یکی علمای شیراز بودم ایشان فرمودند این عیاشی ها متاسفانه هزینه بسیار کم دارد خرج کمر شکن ندارد .جاذبیت بسیار زیاد وعلت پایداری اش این است ریشه درفطرت دارد :" با توجه به اسلام دقیقا اسلام بزرکترین انگشت روی همین موضوع گذاشته است وتمام موارد انرا درقران واحادیث وحتی ادعیه نام برده است- تاریخ تا امروز گواه این مسئله است درحدیث است عصر که میشود شیطان ازکمینگاه بیرون میادید توجه شدی بعداز غروب یک بعد ان که بعد فرعی توجه به عبادت ومطالعه وراز نیازبا معبود است .ومتاسفانه بعد امدن اسلام این مسئله درعمومیت پیداکردن از زمان ساسانیان بدتر شد وحتی درغرب امروز که موریک حرف اول حتی هوش استعداد وبهترین عامل پیشرفت میدانند که ورزش درسایه ان است معتقد هستند هنوز به تمام علوم موسیقی زمان عباسیان پی نبرده اند زمان مغول بدترین دوران ایران از این لحاظ است مردمانی ساده لوح کم فرهنگ به راحتی اسیر گرگان بومی میشدند ودوخصیصه بسیار خطرناک داشتند کی عیاشی بود ودوم درمسائل مذهبی کوچکترین دخالتی نیمکردند وازاین لحاظ ازادی مطلق داده بودند مگرانکه با انهاچالش پید اکنند لذا انواع فرق وعقاید به راحتی بوجود امد در طول تاریخ ایران سک سلسله از نخبگان مداوم میخواستند به خصوص بعد از اسلام درمقابل انها خاکریز بزنند واین سلسله به تجربیات گرانبهاهائی رسید که بهترین شیوه وجذاب ترین انها در دین اسلام است بخصوص درعرفان واخلاق وطبیعی است که این نوع لذت ها انسان را ازتعادل خارج میکند وخود بخود انسان بدنبال تعادل است وعلت رشد صوفی گری درهمین موضوع است ولی متاسفانه صوفی گری در برادران اهل تسنن کاری به سیاست ندارند وامربه معروف ونهی از منکر فقط برای مریدان است- وتعدادی از صوفیان شیعه برای انکه از صوفیان برادران سنی عقب نمانند ازانها تقلید میکردند وجماب حافظ میدانست که این روش سرانجام دین را به حاشیه میفرستد وامادگی های زیادی درجوان میدید لذا همانظور فموده است من بخلاف عادت اهل چالش مبارزه هستم از زلف اراسته خوششم نمیاید واز زلف پریشان خوشم میاید در غرب بعد از رنسانس متوجه شدند که از خداوند ومذهب دست بر داشتند کاری است نیست وافسردگی بوجود میا ورد لذا درمسائل عیش ونوش دست را ازادگذاشتند که شادی افرین باشد وامروزه نخبگان غرب معتقد هستند اگر میدانستند سرانجام این است راهی دیگر میرفتند