سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم—چو چشمش مست را مخمور مگذار- به یادلعلش ای ساقی بده می- یکی از فرماندهان جنگ که برادربزرگ اش هم فرماندهان بنام سپاه بود برادرش به جبهه امد دست چپ اش در گچ بود بسیار زیباروی وبسیار مقتدر وگوئی در مقابل جبرایل استادی باچشمان پرابهت وبسیار با دیالوگ سینمائی کوتاه ولی پرابهت صحبت میکرد- تحصیلات دانشگاهی داشت-برادرش به من گفت ایشان تاکتیک منحصربفرد دارد که حتی من انرا قبول ندارم ولی شما از ایشان یادبگیر و واحداش را هدایت کن براساس تاکتیک ایشان زیرا ترکش زیاد خورده است وعصب ساتیک درتحت فشار نمیتواندد زیاد بایستد ویک گلوله دوشگاه به کتف به چپ خورده است که قبلا هم کتفاش براثر ترکش شکسته بوده است ودکترها گفتند .اگراین بار گلوله دوشکا بخورد دست چپ اش راقطع میکند وبه این زودی ها جوش نخواهد خورد من خیلی تعجب کردم چگونه گلوله دوشگاه خورده است؟ مگرایستاده است؟ ایشان خندید گفت بله همینطوراست سپس ادامه داد ایشان درحال استراحت خواهد بود وشما واحد راهدایت میکنی واگربه مسئله ای برخورد کردهای ایشان شما راهدایت میکند- ایشان برای ترساندن عراقی ها زمانی که انها درپنچاه قدمی خوداش زمینگیرمیکند روی تپه میاستد وبراق به انها نگاه میکند وپس ازچند دقیق پائین میاید ویکدفعه شانسی ازعقب گلوله خورده است چون هنوز به مسئال مسلط نبوده است وازعقب گلوله های خمپاره زیادبه سمت او فرستادند عجیب زنده مانده است ولی حالا مسلط است- تمام طرح اش توسط اطلاعاتی که ازعراقی هائیکه بااو جنگیدن گرفته است وعراقی ها اول از او میترسند وبعد مرید اومیشوند- البته انسان بسیار فرهیختهای بود دریک جنگ یکی فردازیک واحد دیگری بغل دست اوبوده است بعنوان کمک میاید که تعلیمات خوبی نداشته است وفرصت نبوده است که ایشان زبل کند وتعلیمات رایادبدهد وقتیکه اسرا به عقب میبردند که ایشان همیشه دستور میداده است که اولا همه با باتفنگ-ژ-3 میجکنیدند وروی تک تیر باشد روی یک دست هم بیسیم بوده است وهم تفنگ ژ-3 بسیار نزدیک عراقی های اسیر بوده است بیسیم زنگ میزند تفنگ را کنار میگذارد تا به بیسیم زنگ برند یم عراقی زبل متعصب شیعه میپرد .تفنگ به سمت فرد وایشان رامیکشد ومیخواهد مابقیه رابکشد ولی چون بلد نبوده است که تفنک روی علامت مسلسل بگذارد فکر میکند تفنگ گیر کرده است تسلیم میشود وایشان پیش جناب میاورد ومیگوید من دوتقاضا دارم ازشما یکی وصیت کنم ودوم با تفنگ به صورتم نزنید که شناخته شوم ایشان میگوید توسرباز شجاعی هستی وبدستور فرمانده عمل کردی ان فرد غفلت کرد من تورا نمی کشم والان فیلمبردار سپاه درحال فیلم گرفتن است واگر میخواهی بگویم ازتو فیلم بگیرد ان سرباز اول قبول نمیکند ایشان راست میگوید وایشان همراه مابقیه سربازان که بشدت از ایشان ترسیده بودن به سمت اتوبوس میرود ومیگوید هرکس ایشان رابکشد منهم ایشان را میکشم انجا سرباز مقداری اطلاعات میدهد بعد که توسط رادیو ایران دراردوگاه اطلاعات سلامت بودن خودرا به خانواده اش میدهد ایشانرا دعوت میکند واطلاعات زیادی میدهد وازدو ستانش هم میخواهد اطلاعات را به ایشان بدهد ان سرباز اهل نجف بوده است وصاحب خانه ایشان سنی بوده است وبه ایشان میگوید که شما شیعیان فقط بفکر خودتان هستید وما اینهم زحمت برای شما کشیدم حالا که باایران به مشکل برخوردکردهایم شما مارا رها کردهاید وطرفدار ایران شدید به ایشان برمیخورد ومیرود نزد مرجع خوداش وازایشان تعین وتکلیف میکند ایشام میفرماید که من صدام راقبول ندارم واز ایران هم اطلاعاتی هم ندارم ولی جنگ با ایران راهم قبول ندارم وایشان به مرقد علی علیه السلام میاید واز ایشان خداحافظی میکند دو مرقد فردی بوده است با استخاره یا نحوی دیگر پیش گوئی میکرده است از ایشان میخواهد فال ایشان را بگیرد ایشان فال را میگرد میگوید یکفردی پشت سیاهی است شما به ایشان یک خیانت مینید وسپس به ایشان خدمت میکنی تاانجا بسیارنورانی میشوی ایشان میپرسد ان فرد در پشت سیاهی کیست جواب میشنود من ازکجا بفهم که او کیست جواب میدهد ان فرد دشمن است میگوید میتواند باشد خیلی تعجب میکند به انفرد میگوید اگردشمن است خیانت معنا نمیدهد واگر دشمن نیست من چرا خیانت کنم- ایشان جواب میدهدفالت میگوید من که نمی گویم موقع ی که اسرا میاورند همه وحشت کرده بودند و-ورد میخواند ایشان از انها سئوال میکند چرا ازمن میترسید میگویند تو جن هستی درهمان زمان مندیدم چشمانش چون جغد شد حال سیاه پیدا کرد وسپس چشم مار کبرا شدمن به بچه ها خواستم بگویم اگر کسی توحیداش وعمل صالح اش ازجن بالا باشد کاری عظیم تر ازاو خواهد کرد حتی ازحضرت جبرائل این همان بینهایت روح انسان است-  ایشان گفته بود چناچه فکر میکنید من جن هستم کفشم را دربیاورم- ادامه دارد


ارسال شده در توسط علی

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3